‏‏حقوق خلق ها و حل منازعات!!

nasharat@ariana-afghanistan.com او یا info@ariana-afghanistan.com

‏‏حقوق خلق ها و حل منازعات!!

در نشر قبلی، مبداء مطلب از جنگ سی ساله (۱۶۱۸م الی ۱۶۴۸م) در اروپا، شروع شده است. بخشی از وقایع تأریخی به عنوان منازعۀ خلقها، تحت مطالعهٔ مختصر قرار گرفته است و آن جنگ ها، تلاشی بوده است، که دولت های اروپائی رقیب برای کسب برتری در «امپراتوری مقدس روم»، هدف داشته اند. آن جنگ ها، تحت شعار ” مذهبی” در اروپا، بنابر اختلافات “هابسبورگی” (اتریش ) و “فرانسوی” بروز نموده است. این منازعه در سطح امپراتوری، بین “قیصر” روم و “لیگ کاتولیک” از یک طرف و “اتحادیۀ پروتستانت ها” از جانب دیگر، رخ داده است. قدرت های امپراتوری (“رایش”) “هابسبورگ” و “هسپانیه”، در ساحات نفوذ و قدرت آنها با “فرانسه”، “نیدرلند” (هالند)، “دنمارک” و “سویدن”  اختلافات داشته اند. در نتیجه در جریان سی سال جنگ، منازعات و اختلافات بیشتر دیگری هم، سر بلند کرده است.

 ( در سمت راست سه تصویر، تصویری را می بینید، که از آن، به نام “اعلامیۀ حقوق بشر و خلقها” یاد شده است.) در ختم این “جنگ” اصول و مقرراتی هم در مناسبات، حاکمیت های دولتی وقت، بتصویب رسیده است، که از آن به عنوان: “حقوق خلق ها”، یاد شده است. با ختم این جنگ ها، “پروسۀ “روشنگری” و “ارشاد” در اروپا و شمال امریکا، هم چنان به راه افتاده است که به “پیروزی انقلاب فرانسه”  منجر می گردد. بعضی مبلغیین سطحی نگر، بخصوص در صفحات مجازی، و بازیگرانی که با کلمات دهن شیرین می سازند، از آن به عنوان «انقلاب کبیر فرانسه» یاد می کنند که حرفی است، بی معنی. البته با انقلاب فرانسه که یکی از عواقب مهم آن “ریشه کن ساختن” سریع “فیئودالیزم” در اروپای غربی شناخته شده است، به همه معلوم است.

لیکن باز هم، آنطوری که “هنا آرینت”، ارزیابی نموده است، برخلاف این تصور، «هنا» آنرا «فاجعه» خوانده است، زیرا از دید او “سقوط رژیم کهنه” به “تأسیس جمهوری و آزادی” انجام نیافته است، بلکه با “ترور” «انقلابیون» و «جمهوری خواهان» نیز، به “پایان” رسیده است. «هنا آرینت»، در رابطه با انقلاب «فرانسه» هم چنان تذکر می دهد که یکی از مهمترین عواقب انقلاب فرانسه، آنچه بوده است، که برای «نخستین بار» در تأریخ، مردم را به «سرک ها» آورده اند، اما… از دیدگاه و فهم تأریخی انقلاب، «انقلاب فرانسه» را، «هنا آرینت» با همان «غوغای» بر پا شده، «بی نتیجه» و «مؤفق نا شده» دانسته است. از جانب دیگر این رویداد مانند رویداد های دیگر یکبار رخ داده است، و قابل مقایسه، با کدام حادثه مشابه و تکراری نیست. این انقلاب همان رویدادی بوده است، که در تحت شرایط خاص در همان یک جامعه رخ داده است. چنین صفت را به «انقلاب اکتوبر» در روسیه نیز ذکر کرده اند. خورد و بزرگ، بطور مقایسوی، باید با پدیده ها هم جنس صورت گیرد. یک پدیده همان یک پدیده است، ضرورت مقایسه محسوس بوده نمی تواند و کسی را هم، به  کدام نتیجه نمی رساند. در نتیجۀ این “انقلاب”، اعلامیۀ معروف، تحت عنوان “حقوق بشر و شهروندان (اتباع)” نیز اعلان گردیده است، که توسط “جان ژاک له باربیر”، به نمایش گذاشته شده است. (“ویکیپیدیا”، از متن آلمانی). این “گرافیک” شمۀ از آنچه را می رساند که در جنگ “سی سالۀ” اروپا “بنام وحشت بزرگ” یاد شده است. “گرافیک” را “ژاک کالوت؟” (Jacques Callot) در سال  ۱۶۳۲م، ترسیم نموده است. با انجام این منازعات در اروپا، قرارداد های صلح، بنام “صلح ویستفالن” و “اوسنابروک”، با خطوط کلی مقررات و توافقات آنها، برای همزیستی کشورهای قدرتمند اروپا، تعیین می گردد. در عین حال می خوانیم که برای رسیدن به همچو توافقات قبل از آن، حدود پنج سال طولانی، مجالس و”گنگره ها” به اشتراک نمایندگان قدرت های درگیر، جریان داشته است، و پس از آن هم، در رابطه با معضلات خاص جداگانه ، قرارداد ها و توافقات لازم “دو جانبه” و “چندین جانبه”، بین کشورها نیز، به امضاء رسیده است. (همانجا). سالیان متمادی، در پروسۀ “مُدرنیزم”، همین توافقات در تحت نام “حقوق خلق ها” که بعداً به “حقوق بین الدول” و متعاقباً به عنوان “حقوق بین المللی” تغییر نام یافته است، که ارزش های خاص آن در منشور سازمان ملل متحد نیز ثبت شده است، که در حل و فصل منازعات، بین دولت ها، در نظر گرفته شده است. در یک اثر ارزشمند “ایمانویل کانت” (فیلسوف نامدار آلمانی، یکی از رهبران “روشنگری” و تهدابگذار، “فلسفۀ نوین غربی”) که به امید، “صلح دائمی” به چاپ رسانیده است، در جائی، وضعیت عینی را در مناسبات بین مردمانی که در پهلوی هم، تحت حاکمیت های مختلف بسر می برند، چنین تعریف می کند: “وضعیت صلح میان انسانها، که پهلوی هم زندگی می کنند، به هیچ صورت یک حالت طبیعی نیست، بلکه بیشتر، یک حالت جنگ است، بدین معنی که با وجود آنکه وضعیت به حالت طغیان دشمنی ها مطابقت نداشته باشد، لیکن باز هم، دائماً یک وضعیت تهدید، با عین طرف را، با خود حمل می کند. درین امر باید توجه صورت گیرد و تدارکات دفاعی هم گرفته شود، زیرا امتناع از این وضعیت اخیر (“دشمنی و خصومت”: نویسنده)، هنوز هم، امنیت برای آن حالت، یاد شده نمی تواند، و بدون اینکه این امر از جانب یک همجوار، بنابر تقاضا، در برابر دیگری، بسر می رسد (آنچه که، فقط در یک وضعیت قانونی صورت گرفته می تواند)، می شود که طرف مقابل، در برابر آن بحیث دشمن برخورد نماید.” (ص، ۱۰). اساسات “حقوق خلق ها” که در قرون متذکره، در آروپای مرکزی، تهدابگذاری شده است، منازعات بین “قلمرو ها”، بشکل “پادشاهی های کوچک” بوده است. شهر “مونستر” آلمان از سال ۱۶۶۸م تا اکنون در تدویر همچو “کنگره ها”، شهرت خاص تأریخی کسب نموده است. «جنگ سی ساله، به عنوان فاجعه اصلی در آلمان در جنگ به خاطر مذهب و برای قدرت»، یاد شده است. حقوقدانان و مؤرخین تأکید می ورزند که ندای، “حقوق خلق ها” فرضیۀ مقدم در امر بسر رسانیدن هر نوع منافع، شمرده می شود، که چه در شکل صلح آمیز و چه در تبرئۀ کدام جنگ هدف باشد، (ویکیپیدیا). قابل تذکر است، که صاحبنظران «غربی»، در حقیقت، بطور نمونه، هجوم قوای “سینتکوم” و متحدان “غربی” آنرا هم، که درست “به تأریخ” ۷ اکتوبر ۲۰۰۱م، بر افغانستان صورت پذیرفته است، مغایر همان توافق «ویستفالن» و حقوق خلق ها” نیز می دانند. اینرا هم می دانند که به تعقیب آن، بر طبق سایر انکشافات و منازعات بین دولت ها، بشمول منطقوی، توافقات بین المللی دیگری نیز انجام یافته است، که برین سلسله افزوده شده است. از آغاز عملیات نظامی “سینتکوم” ایالات متحدۀ امریکا و متحدان آن (۷ اکتوبر ۲۰۰۱م)، فقط ۲۶ روز پس از ۱۱ سپتمبر ۲۰۰۱م که به اشغال افغانستان و سقوط حاکمیت قسمی مرحلۀ اول “امارت اسلامی افغانستان” یا حکومت “طالبان” انجامید، تا این روز قریب به ۲۲ سال می گذرد.

«”کاریکاتور” حاکمیت وحشتناک توسط “جیمز گیلری” (۱۷۹۳م): “اوج شهرت فرانسوی: قلۀ آزادی، دین، عدالت، وفاداری و تمام شبح وحشت با ارواح آن بشکل غیر توضیح یافته، بخوبی زنده است.”» حاکمیت ترور و وحشت از آغاز جون ۱۷۹۳م تا ۱۷۹۴م در انقلاب فرانسه ادامه داشته است، که با ظلم و استبداد، علیه همه کسانی مرعی الاجراء بوده است، که فقط تحت شک می آمده اند، که مبادا «ضد انقلاب» نه باشند. حاکمیت ترور یک عنصر دیکتاتور کمیتهٔ رفاه که از ۱۲ نفر متشکل بوده، در رأس آن نخست “جورج دانتون” (Georges Danton)(متولد ۲۶ اکتوبر ۱۷۵۹م، وفات ۵ اپریل ۱۷۹۴م در پاریس، به اتهام «توطئه علیه انقلاب» اعدام شده است، زیرا به ادامه حاکمیت ترور به مخالفت پرداخته است) و بعد  توسط “مکسمیلیان د روبیسپیره؟” ( Maximilien de Robespierre ) (متولد: ۶ می ۱۷۵۸م، وفات: ۲۸ جولای ۱۷۹۴م در پاریس اعدام شده است.)، رهبری می شده است. («ویکیپیدیا») بر حسب گزارشات ۲۵۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ انسان در آن، رویداد، قربانی شده اند. بناءً از افرادی که به «انقلاب ‌فرانسه»، مانند گردانندهٔ «ستودیو» یا «صفحهٔ مجازی» در تحت عنوان «سیاست افغانستان…» با نام «حامد ضرابی» می پرسیم، که این «بزرگی» را بنابر چه شاخص و برای چه هدف به این رویداد تأریخی در فرانسه، تحفه داده است؟  و در صحبت های فریبنده و غافلگیرانهٔ عامه، به زبان می آورد و خودش را «آگاه سرمنزل» بحران فعلی افغانستان می داند، کنفرانس های «مجازی» را در تحت نام «علمی» توسط افراد «غیر علمی» فقط برای «جلب» شنونده و کسب شهرت فردی و گروپی خودش، به پیش می برد. هرگاه همچو افراد که حال خود آنانرا، «پیشتازان»، و رهنمایان «سیاست افغانستان» جا زده اند، با همچو برداشت و درک، به تبلیغات غیر علمی آنها، ادامه دهند، سرنوشت جامعهٔ افغانستان چگونه خواهد بود؟  تصویر آخری از “خانم “اولومپ د گوژ” (Olympe de Gouges) است. فیلسوف حقوق و نویسنده، تدوین کنندۀ “اعلامیۀ حقوق  زن و زن  تبعه” در سال۱۷۹۱م، شناخته شده است، مطالبه حقوق مساوی زن و مرد را بیان داشته است. «د گوژ» از جمله انقلابیون شمرده می شده است، زمانی که با اعدام «پادشاه» و «ملکه» مخالفت نشان می دهد، از جانب مخالفین او، بر او مهر «ضد انقلاب» کوبیده شده، محکوم به اعدام و سربریدن می گردد. («د گوژ» متولد: ۷ می ۱۷۴۸م، وفات: ۳ نومبر ۱۷۹۳م، در پاریس، اعدام شده است.)  در مورد این نویسنده در مقالهٔ جداگانه، معلومات ارائه نموده است، که در آریانا افغانستان نشر شده است.

از آن وضعیت هم چنان آگاه هستیم، که در طول این سالهای قبل از “سقوط حکومت قسمی طالبان”،  طوری که قبلاً هم یادآوری شده است، جنگ داخلی نیز جریان داشته است. موقف و عملکرد قدرت های بزرگ و کشورهای منطقوی همجوار، در برابر بحران و در برابر جوانب درگیر، یکسان نبوده است. نا گفته نه ماند که این “حرکت طالبان” یک طرف «قوی» در «جنگ داخلی» شمرده می شده است، در حالی که از حمایت «جنگی های القاعده»، «ملیشه های پاکستانی» تحت نام «داوطلب» و سائر افراطیون «اسلامی»، که بشکلی از اشکال ادعای «همبستگی بین المللی دینی» به زبان می آورده اند، برخوردار بوده اند. با گزارشات مصوری که در “یوتوب” منتشر شده است، از چنان موضوعاتی یادآور می شوند، که درجه اعتماد را نسبت به اظهارات مسوولین سیاسی قدرت های بزرگ، بیشتر از همه متزلزل می سازد. در همین روز ۲۷ سپتمبر ۱۹۹۶م در زمانی که “نجیب الله” هم حلق آویز دیده شده است، از موجودیت افراد “القاعده” نیز در محل حرف می زده اند. برخلاف “عکس العمل” ایالات متحدۀ امریکا، که بر حسب گزارش “فوکوس” (مجلۀ سیاسی – اجتماعی مصور آلمانی)، «با احتیاط مثبت» یاد شده است، جانب “روسیه” که از حکومت “ربانی – مسعود” حمایت می کرده است، در مخالفت با “ورود طالبان”، موضعگیری داشته است، که این مجله گزارش داده است. این هم در اختیار “حاکمیت سیاسی” در ایالات متحدۀ امریکاست، تا متوجه شوند و حتماً کسانی هم وجود دارند، که متوجه می شوند، که چه عواقب برای آن قدرت بزرگ، ببار آورده است. عواقب در صورتی بر آنها، سنگینی خواهد کرد، که اگر خود آنها، چنین بازی ای را غیر مرئی طرح نه کرده باشند. در مدت قریب هفت سال که “حرکت طالبان” وارد میدان عمل سیاسی – نظامی، گردیده بود و در “جنگ داخلی” افغانستان سهیم شدند، درست، بتأریخ ۲۷سپتمبر ۱۹۹۶م، فقط چیزی کمی بعد از دو سال پس از پدیدار شدن آن “حرکت” که نخست در “قندهار” حضور می یابد، وارد  شهر کابل می گردند. این «حرکت»، در فعالیت های “جنگی” آنها، گروه های “افراطی” بین المللی، بشمول “القاعده” و “پاکستانی ها” را هم، الی سقوط آنها، در یک “جبهه” علیه “اتحاد شمال”، با خود داشته اند. در ترکیب و تناسب قوای «طالب»، صرفنظر از ریشه های وابستگی آنها، در حقیقت روشن نیست که آیا، مناطقی که در تحت نام ساحۀ اشغالی “طالبان” یاد می نموده اند، تا چه اندازه تحت کنترول خارجی ها قرار داشته است. در واقعیت فعالیت “طالبان” تحت کنترول این “افراطیون” خارجی بوده است.  بدون شک که “نفوذ افراطیون” خارجی در نظام سیاسی و امنیتی پاکستان، نیز خیلی نیرومند بوده است. موقف “اوسامه بن لادن” در دورۀ “جنگ با قوای شوروی و دولت افغانستان” در محافل سیاسی و دیپلوماتیک اسلام آباد، افسانوی حکایت می شده است. در آنزمان اعمار “تونل ها”، بشمول “توره بوره” را شرکت ساختمانی او با وسائل تخنیکی شرکت خود او، صورت گرفته است. “القاعده” و سایر “تروریست های کشمیری”، “اوگور” و “چیچینی ها” بشمول “تاجیک” و “ازبیک” از “آسیای میانه” در ارگان های “نظامی” و استخباراتی، پاکستان نیز مقام خاصی را اشغال نموده بودند. این همه گروه ها، در همکاری نزدیک با اردو و استخبارات نظامی پاکستان قرار داشته و قرار دارند. این همه وقایع در گزارشات “بی بی سی” آمده است. مردم ما می خواهند در بارۀ تمام حقایق مطلع شوند، که بطور نمونه، با ورود “جنگی های طالبان” به تأریخ ۲۷ سپتمبر ۱۹۹۶م، چه واقعات، صورت گرفته است. صلاحیت  فرماندهی آن همه جنگی ها را که از سمت های مختلف، بخصوص از شرق، جنوب و غرب کابل، که به شهر نزدیک می شده اند، چه کسی بدوش داشته است. در یک روزنامۀ آلمانی، نوشته اند، که: “عجله” در قتل رئیس جمهور سابق ناشی از آن باید بوده باشد که اگر “محاکمۀ علنی” و معمول صورت می گرفت، ممکن برای رئیس “نجیب الله”، فرصت لازم و مناسب حال او مساعد می گردید ‌و مطالبی را بیان می داشت، که برای بسیاری از بازیگران درین بحران طولانی خونین کشورش، و سائر مداخلگران منطقه و جهان، بخصوص در افشای هویت مستخدمان جنگ های نیابتی سرپوشیده و علنی، با اسناد جعلی «جهادی» و «آزادیخواه ملی» ناگوار بوده می توانست.“نیویارک تایمز”، به تأریخ  ۳۰ اپریل ۲۰۰۰م، می نویسد که، از افغانستان در آنزمان شدیداً انتقاد صورت گرفته است، که به پناه دادن، به تبعۀ تبعیدی سعودی، “اوساما بن لادن” ادامه داده اند. ایالات متحده، “بن لادن” را در بمب گذاری ها در سفارت های امریکا در “کینیا” و “تانزانیا” در سال ۱۹۹۸م، متهم دانسته است.

در انتقاد از پاکستان، هم چنان متذکر می گردد، که با وجود اینکه می گوید: «مقصرین متعدد و تروریست ها را بازداشت» کرده است، اما به تقاضای «قطع حمایت از گروپ هائی که تعلیم می دهند» جواب رد داده است. بر طبق وقوع حوادث سپتمبر سال ۲۰۰۱م، به ظاهر امر، “بهانه” برای آغاز همچو درگیری بدست آمد و آنکشور بزرگ، آنطوی که از تجارب “دیپلوماسی” جدید آن در آغاز سالهای ۹۰ قرن بیست نیز کار گرفته است و تا حدی برای آنها نتیجه داده است، بجای لشکرکشی های ناگهانی، مقدمات را هم  برای آماده ساختن افکار عامه، و جلب حمایت برخی از کشورها را از طریق دیپلوماتیک، نیز سازمان داد و با آزمایش سلاح های جدید، سقوط و فروپاشی نظام “سوسیالیستی” در شوروی و انحلال پیمان وارسا را هم، ممکن ساخت. در جنگ با عراق، پس از اشغال کویت توسط عساکر رژیم صدام حسین، بازیگران هر دو طرف، در آنوقت نخواسته اند که ازین درگیری جلوگیری شود. گزارشات مطبوعاتی اخیری که، روی موضوع “مذاکرات” هیأت وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا، با “نمایندگان طالبان”، تحت مأموریت “داکتر زلمی خلیلزاد” منتشر می شده است، این الهام را هم  بیشتر از هر وقت دیگر می بخشیده است، تا سؤالی هم مطرح شده بتواند که: آیا “مأموریت خلیلزاد برای صلح بوده است؟”. در جواب مثبت به آن، روز تا روز شک و تردید، بیشتر می گردد. صرفنظر از اینکه این نویسنده، نقش اشخاص “مؤظف” را درین مذاکرات، اهمیت نمی دهد، بلکه مهم اینست، که چه “هدف مشخص”، با چه شرایط از جانب، جوانب “درگیر” مطرح می گردیده و کدام جانب بیشتر کنترول بر منافع خود را تصاحب است. هم زمان از اهمیت برخوردار است، تا دقیق دانست که مواضع “حاکم” را چه کسی در اختیار دارد؟ اگر “نورم ها” و اصول “حقوق خلق ها” و یا اصول حقوق “بین الدول” که حال از آن، به عنوان “حقوق بین المللی” می شنویم، در نظر گرفته شود، که جانب “طالبان” حال هم خود آنان را، مانند دورهٔ اول که خواد آنان را منسوب به آن “امارت اسلامی افغانستان” می دانستند و حال هم مدعی همان هدف هستند، در حالی که آنوقت، و از زمان “ورود” آنها در میدان “سیاست بین المللی”، فقط از جانب سه کشور، چون “پاکستان”، “عربستان سعودی” و “امارات عربی متحد” برسمیت شناخته شده بود، اما حال اینک در اضافه از دو سال و سه ماه، هیچ کشوری، اینها را برسمیت نه شناخته است، اما باز هم با افراطیت نه کمتر از آنوقت عمل می کنند. چنانچه سرود یکنواخت «امنیت» را می نوازند و اظهارات عام سخنگویان آنها، روز تا روز عام تر و بی معنی تر، دور از حقایق روز، شنیده می شود، که خیلی رقت آور نیز می توان گفت، اما برای این بازیگران ممکن مهم نه باشد. طوری که در بالا نیز ذکر شده است، آن سه کشور، در آستانۀ سقوط در مرحلهٔ اول، آن مناسبات را هم منسوخ اعلان کردند. جانب ایالات متحدۀ امریکا، بسطح “نمایندگی دیپلوماتیک” با طالبان، روابط برقرار ننموده بود، اما در همان سال ۱۹۹۶م، طوری که یک مجلۀ سیاسی اجتماعی مصور آلمانی، بنام “فوکس” (Focus) خبر داده است، “ورود” طالبان را در کابل، با “احتیاطانه مثبت” خوانده است. حال همه می دانند، که جانب “طالبان”، بهتر بگوئیم، “هیأت امارت اسلامی افغانستان”، بر “خروج کامل”  تمام “قوای خارجی”، در پیشاپیش آنها، قوای “امریکائی” و “ناتو” تأکید می ورزیده است، و این صداها زمانی بلندتر شنیده می شد که جانب “قدرت” بزرگ، اهداف آنرا بسر رسیده تعریف می کرد، ادامۀ جنگ را پر مصرف و غیر “ضروی” ارزیابی نموده بود. در جمله، “شرایط ایالات متحده”، تضمینی بوده است، که باید “طالبان؟” و یا “امارت اسلامی افغانستان” به آنها، فراهم می ساختند. آیا در «امنیت فعلی» که رهبران و سخنگویان «امارت» مدعی اند، آن همه افراد مسلح خارجی وقت هم، سهم دارند؟ وقتی افغانها از «حق ازاد زیستن منصرف شوند» و از «رهبر اونها» اطاعت کنند، آیا ازین افراد خارجی هم، باید اطاعت کنند؟ بسیاری ازین افراد، در آن وقت سقوط، بعد از ۲۰۰۱م، کجا رفتند؟ کشورهای خارجی، با اینها، چه برخورد کرده اند؟ در پایان تصویر های نشر شده همواره از تحلیل های آنها، نتائج مختصر خودها را ذکر می کنند که: “خطر القاعده به زنده گی ادامه می دهد.

گرفتاری جنگی ها، شبکۀ ترور را در هم نمی شکند.” تقاضای اصلی جانب قدرت بزرگ، چنین بوده است که دیگر در آینده، اعمال مشابه گذشته از جانب آنها و هم از خاک “افغانستان” تحت “کنترول طالبان” علیه ایالات متحده ومتحدان آن، صورت نگیرد. این جملات هر روز از زبان مبلغین و سخنگویان این تسخیر کنندگان شنیده می شود. اینکه این همه چهار شرط بهم پیوسته، که “داکتر زلمی خلیلزاد” مکرراً تکرار می نموده است، که “هیچ توافق صورت نه خواهد گرفت، تا بر هر “چهار شرط”، توافق صورت نگیرد. این “فورمول” مغلق یا “چِک لیست” “خلیلزاد” و “هویت” مورد سؤال او، به حیث طرف “مذاکرۀ” ایشان را، اگر به یک “پوستین” شباهت دهیم، چنان “شبش پُر” بوده است، که جز سوختاندن، دیگر چاره ندارد و خطر “بزرگ” دوامدار، شیوع مرض “طاعون” از آن، مرفوع نخواهد شد. 

هرگاه به گذشتۀ “نقش” این مأمورعالیرتبۀ آن قدرت “بزرگ” و وضعیت “روانی”  گروه های درگیر حوادث افغانستان، را با کشورهای همجوار، در نظر بگیریم، هم برای ایالات متحدۀ امریکا، و هم برای مردم افغانستان و کشور های همجوار، بهتر می بود، تا چنین وظیفه را بدوش او، نمی سپردند. هر “امریکائی” غیر از او، می توانست، از جانب “افغان ها” با اعتماد بیشتر، مورد استقبال قرار گیرد. این تصور و تبلیغات شهرت برای او، مطابق افکار “مارکیتینگ”، مبنی بر اینکه “خلیلزاد”، به حیث “یگانه مسلمان(سنی)”، “افغانی الاصل  (پشتون)” است، که در نظام “سیاسی – امنیتی” ایالات متحدۀ امریکا، در همچو سطح عالی راه یافته است، جز برای عدۀ محدود “راسیست” و وابستگان او، دیگر برای هیچ کس، در افغانستان مورد قبول، نمی باشد.

(توجه: « ۲۶ دسمبر ۲۰۰۱م»، ۴ روز پس از انتقال قدرت از “برهان الدینربانی” به “حامد کرزی”، بی بی سی می نویسد: « رهبر افغان می گوید تروریزم سرکوب شده است.» «کرزی می پذیرد که هیچ گمان ندارد، که “بن لادن” کجاست»)  مردمان جهان تا اکنون اطلاع نخواهند داشت، که در تحت نام “مسلمان” با “رهبران سنی کردی و عراقی”، چه صحبت ها داشته بوده باشد؟ اگر او نمی بود، خیلی دشوار بوده می توانست که جهان فریب “مهره هائی” چون “جامد کرزی”، “عبدالله”، “عطا نور” و غیره را بخورند. “ملا محمد غوث” را که از وابستگان “مولوی خالص” بوده است، “خلیلزاد”، خیلی عاجل او را با پلان های “یونوکال” آشنا ساخته است. “خلیلزاد” خود، در حلقۀ محدود حاکمیت “حزب محافظکاران” در ایالات متحده جا داشته است که، او را هم چنان به حیث یکی از اعضای هسته مرکزی قدرت، در ایالات متحده نیز، می شناسند. تمام جوانب درگیر، در تبلیغات آنها، از مفاهیمی کار می گیرند، که با واقعیت های “عینی” جامعۀ ما، مطابقت نشان نمی دهد. در حال حاضر در تبلیغات جوانب مختلف، از حلقات  “حکومتی” گرفته تا سائر “سران تنظیمی” و “جنگ سالاران” و تشکل هائی که از حمایت “قوای خارجی” برخوردار اند، برای رسیدن به اهداف آنها، از مفاهیم و اصطلاحات چون “قوم”، “ولس”، “اجماع ملی”، تشکل ها و اشخاص “مطرحی”، که هدف آنها، همان “تنظیم های مسلح” می باشد، کار می گیرند. بقایای “تنظیمی” در گذشت زمان، بطور صریح، حیثیت “اجیران حنگی حرفوی” را، در صف سائر “جنگی ها بیگانۀ حرفوی” شناخته شده اند. رسوائی های بی شمار اخیر، شاهد این مدعاست. این مبلغین که “میدیا  ها” و وسایل مٌدرن را در اختیار دارند، بی باکانه، چند فرد مزد بگیر را در تحت نام این و یا آن “قوم” و “محل” گرد هم می آورند و توسط آنها، افسانه های چندین قرن را، تبلیغ می کنند. آیا این افراد، تغییراتی را که در بیش از چهل سال در ساختار اجتماعی افغانستان رخ داده است، با دقت بررسی و تحت مطالعه قرار داده اند؟ مگر نمی دانند، که آن تشکل های “قومی” بیش از ۲۷۶ سال قبل، دیگر، با آن ماهیت و صلاحیت وجود ندارند. یک بار به وضعیت حقیقی بقایای فعلی اجتماعات در دهات و محلات کشور و هم چنان بر وضعیت آواره های همان «اقوام» نامنهاد را، هم در داخل و هم در خارج ارزیابی کنند. اگر قدرتمداران «فعلی» که توسط حامیان آنها، احتمالاً به ذریعۀ “هیلیکوپترها” و “وسایط ضد مرمی” در “عمارت های پادشاهان” داخل شده اند و از کلمۀ “ارگ”، به مفهوم “دربار پادشاهان” استفادۀ جعلی می نمایند، باید درک کنند، که هیچ حرکت و عمل آنها، با حرکات و اعمال پادشان  شباهت نداشته، از آن پیوند های حد اقل، که آن، پادشاهان با “رعیت” خود داشته اند، برخوردار نیستند. تنها با ذکر “کلمات”، “شهروند” بجای “اتباع” و “رعیت” و استعمال “چرخ بال” به جای “هیلیکوپتر” و “کشاورزی” به جای “زراعت” وغیره، نمی تواند نمایانگر داشتن پیوند، عمیق آنها، با توده های آواره و سرگردان وطن باشد. اگر احتمالاً این “درباریان” قبلی و فعلی به فکر آن باشند، تا با استفاده از افسانه ها، فکر کنند که تنها با تبلیغ خواهند توانست، حمایت توده های مردم را برای خواست، “ارگ نشینان” فعلی کمائی کنند، این ارمان را بدون شک و تردید، با خود به گور می برند. درینجا یک نمونه از اشارات تأریخی در اروپای “غربی” را از نظر می گذرانیم، که آنها، چه رابطه ای را بین طرزالعمل “دربارهای پادشاهی” آنها در قرن ۱۷ و قرن ۱۸، چگونه با شرایط فعلی تشخیص نموده اند. درین متن می خوانیم: « در جهان درباری قرن ۱۷ و قرن ۱۸، بلا قید و شرط به هدف کسب نفوذ حکومت ها, با  انحراف از مسیر و با تعمیل دغل بازی، به  افکار عامۀ وسیع، متوسل نمی شوند، بلکه متوقع اند که از اثرات مستقیم حلقات حاکم اروپائی و صاحبان تصمیمگری، کار گیرند.» (“ویکیپیدیا”، متن بزبان آلمانی)

پایان

از بدو تأسیس (۲۰۲۱/۱۱)

شمار خوانندگان سایت: 1524

برای ارتباط، به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com او یا info@ariana-afghanistan.com

به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، .که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت