دوران “جنگ سرد” و اثرات آن بر افغانستان!(۱)

شمار خوانندگان این مضمون تا حال: 0

۲۰۲۲/۰۳/۳۰

دوران “جنگ سرد” و اثرات آن بر افغانستان!
(قسمت اول)

یادداشت: این قسمت مقاله قبلاً درست به تأریخ ۱۷ جنوری ۲۰۱۵م نشر شده است. ازینکه در آن «سایت» دیگرنویسنده همکاری ندارد، مصمم شده است، تا پس از تصحیح تایپی، بار دیگر بدست نشر بسپارد..

سال قبل (۲۰۱۴م.)، یاد بود صدمین سال  آغاز جنگ اول جهانی در بلجیم با مراسم خاصی برگذار گردید. جنگ اول جهانی ( ۲۸ جولای، ۱۹۱۴ الی ۱۱ نوومبر ۱۹۱۸) ، در مناسبات قبلی بین المللی تغییرات عمده و اساسی بوجود آورد. بطور نمونه رژیم پادشاهی آلمان به جمهوری بدل شد و هم چنان  رژیم “تزاری” در روسیه که با “استعمار برتانیه”، عمدتاً، در رابطه با افغانستان، “بازی بزرگ”  را به راه انداخته بود، با “انقلاب اکتوبر” سقوط کرد. در نتیجۀ همان جنگ، امپراتوری “عثمانی” در ترکیه نیز  از هم پاشید. درست بتأریخ ۴ نومبر ۱۹۲۲م، “امپراتوری عثمانی” خاتمه یافت و به تأریخ ۱۳ اکتوبر ۱۹۲۳م .”انقره” پایتخت  ترکیه تعیین و به تأریخ ۲۹ اکتوبر همان سال، تحت رهبری “مصطفی کمال پاشا، مسمی به «اته ترک»،  در ترکیه جمهوری اعلان گردید. ازین کشورها و تغییرات ناشی از جنگ اول جهانی، بطور مختصر، بدین سبب تذکر رفت، که درین کشورها، موقف های “ضد استعمار کهنۀ انگلیسی” بیشتر صراحت داشته است. از جانب دیگر، روابط آنها با افغانستان در سالهای بعدی نیز نزدیکتر بوده است. در یک مقالۀ تحلیلی، مؤرخ، ژور نالیست و هند شناس آلمانی بنام “داکتر اولاف ایهلاو”، در تحت عنوان “جواهر تاج پادشاهی” که هدف از “نیم قارۀ هند” در زمان استعماربرتانیه بوده است، از “شکوه و جلال”، یک جشن  در سال ۰۳/۱۹۰۲م  نیز توصیف بعمل آورده است.

این “جشن” بنا بدعوت، “لارد کرزن  ( Lord Curzon) “ به استقبال از تاجگذاری “ادوارد هفتم” (Edward VII)، پسر “ویکتوریای بزرگ”(grossen Victoria)، که در عین زمان «قیصر هند» نیز بود، صورت گرفته است. در جملات قبل از گزارش می نویسد: “با امپراتوری شاهی هند، امپریالیزم برتانوی، مرحلۀ درخشانی را پشت سر گذاشت. این قدرت جهانی با شان و شوکت، نیم قاره را استثمار کرد، در عین حال، یک زیربنای قابل ملاحظه هم بوجود آورد.” در جای دیگر در بارۀ اوضاع نیم قاره، در زمان “کرزن”، می خوانیم:” درین کشور ۳۰۰ میلیون انسان زندگی می کند. اکثریت را هندوها تشکیل می دهند. سوم حصۀ نفوس مسلمان اند. برین کشور یک حلقۀ سفید حاکمیت را در دست گرفته است، که تعداد آن فقط به۱۵۰۰۰۰ فرد برتانوی تخمین گردیده است، قریب نیم آنها را عساکر تشکیل می دهند…”  این وضعیت قریب ده سال قبل از جنگ اول جهانی درین منطقه مسلط بوده است. در همین متن می خوانیم، ” در اخیر قرن ۱۹ برتانیۀ استعماری، ثروتمند ترین کشور اروپا شمرده شده است، در طی دو قرن، از ۱۷۵۷م تا ۱۹۴۷م، عاید سرانه برتانوی ها، قریب به ۳۴۷ فیصد رشد نشان داده است، در حالی که برای هندی ها، فقط به حدود ۱۴ فیصد، یاد شده است.” استعمار برتانیه در ختم جنگ دوم جهانی، این سرزمین را ترک می گوید. این جنگ، باز تمام مناسبات بین المللی را از ریشه تغییر داده است. وضعیت سیاسی افغانستان هم ازین انکشافات، جنگ اول و دوم و قبل از آن هم، بی تأثیر نمانده است. قریب یک سال  بعد از ختم جنگ اول جهانی، پس ازقتل “امیر حبیب الله خان (سراج) “، پسرامیر آهنین، “امیرعبدالرحمن خان“، پسر سوم امیر مقتول، یعنی “امیر امان الله خان” قدرت را در دست گرفت. در نتیجۀ “جنگ سوم” افغان – انگلیس”، “استقلال سیاسی” کشورهم، در عرصۀ خارجی حاصل گردید. در سال جاری (۲۰۱۵س. هـ.)، ختم جنگ دوم جهانی هم به  تکمیل عمر۷۰ (حال: ۷۷) سالگی قدم بر می دارد. کشور افغانستان که  ۹۴ (حال: ۱۰۲) سال از “استقلال” خود را پشت سر خواهد گذاشت، با لغو “قیودات” استعمار انگلیس و رد “نفوذ” به اصطلاح “هند برتانوی“، در یک وضعیت نوین، بمثابۀ کشور دارای حاکمیت سیاسی و تمامیت ارضی قرار گرفت. پس از ختم جنگ دوم جهانی، افغانستان در مناسبات بین المللی، بحیث “پادشاهی مستقل”، به توسعه و تعمیق مناسبات با کشور های جهان پرداخت. این کشور “محاط به خشکه“، در نظر کشورهای قدرتمند، از جهت “اقتصادی” نا مساعد، اما از نگاه “ستراتیژیک“، برای بعضی از قدرت ها، “قابل اهمیت” خوانده شده است. البته این به اصطلاح اهمیت ستراتیژیک، در مطابقت با مناسبات بین المللی و توازن قوا، متفاوت تعریف شده است، که از تفصیل درین جا صرفنظر می گردد. اما روشن است، که افغانستان، در صف اولین کشورهای عضو سازمان ملل متحد، در مناسبات بین المللی حضور داشت. سالهای بعد از جنگ دوم جهانی، از جهات مختلف مناسبات کاملاً جدیدی را در عرصۀ بین المللی با خود داشت. استعمار “کهنه” از بین رفت، دو سیستم “متضاد” جدید، در صحنۀ بین المللی بوجود آمد. قدرت های بزرگ “پیروز” در جنگ دوم جهانی، در طول مدت “چهل سال” کامل، فضایی را ایجاد نمودند، که اصطلاح “جنگ سرد” به آن استعمال می گردید. البته قابل فهم است، که مناسبات “کلی” قدرت های “بزرگ” در آن دوران، درست، در طی مدت بیش از “چهار دهه”، الی اعلان «ختم» آن در دههٔ اخیر قرن بیست، در یک مقاله نمی گنجد. طوری که می دانیم، جنگ در اروپا نخست با  “تسلیمی” اردوی “نازی های جرمنی”، مصادف با ۸ می ۱۹۴۵م خاتمه یافت. اما جنگ در “پسَفیک” هنوز هم ادامه داشت. آنچه با این اصطلاح و مفهوم “جنگ سرد”، یاCold War ارتباط می گیرد، در حقیقت طرزالعمل و فعالیت های “خصمانه” و “مقابله” هایی سیاسی – نظامی بوده است، که بین دو قدرت “بزرگ “جهانی، که سیستم های مختلف را تحت تسلط داشته اند، قریب دو سال، بعد از  “ختم جنگ دوم” جهانی، آغاز یافته است . قبل از آغاز این “مرحله”، یعنی مستقیماً پس از “تسلیمی مشروط” (Capitulation)، “اردوی نازی های آلمان”، قدرت های “پیروز” در جنگ،  با تدویر “کنفرانس پوتسدم”، مناسبات جدیدی را  در قدم اول در خاک آلمان، عیار ساختند.

عکس ها  نشسته از چپ به راست رهبران سه  “قدرت بزرگ”: “اتلی (Attlee) صدراعظم برتانیه”، “ترومن(Truman) ، سی و سومین رئیس جمهور امریکا، از “حزب دیموکرات” و “ستالین ” (Stalin) رهبر شوروی و استاده در عقب  از چپ به راست: “ادمیرال ویلیم لی هی” از قوای بحری امریکا، “بیوین” (Bevin) وزیر خارجۀ برتانیه، “بایرنس” (Byrnes) وزیر خارجۀ ایالات متحده و “مولوتف” (Molotow)، “کمیسار مردم در امور خارجه، بعد وزیر خارجهٔ شوروی”، در  “پوتسدم”، دیده می شوند که برای اشتراک در کنفرانس گردهم آمده بودند. طوریکه در بالا نیز تذکار یافت ، در “ختم “جنگ”، قدرت های “سهیم  و فاتح” که بر ضد  “فاشیزم” اتحاد عمل داشته اند، کنفرانس “معروف”، “پوتسدم” را تشکیل دادند: استعمال “سلاح اتومی”، از جانب قوای “امریکائی” در شهر های”هیروشیما” و “ناگاساکی، جاپان“، بر “ختم” جنگ در “پسَفیک” نیز نقش تعیین کننده داشته است. در عین حال، برخی ها برین عقیده اند، که ایالات متحدۀ امریکا در آخرین مرحلۀ جنگ، باید ازاین “سلاح” بخاطری کار گرفته باشد، تا از یک طرف در صف قدرت های متحد غربی اش، موقف “رهبری” را کسب نماید، و از جانب دیگر، برتری “تسلیحاتی” اش را در برابر “اتحاد شوروی” نیز تبارز دهد. مرحلۀ آغاز “جنگ سرد” را بین دو “قدرت بزرگ جهان”، که به صراحت بیشتر از پیش، اختلافات “خصمانه” علیه همدیگر، تعریف شده است، در سال ۱۹۴۷م و ختم آنرا، اکثراً سال ۱۹۹۱م، یاد می کنند.

تا این زمان، “ایالات متحدۀ امریکا” و “اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی” به عنوان، دو “قدرت بزرگ” شناخته می شده اند، که به عبارت دیگر، رهبران “شرق” (اروپای شرق)، در تشکل “پیمان وارسا” و “غرب “ در “پیمان اتلانتیک شمالی” “ناتو”، نیز یاد می گردیده اند. این مفهوم نمایانگر حالتی است، که “تغییرات” جدید، در “ترکیب” و “تناسب” در توازن قوا، در عرصۀ بین المللی، رخ داده است و ازین زمان ببعد، حالت “تشنج” و مخالفت های سیاسی و نظامی نیز آغاز می یابد، که بطورمستقیم، بین این دو “قطب قدرت جهانی”، الی اعلان “ختم” آن مرحله ،”برخورد مستقیم” و یا  “تبادلۀ آتش” بین قوای خود آنها، صورت نگرفته است. به همین دلیل، این فضا را ” جنگ سرد” تعریف نموده اند. اما در نتیجۀ “حمایت های” همه جانبۀ آنها درین رقابت، “جنگ” های “سرپوشیده”، بقول مطبوعات و اظهارات افراد و یا جنگ های بین “نمایندگان” آنها، صورت گرفته است. در عین حال، عمده ترین بخش تشنجات و منازعات و اختلافات بین دو قدرت بزرگ را “فعالیت های جاسوسی” علیه همدیگر، “تبلیغات” و “جنگ روانی”، “توطئه” و “دسیسه” علیه همدیگر و مسابقات وسیع تسلیحاتی تشکیل می داده است. استعمال بمب های امریکائی در آخرین مرحلۀ “جنگ دوم جهانی”، درست به تأریخ ۶ ماه آگست ۱۹۴۵م، “یورانیومی”بر شهر “هیروشیما”  و متعاقباً، سه روز بعد از آن، به تأریخ ۹ آگست ۱۹۴۵م، بمب دومی (“پلوتونیومی”) بر شهر “ناگاساکی” جاپان انداخته شده است. این اولین استعمال سلاح هستوی، در آن “جنگ گرم” بوده است. ایالات متحده، مشترکاً با “پادشاهی متحد” (برتانیه) و “چین”، خواستار “تسلیمی” بی قید و شرط ” اردوی جاپان” در اعلامیۀ “پوتسدم”، مؤرخ ۲۶ “جولای “۱۹۴۵م شدند.

در اثراستعمال این بمب ها بر اساس همین منبع “ویکیپیدیا”، در مدت دو الی چهار ماه، از مرگ ۹۰۰۰۰  تا ۱۶۶۰۰۰ انسان در “هیروشیما” و ۶۰۰۰۰ تا ۸۰۰۰۰ انسان هم در “ناگاساکی” گزارش گردیده است. به تأریخ ۱۵ آگست، فقط چند روز بعد از بمب باران بر “ناگاساکی” و هم چنان “اعلامیۀ اتحاد شوروی در مورد جنگ ،””جاپان”، “تسلیمی” آنکشور را به متحدین اعلان داشت و به تأریخ دوم “سپتمبر ۱۹۴۵م، سند “تسلیمی” را به امضاء رسانید. جریان حوادث در دوران “جنگ سرد”، در مدت یاد شدۀ بیش از چهار دهه، مناطق “داغ” و “تشنجات” منطقوی یا “جنگ های منطقوی”، “کودتا های نظامی” عمدتاً در قاره های آسیا، افریقا و امریکای لاتین، خیلی وسیع بوده است. بحران شرق میانه بطور نمونه، علاوه از اینکه به حل مسائل دست نیافت، در مقاطع زمانی مختلف ، شاهد حوادث خونین نیز بوده  است. یکی از نویسندگان، در ویکیپیدیا برای تمرکز بهتر، “دوران جنگ سرد “را در وقفه های زمانی طوری تقسیم بندی نموده است، که در عین زمان، ممکن هدف در تشخیص “نقش” رهبری احزاب و هر یک از سران این دو کشور “بزرگ” نیز بوده باشد، که چه نوع “پرابلم ها” را مطرح و یا “حل و فصل” می نموده اند. ترجیح داده شد، تا بطور مختصر ازین منبع، جهت ارائۀ معلومات تأریخی استفاده شود. قبل از همه باید تذکار یابد، که در طول دوران “جنگ سرد”، “اروپای غربی” و بخصوص سرزمین آلمان، در قدم اول به سبب تقسیم “برلین” و «دیوار برلین»، نمونۀ برجستۀ توجه و عامل پیشبرد مسابقه در زمان “جنگ سرد” بوده است. در حقیقت، جنگ سرد، بنا بر بروز اختلافات بر سر تقسیم این سر زمین آغاز و با وحدت “دوبارۀ” این سرزمین، “جنگ سرد” هم، ختم گردیده است. آغاز مرحلۀ اول “جنگ سرد” درین اسناد، را با «”دکترین” “ترومن “» (Truman Doctrine) ارتباط می دهند، که از سال ۱۹۴۷م تا ختم “جنگ کوریا”،  در ۱۹۵۳م،دانسته شده استکه با وفات “ستالین” نیزمطابقت می نماید. بدین ترتیب “جنگ سرد”  تقریباً دو سال پس از “ختم” جنگ دوم جهانی آغاز گردیده، در همین زمان هم نیم قارۀ هند تقسیم می گردد و “پاکستان” بحیث جانشین “هند برتانوی” برین قلمرو “تأسیس” می گردد، و “جنگ سرد “در طول سالهای بعدی “قرن بیستم” هم چنان ادامه داشته است. مرحلۀ دوم و یا بعدی را از سال ۱۹۵۳م تا ۱۹۶۲م، می دانند که پس از مرگ “جوزف ستالین” تا  “بحران نصب راکت ها در کیوبا” در سال ۱۹۶۲م، دوام داشته است. درین زمان از “تشنجات بین المللی” و هم چنان نا آرامی ها و شورش در “بلاک شرق” (۱۹۵۶م در هنگری: مترجم)، بعد از مرگ “ستالین”، یادآوری بعمل آمده است، از حل و فصل موضوع دولت “اتریش” که با امضای قراداد ” دولت “اتریش”، وحدت “اتریش” دوباره بسر رسید و هم چنان، با “توافقنامهٔ ژنیو” یا “اکورد جینیوا ” (Geneva Accords جنگ در “هندوچین” (Indochina) نیز، خاتمه می یابد، اما مسابقات سنگین تسلیحاتی ادامه داشته است. در همین وقفۀ زمانی، قریب ده سال بعد از خروج قوای استعمار برتانیه از “نیم قارۀ هند”، تقسیم آن قلمروها و ایجاد “دولت پاکستان”، روابط رژیم “سلطنتی افغانستان”، با “اتحاد شوروی” نزدیکتر گردیده، با عقد قرارداد های متعدد، “همکاری” بین دو کشور، منجمله تربیت و تسلیح “اردوی شاهی” افغانستان، در مقایسه با اوضاع وقت “جهان”، کمک های وسیع اقتصادی و “تخنیکی” اتحاد شوروی به افغانستان صورت گرفت. چنانچه در سال ۱۹۵۷م، اولین سفر پادشاه افغانستان، به اتحاد شوروی و سفر “خروشچف” و “بولگانین” که در سال ۱۹۵۵م، در گزارش “شپیگل” منتشر گردیده است، صورت گرفت. جوانب چندی از مناسبات افغانسان را در “فضای جنگ سرد”، بین دو قدرت بزرگ وقت، بیان می دارد. سومین مرحلۀ “جنگ سرد” را از سال ۱۹۶۲م  تا ۱۹۷۹م، که وقفۀ عواقب بعد از “بحران راکت های کیوبا” در اواخر “اکتوبر” ۱۹۶۲م از آغاز وقفۀ “دیتانت” (détente) یا “تشنج زدائی” الی آغاز سال ۱۹۶۹م و ختم آن در اخیر ۱۹۷۰م، تشخیص شده است. درین وقفه، با وجود اینکه، “قتل جان ف. کنیدی (John F. Kennedy) ” ، فضای مناسبات بین المللی را تحت نفوذ قرارد داده بود، درین منبع که بزبان انگلیسی تحریر یافته است، نویسنده مدعی می گردد، که ایالات متحده، به مشغولیت “جنگ سرد”  با “اتحاد شوروی” ادامه می دهد، “جنبش حقوق مدنی” و “جنبش ضد جنگ ویتنام” هم از جمله موضوعات داغ این مرحله شناخته شده است. درین مقطع زمانی، در سال ۱۹۶۸م، در یکی از اعضای دیگر “بلاک شرقی””چکوسلواکیای” آنزمان ، ، تلاش برای “ریفرم” صورت گرفت، که متعاقباً اتحاد شوروی و دیگر اعضای پیمان نظامی  “وارسا”، آنکشور را اشغال و “ریفرم “ را فرو نشانده و سرکوب کرد. در سال ۱۹۷۳م، بطور نمونه وقایع زیادی در “جهان” بوقوع پیوست.

مجلۀ “شپیگل “بتأریخ ۲۳/۰۷/۱۹۷۳ در شمارۀ ۳۰ آن مجله، در بارۀ واقعات افغانستان، از “سقوط رژیم سلطنتی  چهل سالۀ افغانستان”، بدین“متن” خبر می دهد. (در پایان تصویر می خوانیم: ( ظاهر پادشاه سقوط داده شده و رهبر کودتا داؤد: “سیم با مسکو” “آخرین دیدار”). اینکه این “حادثه” تا چه اندازه، در قطار موضوعات  “جنگ سرد”، شامل بوده باشد، شواهد کافی در دست نیست. جای شک نیست، که مطبوعات در آنزمان، از هر موضوع، برای فروش “نشرات” آنها نیز استفاده می نموده اند. در آنزمان، که قریب شش سال از بروز اختلافات احزاب “کمونیست شوروی” و “چین”می گذشت، علاوه از ینکه از رهبر کودتای “سفید”، “سردار محمد داؤد خان” پسر کاکا و شوهر خواهر “پادشا،” که بعضاً بعنوان “شهزادۀ سرخ”  نیز یاد می نموده اند، هیأت تحریر “مجله” درجملۀ مقدماتی، چنین می نویسد: ” این کشور انکشاف نیافته و دست نخورده در دامنۀ هندوکش جهموری شد. داؤد بحیث متحد “کریملن”، علیه “چین” شناخته شده است”. “والستریت ژورنال”، بعد از مشاهدات “شش ماهۀ” آن، رژیم “جمهوری” را، که توسط “افسران جوان” بقدرت آمده است، متمایل به “شوروی” می داند.(حال روابط دولت ها را با آنزمان مقایسه کنید: نویسنده) غیر از همچو اظهارات، انکشافات بعدی نشان می دهد که جهان آنوقت، در حقیقت در برابر تغییر رژیم در افغانستان، با “بی تفاوتی”برخورد نموده و عمدتاً به آن  به عنوان یک موضوع داخلی نگریسته اند، بخصوص وقتی این “تغییر” بدون خونریزی صورت می گیرد و شخص “پادشاه” هم، به “رهبر کودتا” پیام می فرستند، در واقعیت امر، از ادعای سلطنت صرفنظر می نمایند. احتمالاً بعد از سال ۱۹۷۵م، که با “خروج” قوای امریکائی از “ویتنام” مصادف بوده است، تغییرات در موقف بعضی از کشور ها، در پس پرده و قسما “علنی” رخ داده باشد، که در عین حال، ممکن از تأثیرات و نفوذ کشور های “رهبری کننده” در جنگ سرد، فارغ از تحرکات و تأثیرات در سیاست افغانستان هم نبوده باشند.

پایان قسمت اول

نشر قبلی (۱۷/۰۱/۲۰۱۵).