مقام «روحانی» با نقش «روح شیطانی»!

شمار خوانندگان این مضمون: 0

۲۰۲۲/۰۲/۲۱
دوکتور محمد اکبر یوسفی

مقام «روحانی» با نقش «روح شیطانی»!
مخترع «شیطان بزرگ»، به جائزۀ نوبل مفتخر نشده است، چرا؟

شناخت علمی ای که دانشمندان علوم طبیعی و برداشت های تازۀ “فیلسوفان” و دانشمندان علوم اجتماعی، در رابطه با هستی انسان، درین دنیای واحد ما، می آموزد، اینست که هر انسان، موجود “یکتائی” بوده و مغز انسانها با یکدیگر “ارتباط” گرفته نمی تواند، بقول “نیکلالس لوهمن”، این ارتباط است، که انسانها را، باهم مرتبط می سازد. در عین حال مطابق اظهار “هنس – پیتر دیور” که گفته است: « اینکه می گویند ” انسان مصوون و یا مقدس است“، صدق نمی کند.» یکی از نویسندگان محترم برجسته و کلمه شناس زبان “دری” که ممکن “مؤرخ کلتور و فرهنگ؟” و یا “قاموس کلمات اخلاق انسانی در تأریخ مذاهب؟” نیز باشند، یک مقاله تحت عنوان: «”بینی بُریدگی” ابدی “شیطان بزرگ”!!!» در “آریانا افغانستان” منتشر ساخته اند، که در آن طوری افاده شده است که گویا “ملا خمینی” (“آیتُ الله خمینی”): مخترع چنین، کلمۀ “شیطان بزرگ” بوده باشد، که در همه جا، پیروان او به “امریکا” نسبت، می داده اند. البته در رابطه با اینکه، این شخص مورد نظر ایشان، “مخترع” اولی این کلمه که به “امریکا” نسبت داده می شده است، بوده و یا نبوده باشد، نمی خواهم  به آن ارزش تحقیقاتی بدهم. از جانب دیگر کاملاً در اختیار خود ایشان است، که از تکیه کلام ها و احکام دیگران چگونه، چه وقت و برای چه هدف کار می گیرند. معمولاً دانشمندان گاه گاه، برای تقویت مواضع منطقی موضوعات توضیحی خود آنها، بعضی نتیجگیری های علمی را هم  ممکن نقل کنند، که تا حدی باید از دید و برداشت دقیق آنها، وزنۀ رهنمودی داشته باشد. اما معمول نیست که موضعگیری های تقبیحی و یا تشخیص هائی که اهداف سیاسی و تبارز احتمالی تنفر مذهبی نیز در آن تعبیه شده بتواند، نقل قول شود. با استناد بر اینکه “ملا خمینی” در جهان شهرت یافته است، این نویسنده هم تأئید می کند، زیرا در آن روزها در آلمان” مشغول تحصیل بوده است، که در حقیقت “خبر رسانی” خیلی وسیع و فعال در آنکشور وجود داشته است. اینکه از این “ملا خمینی” به چه شهرت در جهان یاد شده است، به حیث یکی از شهود، حرف ایشان را شایستۀ تائید می دانم، اما “شهرت” را در مطابقت با “محبوبیت” و یا با “شخصیت ممتاز قابل قبول” برای همه، که افکار او را بتوان به عنوان رهنمود زندگی قبول کرد، نمی پذیرم. دیگر خوانندگان محترم هم چنان خود اختیار دارند. به عبارت دیگر حق هر کس است، که آن “ملا خمینی” را با چه صفات، توصیف می کنند وهم با چه اعتقاد از او به حیث یک “رهبر مذهبی” و یا “سیاسی” می نگرند و افکار او را می پذیرند. این نویسنده که از سیستم دولتی “سیکولار” جانبداری می کند، زیرا خواهان زندگی صلح آمیز و پهلوی هم، تمام انسانهای پیرو دین وهم با تمام انسانهای دیگر که معتقد به دین هم نباشند، می باشد. پیرو دین یک شخص است. عقیدۀ دینی خودم را از آوان طفولیت حفظ نموده، به هیچ حفاظت و حمایت کس دیگر، درین مورد نیازمند نیستم. از هیچ کس نمی پرسم که پیرو کدام دین است و یا نیست. در عین حال احساس این نویسنده اینست که ضرورت گزارش در مورد عقیدۀ خود، به انسان دیگر هم ندارد. از هر نوع تبعیض نفرت دارد. فقط با انسان رابطۀ انسانی با احترام متقابل بدون آلایش و نیرنگ را ترجیح می دهد. در رابط با سه تصویر سمت چپ که از منابع انترنت انتخاب گردیده است و در آن تصاویر “تبعۀ دولت ترکیه” دیده می شود که عمل خشن سوء قصد به جان “پاپ کاتولیک های جهان” آنوقت انجام داده است. با عرض معذرت، در نمایش گرافیکی نویسنده نتوانسته است، که ترجمۀ “کپشنها” را طوری تنظیم کنم که برای خوانندۀ محترم، ترجمۀ سطور مربوطه راحت تر، قابل خواندن باشد. باز هم به عنون تکرار احسن، مکررا” رونویس می گردد: (۱«” محمیت علی اگچه” به ارتباط سوء قصد بر “پاپ یوهانس پاول اا” محکوم شد.

درینجا در ماه جون ۱۹۸۵م در یک محکمه دیده می شود. روز جمعه، حال کتاب او در ایتالیا نشر شده است: در آن “علی اگچه” منجمله می نویسد که، رهبر انقلاب ایران خمینی او را به این سوء قصد، تحریک کرده است.» ) (۲ “این تصویر در سراسر جهان رفت: به تأریخ ۱۳ ماه می ۱۹۸۱م  «پاپ یوهانس پاول اا» در میدان «پیترز» در روم با ضرب مرمی جراحت خطر ناک به زندگی، برداشت.”) (۳ «پاپ یوهانس پاول اا.، «علی اگچه» را در زندان ملاقات و او را عفو کرده است. ازین دیدار هم چنان «علی اگچه» در کتاب نو خود می نویسد.”) این نویسنده فقط اقلاً به ارتباط وقایع هرات (۱۵ مارچ ۱۹۷۹م)، که نقش «جواسیس» ایرانی و سائر”جنگی های پس جبهه”، بشمول پیروان «ملا خمینی»، گزارش یافته است و تا امروز روابط آن مجرمین جنگی، با دولت ایران حفظ گردیده است، در تمام عمر خواهان کشاندن این همه شرکای جرم را در عقب میز محاکمه می طلبم و امید است که پس از مرگ این نویسنده هم چنان، نسل جوان ما، این موضوع را فراموش نکنند. از آن روزها، در اروپا به یاد داریم که، وقتی “ملا خمینی” از “عراق” به “حومۀ پاریس”، تبعیدگاه جدید خودش را تعیین می کند، در آنزمان، حلقات متعدد “سیاسی” اعم از “کمونیست”، “لیبرال”، “ناسیونالیست”، “ماؤئیست رادیکال” «مذهبیون» نوع “ملا خمینی” و غیره ایرانی ها، همه “سقوط شاه” را هدف تعیین کرده بودند.

همین گروپ ها، طوری که حکایت می شد “حکومت جلا وطن” را نیز تشکیل داده بودند و طبق خبرهای رسیده گویا “ملا خمینی” را در رأس

تعیین کرده بودند. افرادی هم بعداً ابراز “ندامت” داشتند، که آنها، همه به او “باور” داشتند، اما بعد از رسیدن به قدرت “به وعده های” خود وفا نکرده است. یکی از شعارهائی که در آنزمان در شرایط “جنگ سرد” و رقابت های دو قدرت “بزرگ” تعیین نموده بودند، با این کلمات داد زده می شد: “نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی!“. وقتی اعمال انسانها با هم مقایسه می گردد، که چه منفعت و یا ضرر به حیات عامه می رسانند، این نویسنده هیچ وابستگی دیگر، چون “دینی” و یا “ریشۀ نژادی” را در آن، دخیل نمی داند. هر انسان را فقط نسبت به ماهیت کردار وعمل انجام یافته توسط شخص مورد نظر، در نظر می گیرد ودر صورت لزوم قضاوت خود را خواهد داشت، در صورتی صلاحیت علمی و قانونی برایش سپرده شده باشد. در زندگی اجتماعی در قدم اول “انسان”، “کرامت انسان” و “حقوق مساوی ابتدائی” انسان مطرح است و بعد مسئولیت او در برابرعمل مشخص اوست، که می تواند قابل پرسش باشد. نویسندۀ محترم، در جائی چنین ابراز نظر می کند: «…اگر “خمینی” در تمام عمر و حیات خود یک کار نکو و درست کرده باشد؛ همانا وضع ترکیب “شیطان بزرگ” است،» با این ادعای ایشان، کاری ندارم.

اما از روی تشخیص “هنس – پیتر دیور” اگر پدیدۀ “شیطان” هم چنان یک وجود “خارجی” داشته باشد و از “جنس” مشابه جسم و “روح” مشابه

انسان باشدد، پس “یک شیطان” خواهد بود. بناءً  هر گاه بطور شوخی اجازه باشد، باید تفهیم شود، که وقتی دو “شیطان” در کدام “کردار و عمل” مقایسه شوند، شاید سنجیده شده بتواند، و دیده شده بتواند که یکی بر دیگری چه برتری، از خود نشان خواهد داد. اما یک “شیطان” بزرگ و یا کوچک ممکن فقط ذهنی پذیرفته شده باشد. پس کافی خواهد بود تا انسان در وقت ضرورت  اگر لازم باشد، با دقت کافی، تلاش بکار برد تا کردار و عمل او را در هر موضوع مشخص تشخیص نماید. از جانب دیگر با تمام متن تذکر یافتۀ ایشان که توان درک درست از آنرا هم در خود ندیده ام و تا حدی هم باعث سرگیچگی گردید که فرصت برای بررسی نقطه به نقطه در اختیار نداشتم، نمی خواهم دخالت داشته باشم. تمام قضاوت ها و پیشگوئی ها را به خود ایشان مربوط می دانم، از اظهار نظر در مورد، خودداری می کنم. اما با یک موضوع  که در عمرم، با این تصور، ذهنم را مصروف نساخته بودم، باید اشاره داشت و آن اینکه آیا  موضوع “بریدن گوش و بینی” ازجانب کدام سیستم اجتماعی دارای حاکمیت، یعنی از طرف “محاکم” دولتی، به عنوان “جزا” صورت می گرفته است و یا ممکن حاصل “دشمنی ها” بوده باشد؟ اگر چنین “جزا ها” هم در کدام اجتماع عملی شده باشد، خیلی نفرت آور و ضد انسانی می دانم. در عین حال، با وجود آنکه نوشته های ایشان را دائماً با علاقه می خوانم، درین مطلب فهمیده نشد که جناب ایشان، چه هدفی را در پیش گرفته اند. امکان دارد که اعتراض و قهر ایشان در رابطه با پولهای «منجمد» شدۀ “بانک مرکزی افغانستان” در بانک های امریکا و «فرمان جو بایدن» بوده باشد. درین مورد این نویسنده هم یک مقاله بدست نشر سپرده است. متأسفانه ازین دولت فاسد سقوط یافته، در ۲۰ سال سپری شده، هیچکسی اطلاعات شفاف در اختیار نداشته است، که مردم ما در چه وضعیت اقتصادی بوده اند و این مبالغ یاد شده از چه مدرک و برای چه منظور نگهداری می شده است. اگر “پشتوانه” بوده است، پس فقط بانک مرکزی می داند که چه کند. که منجمد ساخته است و برای چه؟ مهاجرین ما در اروپا و امریکا که ممکن خود “پول سوسیال” برای امرار حیات، دریافت کنند، خود دارای چه آگاهی مسلکی خواهند بود، که راه حل درست، پیشکش کرده بتوانند. دشنام زدن و نفرین فرستادن در توان هر کس است. اگر این اختراع بوده باشد، تعجب است که چرا شخص مورد نظر ایشان، مفتخر به جائزۀ “نوبل” نشده است. ممکن است جهان از اظهار او در مورد “جنگ عراق – ایران” واقف باشند که آنرا «تحفۀ خدائی» یاد کرده است. هم چنان اشغال سفارت امریکا، “گروگانگیری” و هم منجمله از  تحریکات بی حساب، بشمول تحریک سوء قصد به جان “پاپ کاتولیک”، شاید مانع “جائزۀ نوبل” برای این “قهرمان شیعئیزم” شده باشد. او  وقتی می نویسند که حتی در جلال آباد افغانستان، کدام خانواده، طفل نو زاد آنها را “امام خمینی” نامیده است، نمی خواهم تبصره داشته باشم. اما در بحران، افغانستان، یک “قومندان” با نام “حضرت علی” را هم شنیده بودیم که وجود داشته است و هم چنان می گفتند، که عضو “جمعیت اسلامی” (“برهان الدین ربانی”) از طرفداران “ایران” و در عملیات ها، بخصوص در “توره بوره” با قوای ایالات متحده و متحدان آن، در سال ۲۰۰۱م، همکار بوده است. بناءً موضوع نامگذاری را می گذاریم، که حق فامیل ها باشد. اینکه کسی بر پسر خود چه نام می گذارد، فکر نمی کنم که از آن، هر کس بهرۀ سیاسی انتظار داشته باشد وآنچه ممکن با تمام سنجش، از برداشت های ایشان و هم در بارۀ انتظاراتی که نسبت به آینده کشور ما پیشگوئی می کنند، نمی خواهم حرف بزنم. این مربوط خود ایشان است، که چه احساس می کنند و چه انتظار دارند. اما از زمانی که، بشریت بالاخره درک نموده است، که یک دولت “مذهبی” به “دیکتاتوری” ظالمانه می انجامد، و رئیس “دولت” مدرن، نمی تواند، در نقش “پیشوای روحانی” مؤثر باشد. این “ملا خمینی” هم یکی از خونخوار ترین “دیکتاتورهای کینه توز” در جهان شمرده شده است، که از گفتار او، هیچگاه نقل نخواهم کرد. از کارنامه های او و پیروانش هیچ  امید نیکی برای انسانیت داشته نمی توانم. او که کسی بوده است که با “ریفرمهای شاه” که لغو “فیئودالیزم” و یا لغو مناسبات زمینداری، ملاکی” بزرگ” را با حق انتخاب برای زنان و لغو جبری چادر پوشیدن را مطرح داشت، مخالفت نموده است. بناءً سیاستمدار، چه مهر “مذهبی” در پیشانی داشته باشد یا نداشته باشد، اگر سیاستمدار به اعمال “شیطانی” متوسل شود، چه مذهبی باشد، چه غیر مذهبی، هر دو به یک سطح “شیطان” شناخته شده می تواند. درست ۴۳ سال و بیست روز قبل (۲۰ فبروری)ً «ملا خمینی» با «شهرت رهبر انقلاب ایران» که از سال ۱۹۷۸م – ۱۹۷۹م از «تبعیدگاه» اخیرش در حومۀ “پاریس” به پیش می برده است، وارد تهران می گردد و به عنوان یک “دیکتاتور” در تحت نام “دین” سیلاب خون را در ایران، جاری ساخته است. این شخص را “ایران شناسان” که در تشکیل “حکومت جلا وطن” گروپ های متعدد، “ضد شاه”  او را در “رأس” تعیین نموده بودند، پس از سقوط رژیم، تمام “وعده ها” و “تعهدات” را با “متحدین” روز های آول خود، زیر پا کرده است و ده ها هزار انسان ایرانی متعهد خدمت به جامعۀ ایران را در کشتکارگاه ها و در زندانها، نابود کرد. این شخص هم یک “دیکتاتور” بی رحم و انتقامجو بوده است. کاربرد نقل قول از چنین فرد، که حتی به وعده های خود، به پیروان و متحدان خود، وفا نکرده است، یک ظلم و به انسانهای صادق و خوش باور شمرده شده می تواند. از همان آغاز که در  ضدیت با “رژیم شاه” می پردازد و در زیر نام لباس ” روحانیت” خودش را جا داده بود، در نهایت انتقامگیری هدف او بوده است.

پایان