گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!(۱۱)

گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!

(قسمت یازدهم)

نقل قول فوق را “هنا آرینت”، از سرگذشت زندگی خود، که در سالهای “حاکمیت نازی ها” و شرایط “جنگ دوم جهانی” که مجبور به “مهاجرت” پر خطر بوده است، پس از قریب ۱۱ سال محرومیت از حق تابعیت دولتی که «نازی ها»، حق تابعیت آلمانی او را از او گرفته بودند، فقط وقتی در ایالات متحده، حق تابعیت آنکشور را حاصل می دارد، این برداشت خود را مبتنی برالهامات از سرگذ شت خود می نویسد. چنین بنظر می رسد که ممکن تعداد بی شمار مهاجرین دیگر از سراسر جهان نیز، بخصوص کسانی که از آگهی های لازم برخوردار اند و با نا برابری ها و بی عدالتی ها، برخورد انتقادی دارند، با چنین یک حالت در زندگی، روبرو شده باشند. حال هم نه باید فراموش شود، که در عصر و زمان قبل از تکنالوژی اطلاعاتی جدید، منبع خبر، عمدتاً  از یک تعداد خبر رسانی های معتبر، با باور بیشتر، نزدیک به حقیقت  شنیده می شد، و در صورت وقوع غلطی یا دور از حقیقت، منبع، خبر را تصحیح می کردند.

اما حال این همه رسوبات و پارچه های دروغ پراگنی و گمراهی، از سراسر دنیا شنیده می شود. این شخص را که در سمت چپ صفحه، می بینید، زمانی “معاون دوم” رئیس «جمهور» نامنهاد، فریبکار و دست نشانده، یکی از دزدان تأریخی “آرای مردم”، در انتخابات نمایشی، در دو دهۀ موجودیت قوای “قدرت بزرگ” اشغالگر و متحدان “غربی” آنها، در سرزمین افغانستان، بوده است. حال با “هویت مذهبی شیعه” سیاست می کند و فقط به “خبرگزاری شیعیان افغانستان” باور دارد. اگر در آنزمان، چنین “مهره ها”، همه از اصطلاحات جنبش «مدنی» و یا «شورا های ولایتی» و غیره نام می برده اند، در آنزمان، در زیر چتر حمایوی “قدرت اشغالی” قرار داشته اند، و حال «ایجنت های»، قدرت های بزرگ، برای هر یک از آنها و هم برای همچو گروپ های «راسیست»، شوراها و انجمن های “قاره ای” را، به سطح جهانی تشکیل داده اند. اینها، چنان بی نظمی هم در صفحات مجازی، که تکنالوژی اطلاعاتی جدید بوجود آورده اند، که تا حد محسوس،  مسبب نگرانی جدی نسبت به آیندۀ بشریت، نیز شده اند، که آیا بشریت روزی، در پیش خواهد داشت، که ازین اختراعات و تکنالوژی جدید، بشکل سالم و درست، استفاده شده بتواند؟  سؤالی هم می تواند مطرح شود، که آیا در آینده، کلمۀ “راست” و  حرف “جدی” و “آموزنده” ازین «میدیا ها»، شنیده خواهد شد؟ نویسنده نمی خواهد به مباحثی بپردازد که آیا  “بحران” اخیر افغانستان، با تحولات یا “حرکات انقلابی” بدرقه می شده است و یا نه؟ و هم اینکه آیا بطور نمونه، “ح د خ ا”، یک “حزب کمونیست” بوده است و یا نه؟ درحالی که خود مطمئن است، که چنین “مهر”، نسبت “کمونیست” بودن به ” ح د خ ا” صدق نمی کند، نه اینکه واهمه از جانب “انتی کمونیست های” گوناگون مطرح باشد، بلکه فقط در تابعیت با مراحل انکشافی، درین جامعۀ عنعنوی که در مرحلۀ “ماقبل مُدرنیزم” و قبل از “صنعتی شدن” به معنی اصلی، بسر می برده است، این نوع مشی سیاسی، زمینۀ تطبیق نداشته است. با این همه چرندیات، شبکه های “جاسوسی” و بخصوص، “افراطیون اسلامی” در طول بحران بیش از چهل و پنج سال، خواسته اند، همواره تلاش ورزند، تا با این اتهامات و  کوبیدن”مهرهای جعلی”، فقط از احساسات “دینی” مردم ما نیز، سوء استفاده نمایند. بخصوص وقتی، چنین موقف ضد “کمونیستی” را در مشی سیاسی قدرت بزرگ، یعنی “ایالات متحده” دیده اند، آنرا بهترین “شعار” برای خود، به خاطر فریب عوام و هم چنان شانس “کاریابی” در وظایف مرموز پُر درآمد و هم راه “ارزان” برای رسیدن به قدرت سیاسی در داخل کشور، به کمک خارجی ها، کشف کرده اند، که از تفصیل دیگر، درینجا، خودداری می شود. آنچه بطور حد اقل گفته شده می تواند، اینست که عطش افراد و محافل معین، برای کسب قدرت، در یک کشور عقبماندۀ کوهستانی محاط به خشکه چون افغانستان از یک طرف و تسلط قدرت های بزرگ بر اوضاع جهان از طرف دیگر، که این چنین کشورها را تا حد وسیع در زنجیر بسته نگه میدارند و بشکلی از اشکال مانع حق تعیین سرنوشت آنها، توسط خود آنها نیز می گردند. این قدرت های بزرگ، متمایل اند، که این چنین کشورها را دائماً در تحت کنترول خود داشته باشند و آنها را هم چنان برای همیشه، به حیث مصرف کنندۀ تولیدات خود آنها، نیز داشته باشند. نویسنده خود باور دارد که تمام افکار و مفکوره هائی که در رابطه با آیندۀ جوامع، و بخصوص جامعه ای که خود شخص، بنا بر هر دلیلی که باشد، در آن زندگی می کند، و در ذهن خود پرورش می دهد، آنچه است، که فقط خودش می داند. فقط اوست، که می تواند از گنجینه های کلتوری، که به عنوان ارزش ها شناخته شده است، مستفید شود. این چنین ارزش های کلتوری که حاصل مغز و هنر انسان بوده و می توان آنرا شامل “سیستم باز” دانست، بدسترس همه قرار دارد و مربوط فرد است، که چگونه از آن و با کدام مهارت لازم، مستفید شده می تواند. زیرا هر فرد آزاد عضو جامعۀ کلتوری و ثقافتی، باید خود آزادانه و به خواست خودش، بتواند از آن کار گیرد. در یک دولت “مُدرن” هر تبعه با تبعۀ دیگر، در برابر قانون از حقوق مساوی برخوردار است. یک انسان مستقل و انفرادی که به قول “فیلسوف آلمانی”، که او فقط خودش است“، “کاپی او نه در گذشته وجود داشته است و نه هم در آینده، حتی پس از “مرگ” او هم بر روی زمین، وجود نخواهد داشت، فقط این اوست که با حضور خود در اجتماع، از تشخص و هویت خود نمایندگی کرده می تواند. فقط او خودش ثابت ساخته می تواند که چه می خواهد و یا اگر حق داشته باشد، می تواند شخص دیگری را به حیث نمایندۀ خود، در مطابقت به قانون، با دادن رأی خود معرفی کند. با این چنین هویت و معرفت، در جامعه، به فعالیت می پردازد، و در برابر هر عمل خودش جوابگو است، نه کسی دیگر، به جای او. این دست آورد یک شخص با شخص دیگر چه مهر قومی و چه طوق پیروی از کدام دین و غیره نشانه ها و نسبت ها را در گردن داشته باشد، ربطی ندارد. علاوتاً آنچه که در تحت نام «آیدیالوژی» نشخوار می گردد، جز وعده های میان خالی، چیز دیگری نیست. “پیروان” آیدیالوژی های متعدد هم چنان وجود داشته و فعال اند، که توده های مردمی را با هنر “عوامفریبی”، از یک قدم گمراهی به قدم گمراهی دیگر سوق می دهند، و بازهم به تبلیغات میان خالی آنها، ادامه می دهند. با برگشت «خمینی» از مهاجرت به ایران و بدست گرفتن قدرت و حاکمیت سیاسی، در حقیقت، رژیم “شیعۀ صفوی” دوباره تهدابگذاری می گردد، که به ظاهر هم “ضد کمونیزم” و هم “ضد امریکا” (خدا می داند که در پس پرده، چه فیصله ها و پلانها، مهر خورده باشد) قرار می گیرد، در عین حال با پیروان “مذاهب” دیگر “اسلامی” نا سازگارمی ماند. اینبار خیلی خطرناکتر از قبل است، زیرا افراد جامعۀ ایران، در مدت معین در روابط با “غرب” (در زمان “شاه”)، نه تنها از دنیای “مُدرن” بهره برده اند، بلکه با کشف و تولید منابع انرژی (“نفت”)، در مقایسه با دوران، “پادشاهی های قلمروی قبل”، توانمندی اقتصادی بیشتر کسب نموده است. با وقوع حوادث خونین “هرات”  مطابق ۱۵ مارچ ۱۹۷۹م که در قسمت های قبلی نیز گزارش یافته است، برای “پاکستان” نیز فرصت مساعد، می بخشد، تا به ایالات متحده، پیشنهاد برنامۀ وسیع “جنگ سرپوشیده” را در مطابقت با “جنگ های نیابتی” مطرح سازد و این “برادران اخوانی” را به حیث کاندید، در عقد قرارداد های”استخدامی” از لانه های آنها، بیرون کشند. این برنامه ها، با این افراد، آغاز یافته است. قابل تذکر است که برخورد با “بنیادگرایان اسلامی (سنی)” تحت رهبری “آخوند درویزه” را که در خدمت “پادشاهی فیئودالی مغل”، قرار داشته است، الی ختم “جنگ اول جهانی”، باید با مشخصات دیگری در مقاطع مختلف زمانی، در نظر گرفت، که با دوران بعد از جنگ دوم جهانی، از هر جهت، متفاوت می باشد. حال بر می گردیم به مرحلۀ آغاز، بحران اخیر، که با کودتای “سفید” یا “بدون خونریزی” (البته کاملاً سفید نبوده است). این کودتا که چندین بار از آن یادآور شده ایم، یک «دیکتاتور» معروف، عضو خاندان سلطنتی، قدرت را در دست می گیرد و به جای «شاهی»، «جمهوری – شاهی» خاندان را استقرار می بخشد. بی اعتمادی او نسبت به شرکای عمل “کودتائی”، مسبب بوده است، تا کنترول کامل را در دست داشته باشد. بناءً او “ریاست جمهوری”، “وزارت دفاع” و “وزارت خارحه” را خود در دست می گیرد. چیزی کم یکسال بعد، به کودتای «نافرجام اخوانی ها» مقابل می شود.  اینجانب برین عقیده ام که شدت بحران افغانستان که از حالت “خزنده” قدم به قدم به مقابله های خونین انجامیده است، با کودتای سردار محمد داؤد خان آغاز یافته است که کشور را از یک آرامش نسبی و ثبات نسبی خارج ساخته است. تعجب آور نیست، که آن “رهبر انقلاب”، که مدعی تأسیس جمهوری به جای پادشاهی  بوده است، قریب پنج سال قبل، در نتیحۀ “کودتای بدون خونریزی” توسط همان کسانی به قدرت  رسانیده و حفظ می گردد، که ایبار او را به صفت یک “دیکتاتور” با کودتای خونین کم سابقه، از صحنۀ سیاسی برمی دارند. در کودتای خونین که به سقوط “جمهوری – شاهی محمد داؤد” انجامیده است، سازمان دهندگان به “مارکسیزم” یا “لنینیزم” و “ستالینیزم” و غیره ضرورت نداشته اند. این کار “نظامیان” بوده است. وشکست آنها هم با این چنین آیدیالوژی ها، ارتباط نداشته است. در آن دهه “کودتا ها” در سراسر جهان، در کشورهای رو به انکشاف، توسط نظامیان انجام می گرفت. مگر “جنرال پینوچت” که حکومت “داکتر الیندی” سوسیالیست  را در چیلی در سال ۱۹۷۳م، که در نتیجۀ انتخابات به قدرت رسیده بود، با کودتای خونین سقوط داد، خود او و افراد او معتقد به “مارکسیزم” و یا “ستالینزم” بوده اند؟  درین مقطع احساس می گردد، که نسل جوان کشور ما خاصتاً، از وضعیت عینی و حقیقی، سابقۀ “بحران” تا حدی بی خبر اند. بقایای “سلطنت طلبان” آخرین پادشاهی (چهل ساله) زیاد از دهۀ دیموکراسینام می برند. حال اگر آن دوره، با “پادشاهی مشروطه” و «دیموکراسی» ای که در اروپا و شمال امریکا پیاده شده است، مقایسه گردد، هر دو اصطلاح از جانب آن محافل “حاکمه”، “خصی شده” مد نظر بوده است. به عبارت دیگر، “تقلید” از برخی جوانب، اما حفظ قدرت، توسط همان حلقات که از “عنعنات کهنه” استفاده می نموده اند، از آزادی های معین جلوگیری به عمل می آورده اند. حال بر می گردیم به موضوع اتهام. وقتی یک انسان کسی را متهم به کدام عمل جرمی و غیر قانونی می سازد، لازم است، تا اسناد و مدارک ثبوت را هم، در برابر محاکم با خود داشته باشد. در هر اتهام، متهم باید مشخص باشد. متهم نمی تواند، بنا بر داشتن مفکوره محکوم گردد، فقط عمل انجام شده در زمان و مکان مطرح است. از جانب دیگر، بسیاری “مهرها”، “علامات” و نسبت های طرز تفکر چون “مارکسیست”، “ماؤئیست”،”لنینست”، “ستالینیست”، “انارشیست”، “نازیست” “فاشیست” ، “لیبرالیست” و “کمونیست” وغیره، در تبلیغات سیاسی بر یکدیگر کوبیده می شود. این همه ارزش علمی و تثبیت “هویت سیاسی” ندارد. صرفنظر از اینکه یک زمان یک حرکت سیاسی تحت نام واحد با نام “جریان دیموکراتیک خلق” تشکیل گردیده است اما، مدت کوتاهی بعد، به انشعابات متعدد نیز روبرو می گردد. دو جناح عمده پس ازچندین سال، به اتحاد دوباره، دست یافته، قدرت “سیاسی” را از یک “دیکتاتور”، پرورش یافتۀ “استبداد” و میراث “پادشاهی مطلقه” می گیرند و به جای آن “دیکتاتوری” دیگری را با  مهر “طبقاتی” در تحت رهبری “یک حزب”، مستقر می سازند. حال اضافه از سه دهه سپری شده است، که تشکلهای قبلی آن “حزب”، دیگر وجود ندارد. اگر احیاناً از جمله بقایای پراکنده، کسانی، مانند “نوستالجیست های سلطنتی” در تلاش تشکیل سازمان باشند، معلومات کامل در دست نیست و از جانب دیگر، تا اکنون این همه احزاب “فیسبوکی”، “تیوتر”، “انستگرام”، “یوتوب” وغیره، ممکن از آن درک برخوردار نه باشند و هم از کسب اعتماد مردم نیز بیگانه باشند که کدام حرکت روشن سیاسی را متبارز  می سازند. درینجا لازم است، تا توجه نسل جوان، به مطالعۀ صفحات تأریج وطن ما در دهه های اخیر مبذول گردد، که پس از همچو حوادث خونین و بحرانات سیاسی ، توضیح و تحلیل “نیوترال” توسط “کارشناسان” و “مؤرخین”، باید صورت گیرد. در ادبیات سیاسی جهان به صورت کافی نظرات متضاد وجود دارد . اینکه “آیدیالوژی” چه است و چه کسانی از آن برای رسیدن به قدرت سیاسی کار می گیرند، مانند سوء استفاده از عقاید «دینی»، نمونه های “فروان” وجود دارد. متفکر وفیلسوف معروف “اتریشی – انگلیسی”، “کارل رایموند پوپر” که به “آیدیالوژی” جز “وعده های میان خالی” کدام مفهوم دیگری نمی شناخته است، و در عین حال می گفته است: گذشته برای ما داده شده است، که آنرا تغییر داده نمی توانیم…. اما در برابر آنچه واقع شده است، جوابگو هستیم...” بدون شک که چنین بررسی و قضاوت “نیوترال”، کار هر فرد نیست، که فقط با فورمولبندی، یک ادعا، فکر کند که همه مسائل حل است. کشور “پادشاهی” افغانستان، پس از “کودتای سرطان ۱۳۵۲ ه ش” به مراحل “بحران” سیاسی – اجتماعی مواجه شده است، که قبل از آن هواداران رژیم و محافل دور محور قدرت، نیز از خود عدم قابلیت و لیاقت لازم در حکومتداری نشان داده اند. در پرنسیپ اگر “کودتاها” خونین بوده است و یا غیر خونین، اعمال غیر قانونی شمرده می شوند. به عبارت دیگر، تلاش برای انجام “کودتا” همه و همه ، فعالیت های غیر قانونی بوده، که آمادگی برای آن، مخفی و در زیر خس و خاشاک انجام یافته است، و تا اکنون بررسی تأریخی از هیچ یکی ازین حرکات، صورت نگرفته است. از جانب دیگر محتمل و مشهود است، که تلاش های “نفوذ” از یک “تشکل” به تشکل دیگر صورت گرفته است، که جریان اینگونه کثافتکاری ها، هم چنان تا به حال بررسی نشده است، شناخت عاملین همچو وقایع، و حکم “تأریخ”، فرصت و فضای مناسب و سالم می طلبد. از جانب دیگر، وقوع حوادث را نه باید بدون درک درست از مناسبات بین المللی و نفوذ آنها که بعد از ختم “جنگ دوم جهانی” نوع جدیدی از “جنگ ها” به مفهوم “جنگ های نیابتی”، توسط “مستخدمان” و “اجیران” وارد میدان عمل شده اند، که ایجاب شناخت عمیقتر می نماید.

قابل یادآوری است، که با “مهر” زدن ها که کی پیروی کدام  “آیدیالوژی”  و یا پیرو کدام “دین” بوده است، با اقدام “سیاسی” مشخص افراد، ربطی ندارد. یک سلسله مقالات که محتوای آن شامل ترجمۀ گزارش “شپیگل” نیز می باشد، قبلاً این نویسنده بدست نشر سپرده است:
اتهاماتی که از جانب حریفان سیاسی “حفیظ الله امین”، تذکار یافته است، “ثبوت” قابل باور برای همه ادعاها، ارائه نشده  است. لطفاً به این تصویر و متن پایان تصویر نظر اندازید. کسانی که همچو جعل را انجام داده اند، حتماً پیرو کدام “آیدیالوژی” و یا “دین و مذهب بوده اند؟” افکار شیطانی با عطش قدرت می تواند، خلاق شده باشد. همین تصویر “جعلی” نشان می دهد که اهداف سیاسی و عطش “قدرت” تابع هیچ نوع “آیدیالوژی”، “دین” و سائر موضوعات اخلاقی نیز، بوده نمی تواند. بر احکام محاکم “پیروزمندان”، هم چنان نه باید باور شود. صرفنظر از اینکه هیچ نوع محکمه هم درین رابطه دائر، نشده است. در عین حال در رابطه با این سؤال که چنین “اتهام” وارد نبوده باشد، هم چنان ثبوت ارائه نشده است. بناءً کسانی که به تبصره های آنها بر یک چنین فرضیۀ غیر ثابت شده، می پردازند و تلاش بهره برداری “سیاسی” را از خود نشان می دهند، خود مرتکب به انجام عمل “جرمی”، می شوند. در مرحلۀ نخست که در مقابله با “قوای شوروی” قریب هشت سال و در مجموع برای سقوط “حاکمیت یک حزبی” تحت حمایت شوروی”، الی سقوط  آن، در نیمۀ اول سال ۱۹۹۲م دوام می کند، دیدیم که بعداً کشور را به یک “جنگ داخلی نامنهاد درگیر” ساخته اند.

“جنگ داخلی” قریب دو سال دوام کرده بود، که پدیدۀ دیگری را در تحت نام “حرکت طالبان” از درون حلقات “جهادی” با شعار “نظام اسلامی” وارد میدان جنگ ساخته اند. در روزهای اول، برای همگان معلوم بوده است، که مبداء این “حرکت” از پاکستان بوده است. و اینکه برای چه منظور بوده است، هم چنان هویدا گفته شده است. اما پس از اینکه این پدیده به یک بخش عمده در جنگ “داخلی” مبدل می گردد، آهسته آهسته آن دو “جبهۀ جنگ” روابط  و پیوند های یکدیگر را با قدرت های خارجی،  نیز متهم می ساخته اند. “حرکت طالبان” که در صفوف انها، افراد مسلح  “جنگی های اسلامیست ”  خارجی، بشمول  “القاعده” و “اتباع پاکستانی”، متحدانه، علیه جناح های مقابل می جنگیده اند، انکار شده نمی تواند. در قسمت های قبلی نیز اشاراتی داشته ایم. پیشرفت این “حرکت طالبان” که با اشغال مناطق از “قندهار” آغاز گردیده بود، بسرعت در قسمت جنوب غرب و غرب افغانستان، پیشرفت سریع نشان می داده است. دیری نگذشته است، که واحدهای جنگی آنها بسمت کابل، به حرکت می آیند. طوری که قبلاً نیز ذکر شده است، تا زمان رسیدن جنگی های آنها به ولایت “غزنی”، “برهان الدین ربانی” در مصاحبات خود این “حرکت طالبان” را “آدم های خوب” می دانست. اما بعد از آن، به این حرکت به عنوان “دشمن” می نگریست و “فتوای جهاد” علیه آنها را صادر نموده است.  از جانب دیگر وقتی برخلاف “تصمیم نخست” که گفته می شد “حرکت طالبان” می خواسته اند از “سمت غرب” به کابل داخل شوند، اما بعداً در “پیشروی” از سمت “شرق” تسریع بخشیده می شود. درین قطعات، از یک “قوماندان” با نام “ملا بورجان” از “تنظیم مولوی محمد یونس خالص”‌(“جلال الدین حقانی”، “عبدالحق” نیز در صف “قومندانان”، “حزب اسلامی  مولوی محمد یونس خالص” یاد می شده اند.) حکایات شنیده شده است، که “ملا بورجان” به افراد خود دستور می دهد، که حین “ورود” به کابل به، چه چیز زیاد توجه کنند. اول “امنیت داکتر نجیب الله” را تأمین کنند و هم چنان “امنیت نمایندگی های دیپلوماتیک” و مؤسسات دولتی و دارائی عامه، از جمله وظایف عمده قلمداد نموده است. درین حکایات، از حضور “نصرالله بابر” وزیر داخلۀ حکومت “خانم بی نظیر بوتو” نیز یاد شده است، که گویا با هدایات “قومندان ملا بورجان” مخالفت نشان می دهد (چرا؟، اگر حضور داشته باشد، باید این جریان با جهانیان و مردم افغانستان شریک ساخته می شد.) “ملا بورجان” در مسیر راه به “کابل” از عقب، به قتل می رسد، اینکه “مرمی” فیر شدۀ چه کسی، مسبب مرگ او شده است، تا امروز معلومات وجود ندارد. در همین گزارش گفته شده است، که «حاجی ملا محمد غوث» از آمادگی برای «مذاکره» با «جنگی های شمال» سخن گفته است و به «دوستم» به حیث «متحد» آنها، علیه «احمد شاه مسعود» علاقمند بوده اند. در همان گزارش، مجلۀ «فوکوس» گزارش می دهد که «ملا محمد غوث»، وزیر خارجۀ طالبان گفته است که: «طالبان به دوستم به حیث متحد نیازمند است، تا علیه، “احمد شاه مسعود” شخص سوم در “مثلث قدرت” اقدام نمایند.» یک گزارش ۱۱ اکتوبر ۱۹۹۶م  جلب توجه می کند که‌”طالبان” را در کمتر از دو هفته، بعد از ورود به کابل، در “حالت دفاعی” تعریف نموده، علاوه از اینکه به “عسکر گیری جبری” جوانان و حتی اطفال، متوسل شده اند، افراد مسلح  “احمد شاه مسعود”، در شام روز “چهار شنبه” بر “جنگی های طالبان “حمله برده،  به تعداد ۵۰ «طالب مسلح» را کشته اند. افراد “گلبدین حکمتیار”  که سابق جبهۀ مشترک با “دوستم” در جنگ علیه “ربانی -مسعود” داشته است، در جبل سراج، بر یک قطار “طالبان” حمله کرده اند. نقطۀ جالب دیگر درین گزارش اینست، که وزیر خارجۀ آلمان “کلاوس کینکل” (حزب دیموکرات آزاد) بار دیگر، «تخلف طالبان را، از حقوق اولیۀ انسانی زنان، محکوم می کند.» در همان روزها، “افراد مسلح دوستم، تونل سالنگ” را تحت کنترول خود داشته است. به ادامه “شیر محمد ستانکزی” می افزاید که: ما فیصله کرده ایم، که  مسعود را از درۀ پنجشیر اخراج کنیم.” در همین گزارش هم چنان گفته شده است، که هم چنان « احمد شاه مسعود، آمر نظامی ربانی، به طالبان به صفت “ایجنت های” پاکستان می نگرد.»  که تا امرز پیروان او در همین جهت به تبلیغ ادامه می دهند. در همین گزارش هم چنان می خوانیم. نقطۀ قابل توجه اینست که “فوکوس” در همان لحظات نخست، پس از ورود “جنگی های طالب” به کابل، از تمایل “همسایۀ جنوب” سخن می گوید که می خواسته است “قدرتمداران جدید” را در کابل به رسمیت بشناسد. در عین زمان می نوشته است که خانم “بی نظیر بوتو، صدراعظم پاکستان” همواره ملامتی را رد می نموده است، که:« “حکومت از طالبان حمایت می کند. نخستین “فرمان” در مورد زنان، در تحت نام “پرده” یا حجاب، مسدود ساختن مکاتب دختران و منع از تحصیل آنها، منع زنان از کار که بعداً بر طبق گزارش “فوکوس” این موضوع را نسبتی ساخته اند، بوده است. در گزارش “فوکوس” می خوانیم که “رهبر طالبان” در برابر گزارشگر “فوکوس”  گفته است که با گذشت ” سالهای جنگ، فامیل های زیاد ویران شده است. بسیاری از زنان مجبور بوده اند که از خود و اطفال آنها تنها نگهداری کنند. مدعی شده است که باید زن ها در محل کار از همکاران مردانۀ آنها، شدیداً جدا و پوشیده باشند. “تعلیم زنان را ما موضوع مهم می دانیم، به سبب اینکه ما خود ما کاروان تعلیم و آموزش ما هستیم.” در نخستین روزها، “جمهوری های آسیای میانه” که با روسیه در “اتحاد ” جدید “امنیتی متشکل شده اند، از ناحیۀ امنیت سرحدات آنها و نفوذ بنیادگرایان “افراطی” در کشورهای آنها، نگران بوده اند و درین ارتباط در شهر “الماتا” برای تدارکات امنیتی در سرحدات آنها، تشکیل جلسه داده اند، تا از خطرات “نفوذ بنیادگرائی اسلامی” در کشورهای آنها، مشترکاً جلوگیری کنند. در همین گزارش می خوانیم که ایالات متحدۀ امریکا چنین خطر را برای کشور خود نمی بیند و اما می گویند که: ” ما درین نقطه متفق هستیم که طالبان در برخی جهات بصورت کافی سختگیر و وحشیانه و بی رحم اند.” این اظهار را یک سخنگوی حکومت به زبان آورده است، که از ذکر نام خود، خودداری نموده است. او علاوه می کند که: لیکن  خود در یک نقطۀ مهم از مسلمانان دیگر فرق نشان می دهد. آنها صدور هیچ نوع انقلاب اسلامی را نمی خواهند.«سکرتر دولتی در امور شرق آسیا، “رفایل روبین” » در “واشنگتن”  گفته است که: حاضراً چندین بار با مسئولین طالب ملاقات داشته است: ما بنیادگرائی را صادر نخواهیم کرد. ما هم چنان از تروریست ها حمایت نخواهیم کرد. ما روابط خوب با همه دولت ها در جهان می خواهیماین اظهارات از زبان “شیر محمد ستانکزی”، معاون وزیر خارجه در شماره ۴۱ مجلۀ سیاسی اجتماعی مصور، آلمانی زبان در ۲۹ سپتمبر سال ۱۹۹۶م، نشر شده است. در همان گزارش هم چنان می نویسند که: هدف ستراتیژی ایالات متحده بسر رسیده است.  نقطۀ دیگر کشت مواد مخدره است که از تجارت آن باید ممانعت صورت گیرد. طالبان تعداد زیادی از اشخاص مهم را اعدام کردند. متخصصین، محاسبه داشته اند، که در سال ۱۹۹۵م، «هیروئین» به ارزش معادل ۷۵ میلیارد دالر، از افغانستان به مارکیت های اروپائی و امریکائی سرازیر شده است. اکثریک حاصلات کوکنار از ساحات تحت نفوذ و کنترول طالبان بدست آمده است. نمایندۀ طالبان به “فوکوس” اطمینان داده است، که: « تصامیم ضروری بر ضد آن گرفته خواهد شد.»  به ادامه در همین منبع می خوانیم که: “صلح به زودی وجود نخواهد داشت. درین رابطه همه جوانب متفق اند. آنها، بدین سبب بر طبق معلوماتی که به “فوکوس” رسیده است، با پادشاه محمد ظاهر، که در روم در تبعید بسر می برد، در مذاکره اند. او می توانست به عنوان یک مرجع توحید کنند و رها کننده، اثر گذار باشد. او هم می خواهد، به افغانستان برگردد. اما ظاهرشاه هیچ واحد جنگی ندارد. این نقش را بسیاری ها، در وجود، رهبر – ازبیک دوستم می بینند…» این اظهارات را از زبان یک “دیپلومات” با نام “داوود میر” که از او به عنوان شخص مورد اعتماد “مسعود” و در آنزمان “شارژدافیر” سفارت افغانستان در “پاریس” بوده است، خبر می دهند. نامبرده مدعی شده است، که “اگر او (دوستم)  فیصله کند که خود با مسعود متحد شود، خواهیم توانست که طالبان را متوقف سازیم. لیکن اگر دوستم، خود با طالبان بپیوندد،  به انفجار منجر می گردد.” همین فرد اعتمادی “مسعود” بر اساس منبع “فوکوس” علاوه می کند،: “اگر دوستم طالبان را حال حمایت کند، هدف بعدی طالبان، خود دوستم خواهد بود. او با عین سرنوشت، مانند «نجیب الله»  روبرو خواهد شد. “طالبان قدرت را در تمام کشور می خواهند.” در همین گزارش، “فوکوس” ضمن آنچه که در رابطه با تغییر پذیری موقف “عبدالرشید دوستم” اشاره می کند، او را به عنوان “پادشاه ساز” یاد می کند، چنین موقف را یک زمان، ژورنالیست “شپیگل” که مناسبات شخصی نزدیک با “دوستم” داشته است، نیز ورد زبان “ژورنالیستان” و سائر عوام ساخته بود. اینها همه برای او “پوشش اوزبیک تبار” و “رهبر اوزبیک های افغان”، تبلیغ می نموده اند، اما کمتر کسانی وجود داشته است که بگویند که این همه “اجیران جنگی” دور و دوبر او سازمانیافته، تسلیح، تجهیز و تمویل می شده اند، در توان کی بوده است؟

ادامه دارد …

برای مطالعۀ قسمت های گذشتۀ این مضمون و مضامین دیگر، لطفاٌ در بالای صفحه، به روی اسم نویسنده کلک فرمائید

This image has an empty alt attribute; its file name is Footer-1024x90.png

برای ارتباط، لطفاً به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com و یا info@ariana-afghanistan.com
به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت.