گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!(۱۰)

گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!

(قسمت دهم)

(قسمت دهم)

دهۀ هفتاد قرن بیست، در روابط “شرق و غرب”، بین “اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی” و “آلمان” خاصتاً  برای حفظ صلح  از نتائج مثبت و سودمند، برخوردار گردیده است.

اما در عین حال، حکومت آلمان (غرب در آنزمان) از تلاش های تسلیحاتی “اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی” درهمان دهه های قرن بیست، بازهم نگران بوده است. طوری که می دانیم، مبتنی بر تلاش های رهبری “حزب سوسیال دیموکرات آلمان” بعد از ختم جنگ دوم جهانی در آن دهه ها، که آلمان صریحتر از هر کشور دیگر اروپای مرکزی و غربی، از مشی “تشنج زدائی” و “همزیستی مسالمت آمیز”، بین کشورهای دارای سیستم های مختلف، که طراح اصلی آن، رهبری وقت اتحاد شوروی شناخته می شد، استقبال می نموده است، و تا حدی هم  مناسبات آنها، که در جنگ دوم جهانی، مقابله های شدید و تلفات بیشتر داشته اند، بهبود محسوس، کسب می نموده است. وضعیت چنین بوده است، که  “اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ” در همان، دهۀ هفتاد قرن بیست، دست به کار شده است، تا “راکت های بورد متوسط” خود را “مدرنیزه” سازد.

این «راکت ها»، اروپای غربی را هدف داشته است. صدراعظم آنوقت آلمان، “هیلموت شمیت”، ترس از آن داشته است، که بوسیلۀ راکت های جدید “اس اس – ۲۰” (SS-20-Raketen)، “شوروی ها” که در خاک “جمهوری دیموکراتیک آلمان” نصب گردیده بود، به توازن تسلیحاتی در اروپا، صدمه رسانیده  و امنیت آنها را، بیشتر از هر کشور دیگر در معرض تهدید می دیده است. بنابر همین دلیل “هیلموت شمیت” در سال ۱۹۷۷م،  در یک بیانیۀ خود، که در “لندن” در “انستیتوت بین المللی مطالعات ستراتیژیک” ایراد نموده بود، تصامیم متقابل غرب را برای حفظ توازن “تسلیحاتی” از اعضای “پیمان ناتو” و بطور مشخص از کشورهای عضو، صاحب اسلحه و “تکنالوژی هستوی”، مطالبه نموده است. این مطالبات او در تصمیم “دوگانۀ ناتو” در ۱۲ دسمبر ۱۹۷۹م، توسط اعضای ناتو در «بروسل» به تصویب رسیده است. فیصلۀ “ناتو” نخست در نظر داشته است که “مذاکرات چهارساله درین مورد” به هدف از بین بردن راکت های «اس اس ۲۰»، با جانب “اتحاد شوروی”، صورت گیرد. در صورتی که مذاکرات بی نتیجه بماند، ایالات متحده، هم چنان راکت های بورد «متوسط اتومیک» خود را در اروپای غربی، اولتر از همه در خاک آلمان اتحادی (غربی) نصب می کند. جانب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، این فیصله و موضعگیری را به معنی «اولتیماتم» ارزیابی می کند، بناءً مصمم می گردد، تا تمام مذاکرات و معاملات طرح شده را رد کند و جلسات را با “ناتو”، ترک کند. فقط دو هفته بعد، درست نه و نیم ماه بعد از وقوع حوادث خونین شورش  در « هرات»، قطعات نظامی شوروی بسوی افغانستان  به “مارش” سوق داده می شود.

ازین هم آگهی داریم که “وقایع خونین هرات” (۱۵ مارچ ۱۹۷۹م)، فقط  یک ونیم ماه بعد از ورود «ملا خمینی» به تهران، صورت گرفته است. این حوادث خونین با «سهمگیری» مفرزه های نظامی استخباراتی و نظامی مخفی”ایران”، که در زمان “شاه” در تحت نام «نیروی پس جبهه»، مخفیانه جابجا شده بودند، در همکاری با “ایجنت های داخلی”، که در جریان بحران قریب پنج دهه، تاحدی افشاء شده اند، انجام یافته است. در آن فرصت، توسط “سپاه پاسداران” و پیروان “خط امام”، که پس از “برگشت خمینی از جوار پاریس”، قدرت نظامی و استخباراتی را نیز تحت کنترول آنها داشته اند، و رهبری می نموده اند، که به استقبال “ملا خمینی”، بشکل تحفه چنین “قابلیت عملیاتی” را به نمایش گذاشته اند. بدین ترتیب “جنگ نیابتی” درین منطقه، که مرکز اصلی  مقابله، منازعه و مسابقات تسلیحاتی، بین قدرت های بزرگ، در «اروپای مرکزی» قرار داشته است، و تراکم بیشتر اسباب جنگ در آنجا بوده است، با یک تحرک جدید و تشدید بیشتر، آغاز می یابد.

عوامل اصلی این وضعیت در اختلافات و مناقشات “روابط شرق و غرب”، نهفته بوده است. طرح سیاست “تشنج زدائی” که ابتکار اتحاد شوروی، در مناسبات بین المللی شناخته می شد، و همزیستی بین کشورهای دارای نظام های مختلف را ممکن می ساخته است، از جانب رهبری حزب سوسیال دیموکرات آلمان، صریحتر مورد استقبال قرار می گرفته است. در افاده و فورمولبندی ها، نقش رهبرانی چون “ویلی برانت”، “هیربرت ویهنر”، “ایگون بار” و “هیلموت شمیت” و تعداد دیگر بشمول “ویشنفسکی”، برجسته بوده است. قابل تذکر است که حرکات رهبران “آلمان اتحادی” (غربی آنوقت) از طرف “مشاور امنیتی”، وزیر خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا، و سیاستمدار سرشناس، “یهود آلمانی – امریکائی”، “داکتر هینری کیسینجر” با “بی آعتمادی” روبرو بوده است. در شرایط خیلی حساس، طوری که “ایگون بار” حکایت نموده است، در یکی از سفرهایش به “واشنگتن”، به جانب “امریکائی” در رابطه با سیاست آنها در بهبود مناسبات  با “شرق و غرب” می گوید که: “ما روسیه را تیله کرده نمی توانیم.

” وقتی درست یک ماه پس از ورود “قوای شوروی ” به افغانستان، “مجلۀ شپیگل” این تصویر ترکیبی را نشر می کند که در آن، “بریژنف” با یک “جست” بخصوص با انگشت اشاره می کند و می گوید که «یک چنین حمله با تمام وسایل به عقب زده می شود، به شمول زور نظامی». مجلۀ “شپیگل” سرمقالۀ خود را با تصویر فوق، مزین می سازد، و توجه را به “جنگ سرد” و اعلان  “تحریم” بازی های “اولمپیک – مسکو”، نیز جلب می کند. (در پایان تصویر فوق توجه نمائید، که “اروپای غربی” هیأتی را تحت ریاست “شبان دیلماس” فرانسوی، به مسکو اعزام داشته است.) در عنوان سرمقاله، چنین افاده شده است: « چاشت داغ برای غرب؟ بیست سال طولانی تشنج زدائی  به مثابۀ اساس خلل نا پذیر در مناسبات شرق و غرب محسوب می شده است. لیکن پس از آن، با هجوم قوای نظامی شوروی در افغانستان، منظر، برای همکاری سودمند قدرت های جهانی، نزدیک با سپری شدن یک شب، به خرابی گرائیده است. جنگ سرد جدید چهرۀ خود را ترسیم می کند، خاطرۀ مقابله، بعد از ۱۹۴۵م ، به ذهن  تازه خطور می کند.» در واقعیت امر “جنگ های نیابتی” به معنی اصلی کلمه، علناً ازین تأریخ ببعد، در افغانستان و منطقه هر چه صریحتر، ثبت تأریخ می گردد و بازیگران، وابسته به این دو قطب متخاصم قدرت، معرفی می شوند و قرارداد های مخفی جدید “مستخدمی” نیز شکل گرفته، “سری” به امضاء می رسد.

در جمله، این تصاویر، هیچگاه از “حافظۀ تأریخ”، نا پدید نمی گردد.

در “آنزمان” در وجود یکی ازآنها، استعداد رهبری جنگ های “چریکی” را تشخیص نموده بودند، و می دانسته اند که پس از کودتای “نافرجام” نها در آموزشگاه های “اخوانی های فلسطینی” در لبنان آموزش دیده بود. برای جلب توجه عامه “مهر شیر پنجشیر” را بر رخ او کوبیده بودند. با “ترور” او، ممکن عمداً خواسته باشند که از “زندۀ بدنام”  او (با افکار بنیادگرائی و تروریستی ملوث با تمایلات “راسیستی”)، “مردۀ خطرناک تر”، بسازند که پسر او “احمد مسعود” را،  حال که فقط “حامل پتنوس چای” برای پدر بوده است، و در سال “ترور پدر”، ممکن از ۱۲ سال بیش نبوده باشد، “جانشین” او در تحت عنوان “مقاومت ملی” بسازند. به این دو تصویر سال ۱۹۸۹م نظر اندازید، که این دو یک زمان خود آنان را در جملۀ اعضاء و رهبران «سازمان جوانان مسلمان (سنی)»، می دانسته اند، ۱۵ سال بعد از «کودتای نا فرجام» و قریب ۱۱ سال «جنگ مسلحانه» علیه «حکومت کودتای چپی»، که هر یک، در «تنظیم جهادی» جداگانه می جنگیده اند، در چه وضعیت قرار داشته اند و جهان ازین هر دو، چه تصاویری داشته است.

حال این هم دقیق و واضح  معلوم نیست که این “پسر”، “آمر صاحب” کدام خصوصیات “استعدادهای” پدرش،  در گروپ خون او “تعبیه” شده و هم در چه مکتب و آموزشگاه تعلیم و تربیۀ منظم دیده باشد. با وجود اینکه برای این نویسنده مهم نیست که او دارای چه درجۀ تحصیل بوده است. در جهان از رهبری سیاسی انسانهای محروم از سواد خواندن و نوشتن هم نیز یاد شده است. از روی گفتار و حرکات او بر می آید، که ممکن تعلیم و تربیۀ لازم برای همچو ادعاهای خود، ندیده باشد. ممکن برای زندگی فردی او بهتر می بود، که «فوتبالر» می شد و یا چند سال دیگر جوانی را، به حیث “گارسیون کدام رستورانت” کار می کرد و در دورۀ تقاعد، غذای حلال می خورد. اما حال  که خود اعتراف می کند که در بیست سال زمان قدرت آنها، “مبارزه” کرده اند، اما بر “خارجی ها” تکیه  داشته اند، حال می خواهند، مانند “مقاومت اول”، به “خدا” تکیه کنند. به به. حال کلمات “ملت” و “مردم” افغانستان را هم به زبان می آورد.

چه ادعای ساده و طفلانه. آیا این چنین اظهار او معنی نمی دهد، که در بیست سال “گذشته” خدای آنها را فراموش کرده بودند؟ در رابطه با “زندگینامۀ” او از منابع “انترنت، تلاش کسب معلومات صورت گرفت، چند سطر بشکل تصویر بالاتغیر علاوه گردید. خلص اطلاعات را در کاپی می بینید، که چنان بوده است: دقیق معلوم نیست که این معلومات را خودش نوشته است و یا خیر. اصطلاحات ایرانی را خود می بینید. ماه “تیر” را در مطابقت با ماه “سرطان”، جنتری هجری شمسی افغانستان، به کمک “انترنت”یافت شد. منابع انترنت نشان می دهد که «احمد مسعود» از تأریخ۶ ماه سپتمبر ۲۰۲۱م ببعد، به تاجیکستان «فرار» کرده است، و در زمان «ترور پدرش» نزدیک به ۱۲ سال عمر داشته است. حال مدعی شده است، که بعد از تسخیر طالبان، مصمم شده است، تا «در پهلوی ملت و مردم خود» باشد….  همه آگاه اند که در سالهای اخیر دهۀ هفتاد قرن بیست، شعار اولی پدر او و یاران “آمر صاحب” برای “آغاز جنگ مسلحانه”، “خطر در برابر اسلام” شنیده می شد. بتدریج شعارها تغییر می کرد ـ نخست از درون جمعیت های پیرو دین اسلام، تنظیم های “هفتگانه” در پشاور و “نه گانه” را در ایرن تشکیل داده اند.

در سر انجام مرحلۀ اول، در “جنگ علیه کمونیزم” با  شعار “خطر در برابر اسلام” از قدرت های جهان “کمک” دریافت داشته اند و در مرحلۀ دومی، ازین “اسلام”، “خطری” را  در برابر امنیت جهان بوجود آوردند و اینبار، با تغییر جبههات جنگ، امواج جدید خونریزی و ویرانی را مسبب شده اند. در مدت بیش از دو دهه تلاش دارند، تا  “احمد مسعود” را، “جانشین”، طراح نقشه های خیالی برای خدمت دوامدار به قدرت های بزرگ، با مشی “بنیادگرائی اسلامی”،  جهت  رسیدن دوباره به قدرت بسازند. بر طبق شواهد و علایم، چنین بنظر می رسد که، در پس پرده، بازیگران اصلی، حین رسیدن تسخیر کنندگان “طالب” به قدرت،باید هدفی را در پیش گرفته باشند که با هچو تشکلات، “حاکمیت جدید طالب” و “امارت اسلامی” آنانرا، تحت فشار قرار دهند وبه مالکین قدرت جدید، بفهمانند که اگر با آنها نروند، توان حمایت از  یک “بدیل” دیگر در وقت مناسب را هم در خود می بینند، که در مرحلۀ نسجگیری و سازماندهی قرار دارد. این چنین اهداف، در هر دو جانب درگیر، در سطح جهانی، بتدریج برملا گردیده است. سویۀ سیاسی و تمام کردار و اعمال آنها که تمام منافع کشور را فدای مقام و قدرت خود ساخته بودند، روز تا روز، از همان آغاز، رسوا تر آشکارا، می گردید. یکی را “کمونیست و بی خدا” مهر می زده اند و در مقابل، دیگری آنها هم از جانب کسانی که در تحت لوحۀ “چپ” قرار داشته و، مخالفین خود را گماشتگان وابستۀ خصم آنها، می شناخته اند، با مهر “اشرار” و “اجنت سی آی ای”، یاد می کرده اند.

در چنین وابستگی، شخص “ببرک کارمل” به ارتباط “منافع وطن” از جمله، عوامفریب ترین “نطاقان” و “شعار سازان”، شناخته شده است، که با “شعارهای کلیشه یی” و اتهمات بی اساس، به همکاری حلقۀ محدود پیروان خود، عمل می نموده است. او بدون در نظر داشت، شرایط جامعۀ افغانستان، که در عمق اهداف “راسیستی مزمن” تعبیه شده را نیز به پیش می برده است. اما او باشعارهای فریبنده از، “انترناسیونالیزم پرولتری” نام می برده است (توجه نمائید که این شخص حتی در تلفظ درست، کلمۀ “پرولتری”، یا دقت نمی کرده است و قادر به اجرای درست این کلمۀ خارجی نبوده است. از او در بیانات خود، “پُرلتری” ادا می کرد.) این شخص از همان آغاز، مانع هر نوع “مذاکرۀ معقول با مخالفین” بوده است، اما برای فریب اذهان عامه، فقط جملات عام کلیشه یی را که از موضعګیری «شوروی» استخراح می نموده است، و یا آنچه را که  برایش به احتمال قوی دیکته می شده است، تکرار می نموده است. در بخش های دیگر و مقالات ترجمه شده، از مصاحبات موجود او، به آسانی هر انسان معقول و سالم خواهد توانست، که خود نتیجگیری، روشن از مشی سیاسی “کارمل” و هوادارانش، استخراج نماید. قبل از همه توجه خوانندگان محترم را با یک “شعار شرم آور” او جلب می کنیم، که در سال ۱۳۶۰ ه ش، در جریان ایراد یک بیانیه، فغان می کشد، و می گوید که: « سال شصت، سال شکست است. ما چنان سلاح هائی را در اختیار داریم، که کوه ها را از جا بی جا می سازد.» این سلاح ها از کی بوده است؟ کی اختیار استعمال آنرا داشته است؟ اگر کوه ها را از جا بی جا می ساخت، نتیجۀ آن، به نفع کی و به ضرر کی بوده می توانست؟ این چه مغز بوده است، که همچو کثافات را بیرون می داده است. از جمله “حریفان”  او در صف “مخالفین” که از او به عنوان “قوی ترین” فرد، در “جبهۀ” مخالف یاد می نموده اند، و در دروغگوئی و شعار سازی، هم چنان از مهارت  خاص برخوردار بوده است، “گلبدین حکمتیار” بوده است. در یکی  از مقالات، این نویسنده از “جنرال قهرمان آلمانی”، ایروین رومل” که در جنگ های اول و دوم جهانی رزمیده است، نقل شده است. او که نهایت وفادار به “دولت” و رهبری کشورش بوده است، زمانی که عدۀ از”جنرالان” پلان “ترور هیتلر” را مطرح نموده بودند، با وجود اینکه دوری “هیتلر” را از مقامش “ترجیح” می داده است، اما با “ترور هیتلر” موافق نبوده است. او می گفته است، که ” هیتلر مرده ، خطرناکتر از هیتلر زنده” خواهد بود. در زمان رهبری “داکتر نجیب الله” در افغانستان، از حلقات نزدیک به او، حکایت شده است، که وقتی نظامیان خبر می دهند، که یک قطار وسایط که موتر حامل “گلبدین حکمتیار” نیز در تنگی “للندر؟” دیده می شود، خواهان صدورامر حمله بر او شده بودند. «داکتر نجیب الله گفته است، که این کار را نکنند، “مردۀ گلبدین از زندۀ او خطرناک تر خواهد شد”». حال همه می بینند، که مؤثریت “گلبدین حکمتیار” “زنده” در مقایسه با حریف سابق او که “مردۀ ترور” شناخته شده است، در پروسۀ صلح”، خیلی کمتر بنظر می رسد.  “گلبدین  حکمتیار”، “امیر حزب اسلامی” هم چنان از “انترناسیونالیزم اسلامی”” از همان بدو فعالیت های سیاسی و مسلحانه اش، پیروی می نموده است، و تا اکنون با افراطی ترین “اسلامیست ها” در داخل و خارج، همراه است. او در همان سال پس از «شعارهای ببرک کارمل» که قریب یکسال  و هشت ماه از حضور قوای شوری می گذشت، چه گفته است. بعد از اظهارات «کارمل» و وضعیت جنگ، شدت  کسب می کند. تأریخ شاهد آنست که، اهداف و شعارهای  تحریک آمیز آنها، مسبب اصلی تدوام جنگ شناخته شده است. درینجا، در مصاحبه و هم چنان در تنظیم سفر” پیتر شولاتور”، گزارشگر “شپیگل” (شماره ۳۴ سال ۱۹۸۱م، تأریخ ۱۶ آگست) بداخل افغانستان”امیر حزب اسلامی” به این تصویر توجه کنید. این وضعیت بحرانی افغانستان در پنج دهۀ اخیر، بطور صریحتر، زمانی ریشه گرفته و توسعه یافته است، که افغانستان، با سقوط سلطنت، از یک وضعیت نسبی ثبات و حالت عدم “جنگ” خارج ساخته شده است. قضاوت ها در بارۀ اقدام غیر قانونی “رهبر کودتای” ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ ه ش، سردار محمد داؤد خان (۱۷ جولای ۱۹۷۳م) متفاوت است. از دید این نویسنده، «کودتا» به عنوان یک عمل غیر قانونی و تصمیم مخفی یک تعداد محدود قدرت طلب، یک اقدام غیر عاقلانه و نا اندیشانه بوده است، نه تنها که غیر قانونی شمرده شده و ملزم به محکومیت جنایت آمیز است، از جانب دیگر مسبب نقطۀ آغاز مقدمات، برای بحرانات خونین بی پایان بعدی شده است. با این اقدام، در حقیقت فقط حالت “بحرانی” خزنده و تعبیه شده را دامن زده است، کشور را هر چه بیشتر در مرکز مقابلۀ قدرت های بزرگ، در “جهان دو قطبی” قدرت های متخاصم، متمرکز ساخته است، و به وضعیت سیاسی “بی طرفی” عنعنوی کشور لطمه وارد کرده است، که تا امروز برگشت به آن سیاست و آن مواضع در مناسبات بین المللی، ممکن نبوده است. بروز چنین رویدادها در مدت های نسبتاً طولانی و تا حدی هم، باید سرپوشیده صورت گرفته باشد. یقین است که “کودتاچیان” و رهبر آنها به ضرب المثل معروف توجه نداشته اند که گفته می شود: “سگ های خوابیده را بیدار نکنید!” و هم چنان تجربه های دوران “مٌدرنیزم” می آموزد که “سیستمی را که قادر به فعالیت باشد، تغییر ندهید!” برخلاف عطش قدرت، مسبب برهم زدن ثبات نسبی شده است، که با سرعت در عمق و وسعت، کسب شدت نموده است. این رهبر کودتا در صحبت خود، با صراحت می گفته است که: “ما ناسیونالیست هستیم.” برای این چنین افراد فاقد میل و قابلیت “تفکر”، “هنا آرینت” مناسب ترین تشخیص داشته است: « انسانهائی که، فکر نمی کنند، مانند آنند که در خواب قدم می زنند.» همان آغاز، طوری که در بالا نیز افاده شده است هم چنان در هیچ وقفه، فارغ از نفوذ عوامل خارجی، و اثر گذاری بر حلقات “مطرحی” داخلی، نبوده است. از اخیر سال ۱۹۷۹م ببعد در حقیقت، زمامداران افغان، اختیارات کامل خود را بر سرزمین خود از دست داده اند و موازی به آن به موقف عنعنوی بی طرفی کشور هم ضربات سنگین مرگبار، وارد آمده است.  بر سر قدرت و نا آرامی های قبل از اشغال شوروی، داؤد که با  سلب قدرت، که  خویشاوند  خاندان پادشاهی، بوده است، نخست از سیاست سوسیالیستی حمایت کرده است، و زمانی کشته شده است که در بهار سال ۱۹۷۸م برای برگشت از خط  طرفدار مسکو، قدم بر می دارد.» « “پیتر شولاتور”، “پارتیزانها” در افغانستان: غیر قابل مقایسه با “ویتنام” » درینجا فقط مطالب مختصری را از مجلۀ “شپیگل” چاپ آلمان نقل می کنیم، که در یک گزارش به ارتباط “سقوط جمهوری”، بدست نشر سپرده شده است: «یک حکومت کمونیستی خودش را به قدرت رسانید، نخستین در جنوب آسیا. پاکستان و ایران احساس می کنند که بوسیلۀ یک “کیوبای” ممکن در سرحدات آنها، تحت تهدید قرار گرفته اند.» کشوری که در آن قریب هر کس سلاح حمل می کند – و هیچ، وهم  و باکی هم ندارند که از آن کار گیرند. در گزارش، درۀ “خیبر” را مهمترین سرحد عبوری، نامیده است، که در تاریکی مسدود است… “افغانستان یکی از عقبمانده ترین و فقیرترین و هم از ماجراجویانه ترین کشورهای جهان شمرده می شود… بدون راه بحری. در تپه ها و کوه ها، کوچی های محروم از نعمت سواد خواندن و نوشتن به تربیه و پرورش حیوانات چون شتر، اسپ و گوسفند مشغول اند. “در دره های میان کوها، کوکنار کشت می شود، که افغانستان را به بزرگترین تولید کنندۀ تریاک در جهان مبدل ساخته است.” به ادامه می خوانیم: ” در خارج از کمترین شهرها، هنوز هم طرز زندگی قرون اوسطی مسلط است. انتقام خونی حکمفرماست و خانمها هم، عمیق پوشیده اند. اوسط انتظار زندگی به ۴۰ سال نمی رسد. اینکه، این کشور دارای چه نفوسی است، هیچکس نمی داند که ۱۳ میلیون، و یا ۱۹ میلیون است. “ناسیونالیست” بودن را سردار محمد داؤد خان، از چه زمان درک کرده باشد؟” بیشتر دوران حاکمیت خاندان حاکم سلطنتی از روی شکل و محتوا، پادشاهی مطلقه بوده است. اثری از حاکمیت بورژوازی و دیموکراسی، در ذهن و در برنامه های قبلی کاری او دیده نشده است. همینکه، پادشاه، پسر کاکا و برادر خانم او، امر تدوین و تصویب “قانون اساسی” را صادر کرده است و در عین حال وقتی او از انتخابات  پارلمانی و هم چنان از حکومت “پادشاه” و “پارلمان” واقف شد، به مخالفت پرداخت. با سوء استفاده از موقف و مناسبات قبلی در جامعه، در مدت ده سال، از طریق فعالیت های مخفی و غیر قانونی، در جهت براندازی رژیم پادشاهی، حرکت کرد. در تحت چنین شرایط، با کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ ه ش، مسبب بحران شد که بتدریج کسب شدت نموده است. در حال حاضر این درک مسلط است که بر طبق برداشت فیلسوف “اتریشی – انگلیسی”، “کارل رایموند پوپر”، “آیدیالوژی” جز وعده های میان خالی چیر دیگری نیست. در رابطه با سالهای پس از “سقوط جمهوریت”، آغاز موج جدید “بحران” در مقابله با “رژیم کودتا” که نخست “جمهوری دیموکراتیک افغانستان” و “حاکمیت یک حزبی” تهدابگذاری شد، اما در نتیجۀ تشدید مداخلات خارجی و “جنگ اعلان نا شده”، پای “قوای شوروی” در بحران کشانیده شد، که در مورد، الی خروج قوای شوروی، نشرات کافی موجود است.

ادامه دارد …

برای مطالعۀ قسمت های گذشتۀ این مضمون و مضامین دیگر، لطفاٌ در بالای صفحه، به روی اسم نویسنده کلک فرمائید

This image has an empty alt attribute; its file name is Footer-1024x90.png

برای ارتباط، لطفاً به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com و یا info@ariana-afghanistan.com
به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت.