بحران آب، اینجا وطن ماست!

۲۰۲۳/۰۵/۲۴

بحران آب، اینجا وطن ماست!

نویسنده نمی خواهد راجع به اینکه «آب آشامیدنی» یا آب شیرین، برای امرار حیات، چقدر مهم است، سخنوری کند زیرا یک موضوع خود فهم است. ولازم نمی داند که، مانند بعضی ها به توصیف و شکرگزاری متوسل شود و وقت را ضایع  کند که درین وطن ما چه «نعمت ها» داریم و این نعمت ها را برای ما کی داده است، و هم اینکه آیا این نعمت ها و تحفه ها، دائمی است و یا ممکن بر ما قطع هم خواهد شد.

کسی اگر در مناطق کوهستانی زندگی کرده باشد و مشغول گوسفند چرانی بوده باشد، شاید به یاد داشته باشد، که نا گهان در اثر باران های شدید، طوفان آب و سردی هوا عمدتاً، باعث تلف حیوانات خورد پای آنها نیز می گردد و سالهای زحمت آنها، تباه می شود و هیچ مرجع و یا بیمه هم وجود ندارد که به او کمک کند.

در حال حاضر نگران کننده ترین وضعیت بر کشور حکمفرماست، که مردم افغانستان به آن مواجه می باشند. درینجا باید با دقت متوجه بود که آیا از آن همه نعمت ها، تنها نفع برده ایم و یا به سبب زیاد و کم آن، ضرر هم دیده ایم؟ اداره های سیاسی کشور، تا چه حد در تنظیم و ترتیب زندگی موفق بوده اند. تکیه کلامی را شنیده ایم، که می گویند: “هر چه از حد بگذرد، رسوا شود!“. قبل از اینکه بر بعضی جوانب، موضوع “حقابۀ ایران” بر «آب دریای هیرمند» تماس مختصر گرفته شود، نخست باید به زمامداران سیاسی و سائر مبلغین رقبای «سیاسی» افراطی و ارتجاعی، «چپ» و «راست» هوشداری داده داده شود، زیرا از طریق «میدیاهای جدید اطلاعاتی»، مسبب نا آرامی  و انحراف افکار عامه از حقایق، می گردند. این رقبای درگیر و تسخیر کننده گان قلمروی، که مدعی در دست داشتن قدرت کنترولی کشورها را دارند، و خود آنانرا “مالک” سرزمین ها و حتی “مالک” حیوان، انسان، نبات و معادن کشورها و بالاخره خود آنانرا، آمرین “طبیعت” خدا داد، نیز می دانند، برای همۀ اینها هم چنان هوشداری می فرستیم، که حل همچو معضلات، که به حیات انسان، حیوان و بحرانات طبیعی دو سر زمین ارتباط می دهند، یک معضلهٔ مربوط بحرانات، طبیعی در منطقه است (سوال‌نویسنده: آیا درین مدت پنجاه سال، لوش بندهای «کجکی» و «دهله» پاک شده است؟)، که به کمک «حکم بین المللی» نیازمند می باشد. بر طبق وضعیت موجود، در مناسبات بین اللمللی، ایجاب ارزیابی های همه جانبه می نماید، زیرا با حیات میلیونها انسان در دو جانب ارتباط می گیرد.

هیچکس نه باید مسبب فاجعه های ناگوار بشری گردد. هر اقدام نا سنجیده و مطالبان نا مناسب، می تواند، فاجعه ها را، به بار آورد. قبل از اینکه، اگر این حکومتداران بر بنای علاقه به ختم اجراآت روزمرۀ آنها، بخواهند تلاش قدم های عملی داشته باشند، باید درک کنند که چنین فیصله ها و تعیین معیارها، از سرحدات صلاحیت آنها فاصلۀ محسوس دارد و درک و دانش و نیات سیاستمداران آنها، که هر دو در فکر تأسیس و حفظ دولت های «دینی توتالیتیر» هستند، تنها برای حل همچو معضلات کافی نیست. بدون تردید که به قدم های خیلی فرا تر از صلاحیت آنها، نیازمند است، که مبادا  اینها، صلح منطقوی و جهانی را به مخاطرهٔ جدی روبرو نسازند.

نمونه های حل وفصل مسائل مرزی و چنین موضوعات، در مناسبات بین المللی مُدلها و نمونه های خود را داراست ، که یک حالت از حالت دیگر فرق می کند. درین طبیعت، چنین نعمت ها، تلفات جانی و خسارات مادی هم، با خود می داشته باشد که تفصیل درینجا نمی گنجد. یک حرف اضافی خواهد بود، اگر تذکار یابد، که حتی  در عمر فرد نویسنده که به اضافه از ۷۵ سال رسیده است، همین نویسنده خشک سالی ها ، قحطی ها و غم و اندوه های زیادی را ازین کشور کوهستانی عقبمانده، به یاد دارد. بناءً از همه اولتر به همه «میدیا های استخباراتی» و فضول حرف های آنها، که در خارج و داخل کشور، پس از اظهار نمایشی «رئیس جمهور» ایران، به چرند گوئی متوسل شده اند، مطابق فضای سیاسی در هر دو کشور مخالف و هوادر خود آنها را فعال ساخته اند، هوشداری خاص داده شود، که از ترشحات ذهنی عام و غیر علمی آنها، که مسبب تحریکات بیمورد شده می تواند، خودداری کنند. برای جوانان خاصتاً توصیه می گردد، که موضوع را با یک مباحثه با استاد تدریسی خود  در کدام سمستر پوهنتونی و یا کورس های آموزشی، اشتباه نکنند. از جانب دیگر با وعده های  خیالی “مهار ساختن دریاها”، که برخی ها حتی گفته اند که چند سال قبل می خواسته اند، “حقابۀ آن عدۀ توانمندان مردم پنجشیر”  را  از دریای پنجشیر به کابل انتقال دهند. زیرا اکثریت، آن “زورمندان جهادی” و “جنگ سالاران” بوده اند، که با “حفر” چاه های “عمیق” در کابل، سطح آب زیر زمینی کابل را پائین آورده اند. کابل که یک زمان به ارتباط آب و چمن های در منطقه نام داشته است، اگر وضعیت بدینمنوال ادامه یابد و تراکم روز افزون نفوس صورت گیرد، خطر خشک شدن و غیر قابل زیست بودن در آینده متصور بوده می تواند. تطبیق همچو پروژه های انجنیری خیالی، چه مصارفی را لازم خواهد داشت و با کدام سرمایه در چه مدت زمان، بسر خواهد رسید؟ و تا چه حد عملی خواهد بود؟ و حال مردم کشور در چه شرایط حیاتی قرار دارند؟ حال هم باید متوجه بود که توافق سال ۵۱ چگونه و در چه مدت بسر رسیده است. در حل و فصل همچو مسائل، فکر می شود که «حکم بین المللی»، باید وجود داشته بوده باشد. زیرا در زمانی که ۵۱ سال قبل آن “توافق” به امضاء رسیده است، و قریب یک سال بعد «رژیم سلطنتی» در افغانستان نیز سقوط داده می شود.(توجه: تصاویری که از «شترن» خدمت خوانندگان محترم تقدیم گردیده است، تمام سطرهای روی تصاویر، ترجمه شده و به رنگ سرخ نشان داده شده است. ازینکه این سطور در متن جا داده نشده است، بناء برای خوانندگان محترم،  معلوماتی خواهد بود، هرگاه آن سطور را هم، با دقت مطالعه نمایند.) بار دیگر تأکید می گردد که این موضوع تخصص و هم چنان صلاحیت سیاسی و توا نمندی خاص، و تحلیل و قضاوت «نیوترال» مسلکی می خواهد. کسانی که امروز محتاج «پول سوسیال»  و محتاج کمک های خارجی برای زنده ماندن فردی خود می باشند، کم متصور بنظر می رسد که صاحب صلاحیت حرف زدن در همچو موضوعات مهم و حیاتی، در سطح مشاور و یا تصمیم گیرنده، شناخته شود. پس دهن ببندند. قبل ازینکه به بعضی جوانب تماس کوتاه گرفته شود، این نویسنده تصاویری را از مجلۀ مصور سیاسی – اجتماعی “شترن” چاپ آلمان را به خوانندگان محترم تقدیم نموده است، که پنجاه سال کامل (در آن روز مصروف تحصیل در شهر «بن» آلمان بوده است.) اثرات آن غم و اندوهی را که برای نخستین مرتبه، پس از مطالعۀ گزارشی  که چندی قبل از سقوط سلطنت، منتشر شده است، ذهن این نویسنده را در طول این زمان، آزار می داده است. جای تعجب نیست، که در وقایع بعد از «اپریل ۱۹۷۸م» بهترین پیلوت های طیارات «میگ» ازین دهات اطراف ولایت بدخشان و غور نیز در سقوط رژیم سهم داشته اند. البته علاوه بر اوضاع بحرانی آن مناطق در ولایت مرکزی کشور، مردم «غور» نیز، روزگار غم انگیز داشته اند، که حتی «حین دیدار» معاون صدراعظم و وزیر پلان زمان سلطنت، به سبب عکس العمل شدید مردم، نسبت به نالایقی وزیران و فساد اداری، ، پس از عودت به کابل، از مقام خود استعفاء می دهد.  به یاد داریم که آندو رژیم “پادشاهی” پس از امضای آن توافقنامه، با “بحرانات سیاسی” روبرو شده اند. چیزی کم از یک سال بعد، نخست “رژیم سلطنتی” افغانستان سقوط داده می شود، که بحرانات مختلف، یکی پی دیگر هر دو کشور را متأثر ساخته است. طوری که در تصاویر می بینید، مقامات مهم هر دو رژیم را که در جمله، آن دو امضاء کننده نیز شامل بوده اند، در اوج بحرانات سیاسی، به مرگ محکوم  و اعدام شده اند.

در جمله عوامل “تشدید” دهندۀ “بحران سیاسی” در “رژیم سلطنتی” در افغانستان، وقوع خشک سالی ها و بی رحمی  طبیعت  نیزیاد شده است، که این تصاویر بصورت کافی، شهادت می دهد. اینکه سر زمین افغانستان، به یک دولت حاکم، نیازمند است، هم چنان همه می دانند. قلمرو تحت حاکمیت دولت،  با نام “افغانستان”، محاط به خشکه است و هم اینکه در قریب «پنجاه سال اخیر» با «بحران خونین» روبرو است، همه واقف اند. محاط به «خشکه» بدین معنی است، که آنچه ما به نام «آب» می شناسیم، آن حجم آب است که منبع آن برف  و باران است. این کشور، متفاوت از برخی کشور ها، که آب زیر زمینی آنها،  بعضاً«نمکی» می باشد، این کشور ها، اکثراً «ذخایر نفتی و گاز» در اختیار دارند، و مطابق به ضرورت، از آب بحر بوسیلۀ تکنالوژی و توانمندی اقتصادی ایکه دارند، در وقت ضرورت از آن ” آب بحر”، آب “آشامیدنی” تهیه می کنند.

کشورهای نفت خیزخلیج که ذخایر نفتی سرشار در اختیار  دارند، برخی ها، آب آشامیدنی آنها را از خارج و اکثراً از “لندن” وارد می کنند که تقریباً قیمت مساوی با نفت نشان می دهد.

قریب در سطح تمام قلمرو افغانستان، تعدادی از دریا ها، که از قله های کوه ها  و دامنه های کوه ها و دره ها، سرچشه می گیرد، در دریاها، از فراز به نشیب، با سرعت جاری می شوند، که  از لابلای سنگلاخ های می گذرند، هیچ یکی از دریا های این کشور، مانند بعضی از کشورهای دیگر، بطور نمونه، برای “کشتی رانی” مساعد نمی بشد. قرار معلوم، دریاهائی  هم موجود اند، که جریان آب، از قلمرو افغانستان، به کشور های همجوار “سرازیر” می شوند. این جریان، نه امروز بلکه از قرون برای همگان معلوم است. اینرا هم فراموش نه کنیم که موضوعات سرحدی با کشور همسایۀ قبلی قریب صد سال قبل، توسط رژیم ها، حل وفصل شده است، اما در سمت شرق، آن مرز تحمیلی استعمار، از جانب افغانستان به رسمیت  شناخته نشده است. در حقیقت مردمان دارای تأریخ و فرهنگ مشترک و روابط خونی جبراً از هم جدا ساخته شده اند.

حل و فصل مسائل، در رابطه با همچو، مادۀ حیاتی که گاهی کم و گاهی زیاد است، بین کشور ها، برطبق قوانین و تعاملات بین المللی مروج، که متخصصان ساحات مختلف ” در حل وفصل، نیز سهم می گیرند حل و فصل می گردد. هستند کسانی که بر این منابع در افغانستان، که خود هیچ نوع “کنترول” بر جریان آن، نداشته اند، (توجه: “آب های زیر زمینی” و “آب های جاری روی زمین، قابلیت ملکیت بودن کسی را از خود نشان نمی دهد.” موضوع “حقآبه” باید در اقلیم های مختلف، مطابق شرایط حل و فصل گردد، پس وقتی به انسان حق زندگی  قائل هستیم، و بدون آب هم زندگی ممکن نیست، پس در هر محل، باید، ادارۀ آب طوری انجام یابد که هر انسان نخست برای زنده ماندن، امکان دسترسی به آن داشته باشد، در صورتی که طبیعت در آن محل در اختیار قرار می دهد.

هستند کسانی هم که آب های جاری غیر کنترول شده را باز هم از جانب “زمامداران” وقت، برای همسایگان در ذهن آنها، به عنوان “تحفه” و احسان تعریف کرده اند. تا به کی این “چرند گوئی ها” ادامه خواهد داشت؟ به همه رهبران ومبلغین هر دو کشور که در زیر “نقاب های” «بنیادگرای»، «شیعۀ افراطی” و “سنی افراطی” جا گرفته اند، باید گفته شود، که مردمان هر دو کشور، در مورد “حکومتداری های” خود سرآنها، طور دیگر نظر به رویداد های گذشته، تصمیم نخواهند گرفت. اینرا هم باید بدانند، که مجامع بین المللی، در بارۀ اوضاع اقلیمی هر دو کشور و مناطق اطراف آنها، به خوبی هم آگاه اند. تمام جهان واقف است که افغانستان در صف ده کشور عقبماندۀ جهان، در زمان سقوط “رژیم سلطنتی” محسوب می شده است و از جانب دیگر می دانند که در آنزمان، هیچکس نمی دانسته است که بطور نمونه نفوس کشور ۱۳ میلیون، یا ۱۹ میلیون بوده است.. حال پس از قریب پنجاه سال بحران کشور، نفوس را حدود چهل میلیون تخمین می کنند. در آنزمان، یعنی روزهای اول سقوط «رژیم سلطنتی افغانستان» هم چنان گفته اند که: « کشور دست نخورده، یا بی ثمر (Ödland) در هندوکش، جمهوری شد. رهبر کودتا، متحد “مسکو” و مخالف چین شناخته می شود.» چنین یک کشور به رشد و انکشاف حق دارد. ارزیابی ها نشان داده است، که الی دهۀ پنجاه قرن بیست، حدود ۱۵ فیصد مساحت خاک، برای زراعت قابل استفاده بوده است. بدین معنی که در جملۀ ۱۵ فیصد خاک، دشتهای خشک وجود دارد، که خاک قابل زرع می باشد، در صورتی که «آب» تهیه شود. متباقی کوه ها و دشت هاست، که البته از دشت های افریقا و حتی از برخی ریگستانهای هند و پاکستان نیز فرق دارد. آنچه در اختیار دارد و از نگاه اقتصادی زندگی انسانها را بهبود بخشیده بتواند، باید از آن کار گیرد. قریب «چهل سال» شعار «رژیم سلطنتی» چنین بوده است، که گویا این کشور «زراعتی» است. برای زراعت، باید زمین های بایر، آمادۀ کشت شود که طبیعتاً به آب ضرورت دارد، بناءً سیستم «آبیاری»، باید چاره شده بتواند.  یک فضول که در تبلیغات خود، خود را “ترجمان” رئیس جمهور ایران، برملا می سازد، افغانها را  بطور عام، (شک و جود دارد که ممکن «هویت تعریف شدۀ افغان را برای همه اتباع، در ذهن قبول نکرده باشد»، “احساساتی” می خواند، ضمن آنکه مطالبۀ “رئیس جمهور ایران ” را حق به جانب تعریف می کند، این ماؤئیست مقیم در امریکا، حکم می کند که گویا “ایران یک میلیون مهاجر افغان” را در کشور خود دارند و خیلی خنده آور محاسبه می کند، که اگر هر “مهاجر” اگر روزانه “یک بوشکه” آب مصرف کنند، یک میلیون دالر ارزش دارد. بر اساس این طرز تفکر “ماؤئیست”، که ممکن در رابطه به حق مهاجرت آگاهی نداشته باشد، و این شخص خودش را “وکیل مدافع” “حقابۀ ایران” کاندید کرده، و از زمامداران فعلی افغانها می طلبد که سهم حقابۀ “مهاجرین افغان” در ایران را هم در نظر بگیرند و به آنکشور جاری سازند. چه عجب….  به ادامه در گزارش «شپیگل» می خوانیم: ” در خارج از کمترین شهرها، هنوز هم طرز زندگی قرون اوسطی مسلط است. انتقام خونی حکمفرماست و خانمها هم، عمیق پوشیده اند. اوسط انتظار زندگی به ۴۰ سال نمی رسد. ” فقط پس از پنج سال جمهوریت، همان منبع “شپیگل چنین ارزیابی را، در محتوا بلاتغییر باز  منتشر ساخته است: « “افغانستان – زهر افشانی شده است.”: یک حکومت کمونیستی قدرت را که اولین در جنوب آسیا است، در دست گرفت. پاکستان و ایران تهدید یک “کیوبای” ممکن را در سرحدات آنها، احساس می کنند» کلمات “زهر افشانی” را از اظهار “رئیس تره کی” در عنوان شامل ساخته اند. ممکن در ترجمه های قبلی گزارشات “شپیگل” مطالعه کرده باشید، مجله در بارۀ افغانستان نیز چنین مشخصات را ذکر می کند: « کشوری است، که قریب هر کس سلاح حمل می کند. باکی ندارند، که از آن کار گیرند. مهمترین سرحد عبوری درۀ خیبر است – در تاریکی شب مسدود است، به نسبت ترس از دزدان… افغانستان یکی از عقبمانده ترین و فقیر ترین کشورهای جهان و هم از پر ماجرا ترین در جهان شناخته می شود… بدون خط آهن، و بدون راه به بحر. (محاط به خشکه) در تپه ها و دشت های آن، کوچی های محروم از سواد خواندن و نوشتن با شترها، اسپ ها و گوسفندان در گردش اند… در داخل دره ها کوکنار کشت می شود که افغانستان را به یکی از بزرگترین تولید کنندگان تریاک مبدل ساخته است… در خارج از شهرها، هنوز هم انتقام خون، در مطابقت با قرون اوسطی وجود دارد. اوسط عمر به ۴۰ سال هم نمی رسد… اینکه کشور ۱۳ میلیون یا ۱۹ میلیون نفوس دارد، هم کسی نمی داند. لیکن با وجود آنکه این کشور «غیرمسکون» و غیر اقتصادی شناخته می شود، اما باز هم مهمترین نقطۀ ستراتیژیک در آسیا شناخته می شود… داؤد هم چنان در نتیجۀ کودتا، پنج سال، خودش، در قدرت ماند… محمد داؤد در زمان کودتا، به نام مرد “شوروی” شهرت یافته بود…» در عین زمان در رابطه با وضعیت در “جمهوری اسلامی” ایران باید گفت  که: جهانیان از سه دهه بدینسور، موضوع “قلت آب” را در “ایران” گزارش داده اند، نه تنها یک شهر و یک محل است، بلکه، این “بحران” را اقلاً در ۷ منطقه یاد کرده اند. در ساحات خشک، ریزش باران را تقریباً ۵۰ تا ۱۰۰ ملی متر خوانده اند. بدینترتیب گفته شده است، که اگر سیاست جاری و مصرف آب تغییر نکند، قریب ۷۰ در صد مردم ایران مجبور به مهاجرت خواهند شد، که حدود ۵۰ میلیون انسان تخمین نموده اند. یک مثالی را از اصفهان تذکر داده اند، که ۹۷ فیصد این سرزمین مستقیم یا غیر مستقیم به تهدید خشک سالی مواجه است (ویکیپیدیا)

پایان

از افتتاح وبسایت (۲۰۲۱/۹) تا کنون

مجموع شمار خوانندگان 1448

برای ارتباط، احترامانه از شما دعوت میشود به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com و یا info@ariana-afghanistan.com

به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت