گیلاس نیمه پُر و یا گیلاس نیمه خالی، حق به جانب کیست؟

۲۰۲۲/۱۰/۲۴

گیلاس نیمه پُر و یا گیلاس نیمه خالی،

حق به جانب کیست؟

معنی و مفهوم عنوان در آن نهفته است، که در حقیقت “خوشبینی” به یک وضعیت و یا “بدبینی” نسبت به آن، بدون عمل و بدون کار و تولید، در آن وضعییت، تغییری را باعث نخواهد شد. در بحران خونین طولانی در افغانستان، که حال درین چیزی کم از بیست ماه اخیر، بعضاً مدعی بروز یک حالت خاص می باشند، پس چه نوع برخورد لازم و مناسب باید صورت می گرفت؟ اینکه چگونه و احتمالاً توسط چه دستهای ممکن مرموز و با توانائی چه “قدرت ها”، شرایط فراهم شده باشد، که چنین حالت بوجود آمده است. گمان های مشهود می رساند که، این حالت بدون کمک، ارادۀ و توانمندی دست های مرموز پس پرده، متصور بوده نمی توانست که حال، تحت کنترول آنها قرار دارد.  بررسی آنرا باید به مؤرخین و کارشناسان، گذاشت. بقول فیلسوف معروف “اتریشی – انگلیسی” قرن بیست، “کارل رایموند پوپر” که می گفته است: “گذشته برای ما داده شده است … آنرا تغییر داده نمی توانیم…” و هم می گفته است که در عین حال در برابر آنچه که رخ داده است، جوابگو هستیم. در رویدادهای سیاسی، که آگاهان آنرا یک “امکان” می دانند، محدود ساختن مسؤولیت بر فرد و یا بر یک «گروپ محدود»، ما را به حل معضلات نمی رساند، با و جود آنکه خود او و یا “آنها” هم، در وقوع آن حوادث گذشته سهم داشته بوده باشند، خود آنها هم تغییر داده نمی توانند. حال اگر اعلان سخنگوی یکی از بزرگترین گروپ های “جنگی”، ضد دولت “دست نشانده” را که طالب می نامیده اند، قبول کنیم که گفته است: “جنگ آنها ختم است“، و می گفته اند که تمام سرزمین در تسخیر آنها قرار گرفته است، پس امیدواری عموم اتباع کشور و اذهان عامۀ جهان، می توانست باشد که باید “سیاست شرایط جنگ” به “سیاست شرایط غیر جنگ” جا خالی می کرد. در چنین وضعیت جامعه نخست به “التیام زخم ها” نیاز داشته و دارد. در عین زمان انجام خدمات عاجل برای انسانهای نیازمند، معلول و محتاج و هم چنان به “اعمار مجدد” و آعاز تعلیم و آموزش عامه به پیمانۀ وسیع برای مرد و زن نیازمند بوده و است و باید تشدید مبارزۀ همگانی را برای ایجاد یک زندگی نو، سازمان می دادند، نه اینکه شب و روز را در خدمت شنیدن ترشحات مغزی و وعده های میان خیالی آیدیالوژی های متفاوت تلف می کردند. امیدواری معقول در آن بوده می توانست، که رهبری «جنگی های “رادیکال” و افراطی متعصب» با تسخیر قدرت، باید یک موقف “محافظه کارانه” را بخود می گرفت. پیروان و هواداران جوانب درگیر درین بحران طولانی خونین که از قماش های مختلف ترکیب یافته اند، به هر وضعیت و هر نوع نغمه سرائی تبلیغاتی از استعداد های خاص برخوردار بوده و استند، که مرهون وابستگی های طولانی با “ولینعمتان” جهانی آنها باید، باشند. در قطار آنها هم، هستند  کسانی که خواب سهم در قدرت و شانس تجمع ثروت را نیز، در سر می پرورانند. برای گذار ازین حالت باید با تعیین “نقطۀ صفری” برای تمام جوانب درگیر، و با سهمگیری هر هموطن داوطلب بدون تحریم و تبعیض، به تهداب گذاری ادارۀ جدید شرایط مساعد می شد و با رسیدن به توافقات جدید، به فعالیت سریع پرداخته می شد. برای “اعمار” به هر قوت باید احساس نیازمندی وجود می داشت. بررسی “جرایم”، “ثروت اندازی ها” و سائر اعمال غیر انسانی گذشته باید توسط کارشناسان مطابق قانون صورت می گرفت. تهیه گزارشات تبلیغی و حکمی دیگر وظیفۀ کار کنان “میدیاهای تحت انحصار قدرت ها” نمی توانست باشد. این انوع تبلیغات دروغین تا به کی؟ لیکن هر گاه ارگانهای “عدلی” در کشور حضور داشته باشد و موضوعات را بررسی کرده باشند، بعد واضح است که “میدیاها” باید در آنصورت معلومات لازم را به مردم کشور برسانند. قبل از اینکه بر برخی از حوادث امروزی کشور ما اشاراتی داشته باشیم، نخست از جائی آغاز می کنیم، و از خود می پرسیم، که ما در جملۀ کدام موجودات این دنیا محسوب می گردیم؟ اگر این تعریف “انسان” را برای خود نسبت می دهیم، اقلاً به یک پرسش جواب داده بتوانیم، که “خوش بینی” و “بد بینی” نسبت به یک انسان و یا گروپی از انسانها چگونه در ذهن ما، جا می گیرد؟ هم چنان سودمند و معقول بوده می توانست، هرگاه با دقت لازم، ارزش های کلتوری را هم طوری درجبندی می توانستیم، که فرق صریح میان مسائل شخصی و مشغولیت کاری و یا حرفوی را هم طوری که لازم می بود، درک می کردیم. در عین حال لازم می بود، تا فرق میان نظرات «سیاسی» را هم، از عقاید «دینی» با دقت بیشتر تفکیک می شد. به عبارت دیگر، وقتی به یک موضوع عقیدوی باور می کنیم، یقین است که برای همه جوانب آن، ثبوت و توضیح کافی نخواهیم داشت. پس آنرا با یک طرز دید “سیاسی” چگونه مقایسه می کنیم؟ اینکه در جوامع بشری، در هر اجتماع و هم در صف پیروان ادیان و مذاهب مختلف، می دانیم که هر یک عنعنات خاص خود آنها را دارند. اینکه مطابق عنعنات آنها زندگی می کنند، حق و اختیار خود آنهاست. منجمله “عنعنه در فلسفۀ سیاسی”  نیز وجود دارد،  که باید اقلاً  برای هر انسان ” متفکر”، تا حد لازم و ممکن روشن باشد. آنچه به “فلسفۀ سیاسی” ارتباط می گیرد، در نقاط مختلف دنیا، برخورد متفاوت صورت گرفته است، منجمله “جوامع غرب” دنیای ما، در مقایسه با دیگر نقاط جهان، مانند “آسیا” و “افریقا”، راه متفاوت عقیدوی را تعیین نموده اند. قسمت “غرب” کرۀ خاکی ما، بطور محسوس از درس ها و تجارب “یونان قدیم” بیشتر استفاده نموده و با دوباره نویسی “فلسفۀ سیاسی” آنها، به تجدد و انقلاب های اجتماعی و تنویر نیز متوسل شده اند، که بطور محسوس، آنانرا به شرایط بهتر زندگی “مُدرن”  مؤفق ساخته است. نویسنده با کسانی که جهان را با “شرق” و “غرب” و یا “شمال” و “جنوب” تقسیم می کنند و هر یکی ازین تفاوت های طبیعی را، منبع دشمنی و مسبب تشدید کینۀ بیگانه می دانند، همفکر و همراه نخواهد شد. همین اکنون اثر معروف فیلسوف، ژورنالیست، نویسنده، دانشمند بخش “الهیات” (تیئولوژی) و تیئوریسن سیاسی نامدار قرن بیست، «هنا آرینت» که در عین حال، مسلط بر زبانهای متعدد بشمول زبان “یونان قدیم” نیز بوده است، تحت عنوان: “ویتا اکتیوا” (vita activa) یا “از زندگی عملی”، تحت مطالعۀ نویسنده  می باشد. یکی از نقل قول های آن متفکر معروف را بعد از عنوان به رنگ سرخ تقدیم داشته است. او درین اثر”ویتا اکتیوا” سه مشغولیت اساسی را: «کار، تولید و عمل» بطور خلاصه یکجا ذکر کرده است. کلمۀ آلمانی (Handeln) را که مترجم “عمل” ترجمه کرده است، مؤلف با چنین محتوای تشریحی بکار برده است: « عمل یگانه کار و فعالیت “ویتا اکتیوا” است، که خود بدون وساطت ماده و اشیاء، بطور مستقیم بین انسانها نقش بازی می کند.»  آنچه که در حیات اجتماعی از اهمیت حیاتی فوق العاده در مناسبات انسانی برخوردار می باشد و “هنا” بر آن، به عبارت دیگر، تأکید ورزیده است، اینست که: “شرط اساسی، که مطابقت به آن نشان می دهد، عبارت است از حقیقت (“فکتوم” یا “واقعیت”) جمع بودن، یعنی واقعیتی که، نه یک انسان، بلکه انسان های زیاد، بر روی این زمین زندگی می کنند که جهان (دنیا) را مسکونی ساخته اند.” هدف او درین افاده ها، این بوده است که، انسانها باید در جمع در نظر باشند و علاوه می کند که. «عمل نیازمند به جمع است، که گرچه در آن عین چیز است، یعنی همین انسانها اند، لیکن با نحوه و شکل عجیب بر می خوریم، که هیچ یکی از انسانها، هیچگاهی با دیگری مساوی نیست، که یک زمان زندگی کرده یا زندگی می کند و یا زندگی خواهد کرد.» و «مشروطیت عمومی که در حیات انسان ها، به قول “هنا”، لنگر انداخته است، اینست، که با تولد او درین دنیا با او می آید و با مرگ، از آنها دوباره نا پدید می گردد.» این متفکر، فلیسوف و تیئوریسن بزرگ قرن بیست، در تحت عنوان: «ابدیت و نا مُردنی بودن» را در رابطه با “عنعنۀ غربی” چنین بیان می دارد: «… از زمان آغاز عنعنۀ فلسفۀ سیاسی ما، در مکتب سقراط، از آنجائی که از آن زمان، ببعد  تفکر، خودش را از “عمل” رها و یا آزاد ساخته است، به مفهوم خود فهم پذیرفته می شد، که تفکر خالص، به غور و  تعمق بسر می رسید، و تمام انواع عمل را  که انسان بر تمام اشیای دنیا برای خود اجازه می داد، با دو خواسته مرکزی انسان بودن، در مطابقت می دیده اند.

برای این فرضیه  تعیین کننده بوده است، که فیلسوفان – حدس زده می شود که سقراط خودش کشف نموده است -، که ساحۀ سیاسی الزاماً  فضائی را برای توسعۀ تمام مدارج بلند تر توسه و تکامل انسان، فراهم نمی سازد و ازین کشف، نتیجه گرفته اند، که در تفکر خالص یک چیز نو، بلکه هم چنان در جمله همه اصول قبول شده در “پولیز” (polis)، اصول عالیتر کشف خواهد شد… “انسانهای محکوم به مُردن”، درین ” کیهان  فنا ناپذیر” تولد می شوند که در “محکوم به مرگ” و  غیر مُردنی” با هم ملاقی می شوند، که  در آن، ابدیت یا حاکمیت یک خدای دائمی وجود نداشت. وقتی ما به “هیرودوت” باور کنیم، این تفاوت بین خدایان نا مٌردنی و یک خدای ابدی برای یونانی ها، به هیچ صورت  نا معلوم نبوده است … به مناسبت یک  توضیح  آئین آسیائی، که به خدای غیر مرئی منسوب بوده است، «هیرودوت» صریحاً به زبان آورده است…» (ص ۳۶/۳۷).  از آنوقت ببعد تأریخ بشر حوداث خونین را که حاکمیت های “دینی” نیز علیه همدیگر از خود به جا مانده است، به یاد دارد.

در عین حال آگاهی های جدید و شناخت از جهان ما، که «انسانها»، «آزادی انفرادی و حقوق آنها” را در مرکز توجه قرار داده اند، همزیستی صلح آمیز را هم بین تمام پیروان ادیان مختلف و غیر پیروان ادیان می طلبند. حال  بر می گردیم به حالت موجود وطن ما. اینکه ما بخواهیم یا نخواهیم، این دنیا که همۀ ما بر روی زمین واحد آن که تا اکنون می شناسیم، و زندگی می کنیم، محیط زندگی همه است، در برابر یکدیگر به صفت انسان، مسؤولیت مساوی داریم. تا به محیط زندگی ضرر نرسانیم، زیرا در تعریف قبول شده، هم چنان همه انسانها دارای «کرامت» مساوی اند. وقتی از محیط زندگی برای انسانها حرف میزنیم، هدف از تمام زمین است، که نمی توان آنرا به شرق و غرب و یا شمال و جنوب تقسیم کرد. هیچ کسی تولد خود را درین دنیا، با پلان و امتیازات زندگی با خود نیاورده است و بر تعیین طول عمر خود هم، اختیار ندارد. این همه با سرعت غیر قابل تصور در حال تغییر است. استفاده از “تکنالوژی اطلاعاتی” جدید نه تنها به سواد خواندن و نوشتن “نیازمند” است، بلکه مستفید شدن و استفاده از آن هم، که فرق  مرد و زن را نمی شناسد، و علاوه بر آن، دسترسی به  امکانات استفاده از آن، که آگاهی و مهارت کاری لازم را نیز می طلبد، از آنجائی که مخترع این تکنالوژی کسانی دیگری غیر از اتباع کشور ما اند، باید در برابر استفاده از آن، قیمت بپردازیم و این هم در صورتی ممکن است، که توان مالی و پولی داشته باشیم. هم چنان برای بخش های وسیعی از جوامع کشور های آسیا و افریقا، بطور خاص، برای هر کس، هم چنان فراهم نیست. درین قران ۲۱ در یک گزارش «طلوع» از شرایط «کار عریضه نویس» بر لب سرک شنیدیم. موصوف می گفت که «لایسنس» برای این کار دارد. با وجود آنکه ‌عرايض سابق که صورت چاپی آن، در بدل «صوکوک» خریداری می شد، به قول عریضه نویس، حال خودش به کمک کمپیوتر، فورمه را تکثیر می کند، اما “مهرهای” بی شمار روی میز نمایان است. موجودیت انسان های محروم از سواد خواندن و نوشتن، از مهر های قبلاً تهیه شده برای هر، هم نام  استفاده می شود. البته در پیشرفته ترین کشورها، در فقره ها و دعاوی حقوقی، در سیستم های دولت حقوق، وکلای مدافع، مدعی العموم (څارنوالها) و قاضییان وجود دارند. با تذکر این مثال نویسند می خواهد توجه خوانندگان محترم را جلب نماید که جامعۀ ویران ما در چه شرابط تأریخی قرار دارد.

نمونه های تصاویر مختلف را ازین جوانب درگیر به خاطری در متن جا داده نشده است، که نویسنده به تفصیل گفتار و کردار آنها علاقمند بوده باشد و آن همه ادعا را که به گمان اغلب، دروغ پراگنی وسیع صورت گرفته است، اهمیت قائل باشد. خوانندگان محترم خود می توانند ابتذال کردار و اعمال آنها را در هر دو جانب خود تشخیص کنند. حال بار دیگر با تأکید یادآور می شویم: تغییراتی که در شرایط زندگی در طی قرون بوجود آمده است، نمی تواند مطابق قوانین قدیمی حل و فصل گردد. ادعای افراطیون، مبنی اینکه می خواهند، در جامعۀ کثیرالایتنی، “نظام سیاسی – اجتماعی” را مانند «مُدل» قبلی که حال به ۱۴۰۲ سال قدم بر می دارد، عملی کنند. آیا مطمئن اند، که انسانهای همان زمان هم در تحت ادارۀ فعلی آنها حضور دارند؟ آیا در آنزمان هم “تکنالوژی اطلاعاتی” امروزی وجود داشته است؟ درین جا توافق روی مسائل سیاسی ضروری است. از کلتور هر کس طبق دلخواه می تواند مستفید شود، اما پیروی از قانون، طبق دلخواه نه، بلکه امری است.

پس از توافق مراجع با صلاحیت بر آن قانون مرعی الاجرا، از جانب مراجع قانونی، باید صلاحیت تطبیق آن تفویض گردد. بدین معنی که در نتیجۀ خلاقیت کلتوری و رشد علم و تخنیک، کشفیات و اختراعات، شرایط زندگی را تغییر می دهد. حال، اینک اضافه از سه دهه سپری می گردد، که حلقات مختلف “بنیادگرائی اسلامی”، پس از خروج قوای شوروی و سقوط حاکمیت “یک حزبی”، «هژمونی» را در اختیار دارند. “حاکمیت” قبلی در تحت لوحۀ “چپ”، فقط قریب ۱۳ سال امور حکومتی را در یک جنگ دوامدار به پیش می برده است، با آمدن این حلقات یاد شده، هژمونی در حاکمیت دولتی در دست کسانی قرار گرفته است که مسیر حرکت جامعه را، بیشتر از هر زمان دیگر به بیراهه کشانیده اند. طوری که در پس پرده گمان، طرح های قدرت های بیرونی نیز محسوس است. با تسخیر کشور، توسط “جنگی های طالب”، ادعای تطبیق “نظام اسلامی” را در تحت نام “شریعت” تبلیغ می کنند، از تمام اتباع کشور، “بیعت” از “امیر المؤمنین” آنها را می طلبند، در غیر آن یا مطیع بودن را باید پذیرفت و از تمام حقوق و آزادی های انفرادی منصرف شد و یا اینکه با خطر تطبیق امریۀ “واجب القتل” دست و پنجه نرم کرد و با واهمات وحشتناک، زندگی شب و روز را درین کشور ویران، در فقر و ناداری سپری کرد. بعد از قریب سه دهۀ تسلط فضای جنگ “سرد” در عرصۀ بین المللی توسط دو قدرت معلوم الحال و هم پس از عمر اضافه سه دهۀ “جنگ های نیابتی”، کشور ما را دیگران، منجمله: “مجلۀ شپیگل” با چه تصویر، می دیده اند: «… بدین ترتیب اتحاد شوروی با خشم و غضب مردم مسلمان، بطور مستقیم مقابل بوده است. یک رقابتی که، قدرت بزرگ امریکا حاضراً پشت سر گذاشته است. عمل ضد افغانستان را حال حتی یک متحد مسکو، عراق، افراطی ترین کشور عربی, به عنوان “اشغال” محکوم کرده است. برخلاف، مسکو با تمدید خودی ماجرای افغانستان، برای غرب یک فرصت کوچکی را مساعد ساخته است، تا “پارس” را پس از زمان شاه، بنابر بی رحمی وحشیانه و نزدیکی با امپریالیزم شوروی، برای خود دوباره کمائی کند.» (نحوۀ برگشت “ملا خمینی” از “پاریس”، با وجود هوشداری های مأموران ایالات متحده، رازهای “جنگ ایران و عراق ” و ده ها توطئۀ دیگر درین منطقه تا به حال بطور کامل، افشاء نشده است.) از جانب دیگر طوری که فیلسوف و تیئوریسن سیاسی، ژونالیست، نویسنده و متفکر تیز هوش قرن بیست، “هنا آرینت” در کتاب خود تحت عنوان: “قدرت و زور” که برخلاف گذشته، و مخالف ورد زبان دیگرصاحبنظران، که “یکی” می دانسته اند، اما او آنرا یکی نمی دانست و در سال ۱۹۷۰م ، در آن اثر، به چاپ رسیده، ریشۀ معضلات جهانی را در رابطه با «جهان دو قطبی قدرت»، و هم چنان وضعیت «جنگ های نیابتی» را نیز توضیح نموده است. با توجه بر وقایع «جنگ ویتنام»، «راسیزم» در ایالات متحدۀ امریکا و هم چنان اعتراضات و جنبش های محصلان و جوانان در سراسر جهان، در آن اثر، با صراحت بیان داشته است، که: “ انکشاف تخنیکی وسایل زور در ده های اخیر، به چنان یک نقطه رسیده است، که هیچ یک هدف سیاسی متصور نیست، که با در نظرداشت توان تخریبی ذخیروی آن، کاربرد آنرا در منازعات تبرئه خواهد توانست.” و به ادامه، در رابطه با موقف قدرت های بزرگ چنین نقل می شود: که جنگ ها دیگر مانند سابق ممکن نیست. در مقابلۀ این دو قدرت، بر اساس یک قاعده “بازی” صورت گرفته می تواند، “وقتی  یکی پیروز می شود، هر دو ختم اند.” نویسنده از محصلان پوهنتونی سالهای دهۀ شصت قرن بیست است و اقلاً جنبش ها و اعتراضات جوانان و محصلان و متعلمان را در کشور ما هم، در زمان سلطنت، به یاد دارد. تعداد زیادی از رهبران “جهادی” را به یاد دارد که در آنزمان، چه مشی سیاسی را تبلیغ می نموده اند.

این نویسنده مطمئن نیست که این جوانب درگیر منازعات، در طی مدت بیش از ۴۵ سال در وابستگی و هم چنان در خدمت آن قدرت های «رقیب» قرار نداشته بوده باشند، که به امید رسیدن به قدرت، قدم های جنایتکارانه برداشته اند. در چنین شرایط و همچو مناسبات دشوار است که “اسناد” ثبوت ارائه شده بتواند. از جانب دیگر، در چنین مناسبات جهانی، و جریان “جنگ های نیابتی” و جلب و جذب “اجیران جنگی”  توسط دست های مرموز، این “ثبوت” در کجا بدرد می خورد؟ اینها همه شرکای آن قدرت هائی اند که مسبب همه ویرانی ها و تداوم «جنایات نا بخشودنی» در کشور ما و دیگر نقاط جهان شده اند. این نویسنده مکرراً تأکید نموده است که این همه نمایشات جوانب درگیر، بخاطری سازمان داده می شود که درین بحران خونین و خصومت آنها با مردم افغانستان، تاراج کشور را توسط خود آنها برای خود، ممکن سازند، بدین سبب هیچ یکی ازین طرف ها را بطور جداگانه، به عنوان «بدیل» برای یک حاکمیت مطلوب که برقراری صلح را هدف داشته باشد، نمی شناسد. بطور نمونه “ذبیح الله مجاهد” سخنگوی چندین سالۀ “جنگی های طالب” مدعی می شود که گویا “مجاهدین آنها”، قدرت “بزرگ اشغالگر” را “شکست داده اند” و آنهمه را “مجبور به ترک خاک افغانستان” ساخته اند. تأئید و یا رد این چنین «ادعا ها» در تغییر وضعیت مردم ما و مناسبات جهانی چه اثر وارد آورده می تواند؟ مخالفت با چنین “ادعا”، گروپ معلوم الحال، که از همان آغاز “اشغال” برای همکاری استخدام شده بودند و درین دو دهه خود آنان را “شایستۀ قدرت” می دانسته اند، حال برخی از آنها، اعمال خود آنها را رد می کنند، در حالی که مردم ما، حامیان هر دو را در یک مرکز قدرت حدس می زنند. برای مردم ما هر دو مدعی قدرت، صدمه رسانیده اند. اگر در حرف هائی که توسط “ذبیح الله مجاهد”، “قریب نزده ماه”، قبل “جنگ را ختم شده” اعلان نموده است، صداقت در کار می بود، باید این “تسخیر کنندگان” در عمل در استقرار فضای “غیر جنگی” به جای “حالت جنگی” قدم بر می داشتند. اینکه این هر دو جانب درگیر چه می خواهند و از کجا سرچشمه گرفته اند، موضوع بحث این مطلب نیست، فقط اشاراتی خواهیم داشت، که «جنگ های نیابتی» از وسایل تبلیغاتی آنها، توسط چه «مهره ها» کار می گیرند. نویسنده نمی خواهد درین تیاتر تبلیغاتی و دروغ پراگنی های آنها، سهم گیرد و یا به ادعاهای انحرافی و بی اساسی که علیه همدیگر، بکار می برند، ارزش قایل شود که گویا در عمل با سرنوشت صلح در کشور ما سروکار خواهند داشت. اینکه این هر دو تیم در صحنه حضور دارند، طبیعی است که امکان فریب مردم را هم متصور می سازد. اینها از کجا رهنمائی، سازماندهی و تمویل می گردند؟ دروغ های آنها ممکن بیشتر از حقایق اثر داشته باشد. درینجا به نقل قول «هنا» توجه کنید: («حقیقت تلخ اینست که اکثریت بدی، توسط انسان هائی انجام می یابد، که خود بین بد و خوب تصمیم نگرفته اند.») (“هنا آرینت”) در جهان امروز با این حقیقت آشنا هستیم که وقتی در نقاط و مناطق بحرانی جهان یک حادثه صورت می گیرد، بخصوصی وقتی خونریزی و ویرانی نیز رخ داده باشد، مقدم بر همه «کارمندان رسانه ها» جهت خبر رسانی پیشتر از همه تلاش می ورزند، تا با سرعت ممکن و تا زمانی که «تنور گرم است» از «زواله های خمیر» سپرده شده، در تنور داغ، به پختن نان گرم خوش خور مصروف باشند. درین فضای مصیبت افزا، هر کسی از جملۀ این حلقات در فکر آنست که با چه نحوه، شنونده، کمائی می توانند، تا با حاصل نمودن اعداد بزرگ شنوندگان، در مارکیت “تبلیغاتی” صاحب نام و شهرت شوند. برخی ها هم ممکن در فکر آن باشند که اقلاً معادل پول «سوسیال» کشورهای غربی که فامیل های آنها در مهاجرت بسر می برند، بدست آورند و یا اقلاً در عقب یک کمپیوتر و یا تلیفون برای کسی جهت دریافت محل کار، جالب معرفی شود.  در شرایط کنونی، که اینک «تکنالوژی اطلاعاتی» با سرعت انکشاف یافته است، بطور غیر قابل تصور، خبرنگاران و شایعه پراگنان، بشمول «اجنت های» ممکن قدرت های بزرگ، در خدمت کارخانه های مرموز «شیطانی» آنها، خیلی فعال می باشند. بعضاً چنان بی اعتبار شده اند، که دیگر کسی به حرف های آنها باور نمی کنند، صرفنظر از اینکه هیچ یکی از آنها، فاقد اهداف عوامفریبانه به نفع شخص و یا گروپ سیاسی و غیره هم نمی باشند.

انگیزۀ تهیۀ این مطلب، با اخبار واصله در بارۀ وقوع حادثۀ اجرای عمل انتحاری بر “والی سرپرست طالبان” در “مزارشریف”، مرتبط شناخته می شود. او از جانب رهبری “طالبان” تقرر یافته بود، و به قتل رسید. تصویر اولی که خبر را نشر نموده است و مدعی است که گویا فیلم شخص انتحاری را دریافت داشته است، از تلویزون “افغانستان انتر نیشنل” گرفته شده است. شنیده شده است، که این تلویزون هم  توسط همان شخص شناخته شده، به نام”نجفی؟” تأسیس گردیده است که قسمتی از کارکنان آنها، همان همکاران “طلوع” که به “خارج فرار” کرده اند، مشغول اند. خبری که در رابطه با تصویر سوم نشر شده است، می رساند که این محفل را کسی با نام “مولوی محمد کبیر” ریاست  می کرده است، و آن عمل را “نامردانه” خوانده است. افسوس است، ممکن اینها بدین عقیده هم باشند که گویا “قتل مردانه” هم وجود داشته باشد. تصویر سومی نسبت به همه آشنا است، گاهی از او ساده “سخنگوی ذبیح الله مجاهد” است، نظر به مقامش باید او را هم درجۀ  “مولوی” داده باشند. نویسنده در بارۀ اظهارات عام و گاهی یکنواخت او چیزی نمی خواهد بگوید. از یک طرف، نه این تسخیر کنندگان تا اکنون مشی کامل سیاسی خود آنها را بیان کرده اند و نه هم، محفل و شخصیت های اصلی هدایت دهندۀ او معلوم اند. با سخنگوی چه باید گفت؟ امروز یک چیز و فردا چیز دیگری به زبان می آورند، که محصول مغز و به ارادۀ خود او قبول شده نمی تواند. اینها همه مبلغین “سیاسی” و “آیدیالوژیکی” میان خالی اند، که انحصار قدرت را برای “گروپ خود” می خواهند. این هم دقیق هم معلوم نیست که هدایت چه کسی را بسر می رساند؟ هدف نویسنده بررسی حادثه نبوده است. بعد از اینکه در صفحات نو تأسیس و بخصوص “تلویزون های نو تأسیس” چون “افغانستان انترنیشنل” و سائر “تلویزون های” باقیمانده از رژیم “فراری”، “مهره ها” و هیکل های متنوع از هر جا، به “حدسیات” و “ترشهات ذهنی” درین صفحهات و تلویزون های تحت اداره و کنترول آنها، آغاز یافته است، فقط چند تصویری را بطور نمونه خدمت خوانندگان محترم تقدیم می داریم. حال سؤال اینست که تا چه زمانی مردم ما، مجبور به دیدن و شنیدن این فضول حرف ها و خرابکاران باشند، که یکی از “قدرت تسخیری” و موضعگیری های یکنواخت و “کلیشه ئی” خود و دور از حقایق و خواست انسانهای وطن ما، حرف بزنند و تیم مقابل آن، به ظاهر در نقش مخالف، “سرود های قدیمی مقاومت”، تولید همان “مشی جنگی نیابتی” اضافه از چهل سال قبل را که “قرارداد های استخدامی” در در جیب دارند، دوباره بشنوانند.

پایان

برای ارتباط، احترامانه از شما دعوت میشود به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com و یا info@ariana-afghanistan.com

به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت