گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!(۶)

گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!

(قسمت ششم)


در قسمت چهارم، تصاویری از مراسم افتتاح پوهنتون کابل، توسط آخرین پادشاه، سفیر وقت ایالات متحده و رئیس  وقت پوهنتون کابل مرحوم داکتر محمد عثمان انوری، و سائر مقامات و استادان پوهنتون را مشاهده نمودید، نویسنده به یاد دارد که ریاست پوهنتون، تا آنزمان در شهر نو
کابل در یک تعمیر و هم چنان، پوهنځی ها و لیلیه های محصلان پوهنتون، در تمام شهر پراکنده، در خانه های کرائی جا بجا شده بود.
انسانهای کور ذهن و مشکوک که در خود خواهی و بدبینی غرق اند و اصلاً قادر به درک مناسبات اجتماعی اقتصادی  بر طبق اساسات علمی نیستند، با ادعاهای پوچ و بی اساس می نویسند که گویا در دوران حاکمیت “چهل سالۀ آخرین پادشاه”، “یک سنگ هم روی سنگ گذاشته نشده باشد.” چقدر فکر احمقانه است. تصاویر، در پنجاه سال قبل از حالات مختلف، مشغولیت زنان و دختران  جوان وطن ما را با محیط کار آنها نشان می دهد که نمونه های از “مُدرنیزم” را نشان می دهد. طوری که دیده می شود، اینها در غژدی بسر نمی برده اند. در شهر، محل کار و مراکز آموزشی، زنان جوان را در پهلوی پسران و مردان جوان وطن نشان می دهد که برخی ها، این آزادی فردی را داشته اند، تا به مکتب بروند، در پوهنتون تحصیل کنند، شغل بیاموزند و با طرز زندگی «مُدرن»  نیز آشنا و از آن بهره مند شوند. قابل یادآوری است، که پوشیدن نوع لباس جبری نبوده است. به عبارت دیگر زنان و مردان، اعم از پیر و جوان از «چادری»، «چادر» تا پطلون و جاکت دامن و به همین ترتیب، مردان لنگی پوش و کلاه پوست قره قل پوش و غیره با پیراهن و تنبان، تا پطلون «جینز» الی سال ۱۹۹۲م به کثرت دیده می شده است. در سلسله سفرهای پادشاه به کشورهای بزرگ و مهم جهان که در مناسبات بین المللی وزنۀ سنگین داشته اند، در قسمت قبلی نیز بطور نمونه  یاد شده است. رهبری رژیم برای اصلاحات می اندیشیده اند. ممکن است، هر یک ما هم، گاهی از خود بپرسیم، که چه عوامل باید در تداوم این بحران نقش داشته بوده باشد. در زمان همین “آخرین” پادشاه تلاشهای مشهود در کار بوده است، تا در بین اتباع کشور در مشابهت با کشورهای متمدن دیگر دنیا، بخصوص “اروپای غربی”، پیوندهای مستحکم برقرار گردد و این امر را با حرکات تدریجی و با در نظرداشت  احترام به عقاید مردم و حفظ رسوم و عنعنات مورد پسند خود آنها، توسط خود آنها، تحقق بخشیده شود. در کشور “کثیرالایتنی” و “کثیرالمذهب” توجه ایشان بسوی تحکیم مناسبات، بر مبنای “دولت حقوق” بوده است. قدم هائی که بخصوص در دهۀ اخیر سلطنت برداشته شده است، الهام می بخشد، که ایشان قدم های ممکن پیشرفت را در امر تأسیس “دولت ملی” که در غرب اروپا تهدابگذاری شده بود، معقول می شمرده اند و به این حقیقت هم آگاه بوده اند که به معتقدات و انتظارات مردم که اکثریت آنها مسلمان بوده اند، توجه جدی صورت گیرد و با احتیاط کامل در پیوند با “روحانیون” قدم های کوچک و تدریجی برای  ترقی  کشور برداشته شود و با دقت می کوشیده اند، که فضای سیاسی مانند سالهای دهۀ بیست قرن بیست، تکرار نشود.

چنین به نظر می رسد که دربارۀ انکشاف “اروپا” باید، آگاهی عمیق داشته بوده باشند که در ارزیابی های علمی، چون آثار “انتونی گایدین” چنین خلاصه شده است: «”انتونی گایدن”، تحت عنوان مابینی “دولت ملت و تجدد” (“مُدرنیتی”) (دولت ملی: مترجم)، « انکشاف واحد اروپا را از تقرب چهار قوت تعیین کننده، چون “سرمایداری” (“کپیتالیزم”)، “صنعتی ساختن” (“اندوستریالیزم”)، انکشاف نظامی و اتحاد آن با انحصار دولتی بر خشونت، و تزئید ظرفیت های نظارت دولت، و بدینوسیله کنترول بر جمعیت، می دانسته است. فعل و انفعال متقابل بین این “دسته تأسیسات” یک سیستم دولتی را در اروپا به وجود می آورد، و با یک تحرک (“دینامیک”) بخصوص خود آن، به انجام می رسد. این سیستم دولتی از رقابت های متقابل در بین دولت ها، در نهایت به طور غیر منتظره “دولت – ملت”، با قانون  اساسی “لیبرال – دیموکرات” (“دیموکرات آزاد”) و اقتصاد “مارکیت” (“اقتصاد بازار”)  ایجاد می گردد…» (ص، ۴  و  ۵). درین ارزیابی دیده می شود که در رشد و انکشاف “اروپا” که پس از “انقلاب فرانسه” قدم های استوار بسوی برقراری “سیستم سیکولار”  نیز برداشته شده است و آنهم پس از “انقلابات اجتماعی” و “جنگ های داخلی” دیگر و بخصوص پس از جنگ های اول و دوم جهانی،  راه “دیموکراسی” را انتخاب نموده اند، در هیچ یکی ازین قوت های یاد شده در متن فوق، از سهیم بودن “عقاید دینی افراد” و هم “ریشه های نسبی” افراد در انکشاف، دخیل نبوده است.

این بدان معنی هم نیست که بر عقاید مردم که یک انتخاب و حق  هر”شخص” است، کدام محدودیت وضع شده باشد و یا به سبب ریشۀ “نسبی” و “خونی” به نحوی از انحاء، به تبعیض اجازه داده شده باشد. “پادشاه” می دانسته است که کلتور “دولتداری” باید، بر موازین حقوق انسان انفرادی و توافق نمایندگان اتباع رشد و تقویت یابد، تصاویر فوق و هم چنان “آزادی های فردی” در زمان سلطنت اوشان، این تصویر را بدست می دهد، که دید ایشان آیندۀ کشور را برای نسل های بعدی در نظر داشته اند. همین پادشاه در مقایسه با هر زمامدار دیگر، در راه تعریف مفهوم “هویت ملی” با محتوای “مُدرن” تلاش ورزیده اند. حال با اجتناب از تفصیل به یک نقطه که توجه نویسنده را به خود جلب نموده است، دقت بیشتر مبذول می داریم. این سوال باید مطرح  شده بتواند که چه مراکز قدرت جهانی در پیوند با چه دست ها در داخل کشور، باید علنی و مخفی در چهارچوب برنامه های “جنگ نیابتی” هدفمند، عمل کرده باشند وبدینترتیب تدارکات وسیع را در پیش گرفته باشند  که در تحت نام “کمک بشری”، جنگ سرپوشیده را به راه انداخته باشند. در گزارشات “شپیگل” در وقفه های مختلف زمانی در رابطه  با جریان جنگ، “فکت هائی” را می یابیم، که بعضی از رشته های ارتباط را، افشاء ساخته می تواند. در رابطه با بحران افغانستان باید “عوامل” گوناگون در نظر گرفته شود. اول “پنج سال جمهوریت” که در حقیقت “قدرت” فرد در مقایسه با “پادشاهی” به آن سطح سنگین بوده است، که به آن “دیکتاتوری” باید تنها عنوان “جمهوری” نه، بلکه یک نام بخصوص دیگر و مختص به طرزالعمل “رهبر کودتا” داده می شد. نام مناسب می توانست “جمهوری – شاهی” انتخاب گردد. در دورۀ پنج سال جمهوریت، افسانه های زیادی هم پخش می گردید.

هواداران “غربی” و “اخوانی ها”، همه و همه از حرکات ضد دولت افغانستان حمایت می نموده اند. بعد از سقوط سلطنت  شنیده می شد، که می گفته اند که حمایت از “رژیم کودتا” و حکومت یک حزبی از جانب “مسکو” صورت می گیرد و مخالفین آنها بطور مشابه بر “واشنتگن”  چشم خیره می کرده اند. مسکو و حکومت کابل، “واشنگتن” را پیش برندۀ جنگ “اعلان نا شده” علیه دولت افغانستان می دانسته اند، که در حمایت از “ارتجاع” و “ضد انقلاب” قرار داشته است. همه  می دانند که اوضاع کشور در سالهای قبل از ورود قوای “شوروی” در چه وضعیت بوده است. اما این واقعیت را باید بپذیریم که در همان فضای “جنگ سرد” و تسلط ” دو قدرت “بزرگ” بر مناسبات بین المللی، در شکلیات و رسمیات، تا حدی روابط بین دولت ها بر طبق تعهدات و قراداد ها  هم تنظیم می شده است. اینکه این چنین تعهدات درست تطبیق شده و یا نشده است، نویسنده خودش را به بررسی آن مکلف نمی داند. اما حال چند “فکت” را پهلوی هم ذکر می کنیم: با ورود قوای نظامی شوروی به قلمرو افغانستان، از جانب “شوروی”، ادعای فریبنده صورت می گرفته است که گویا بنابر طلب “کمک” و بسر رسانیدن “وظیفۀ انترناسیونالیستی”، بخاطر دفع “ضد انقلاب” و حمایت از دولت “انقلابی افغانستان” که با “جنگ اعلان ناشده” روبرو است، قوای محدود را بطور مؤقت اعزام داشته است.

در حقیقت این اظهار باید فقط برای “پوشش” اهداف اصلی، که ناشی از رقابت های “شرق و غرب” و برهم خوردن “توازن تسلیحاتی” در اروپای “غربی” و بطور مشخص در سرزمین “آلمان” بر سر، مسابقات تسلیحاتی و بخصوص نصب راکت های “اس اس ۲۰” بوده است، نوعی از تبارز قدرت معنی داشته است. در همان آغاز برگشت را هم، با دفع “خطر” هر وقت ممکن می دانسته است. اگر مسئولین وقت، بر طبق اظهار “اندروپف” عمل می کردند، که در نخستین روزهای اشغال مقام رهبری حزبی و دولتی در مصاحبه با “شپیگل” گفته بود: “ما در افغانستان چیزی گم نکرده ایم.”، جنگ افغانستان اینقدر دوام نمی کرد. سؤال اینجاست که چرا این همه مخالفین نامنهاد، مانند بعضی از رهبران “آلمان” نپذیرفته اند، که شخصیت های سیاسی – دولتی، این “قدرت” و یا اعزام قوای نظامی شوروی را به افغانستان، یک قوت “دفاعی” خوانده بودند. به این حقایق توجه نمائید. “جنگ سر پوشیده” قبلاً جریان داشته است. با ورود قوای شوروی، همه واقف اند که “جیمی کارتر” مأموران بخش سیاست خارجی و مشاور امنیتی رئیس جمهور را به به پاکستان و عربستان سعودی و هم چنان به اروپا فرستاده است. درین تصاویر می بینید که چه مطالبات به زبان آورده شده است. اینرا هم می دانیم که در نیمۀ دوم دهۀ “هشتاد”، ضیاءالحق در شرایط دشوار اقتصادی قرار داشت، که کشور او تا دو گوش زیر بار قروض خارجی بسر می برده است و نفسک می کشیده است، بهترین فرصت سوء استفاده را یافته است. درپایان تصویر اول می خوانیم که “ضیاء” چه مطالبه داشته است: ” موسیقی ای که جهان اسلام به آن گوش می کند” و در پایان تصویر بعدی، که “مشاور امنیتی رئیس جمهور امریکا” را گلپوش کرده اند، می خوانیم: “ریشه های آزردگی ها ضربه می خورد.قبل از همان لحظات، موسیقی نوازان استخدام شده بودند (تصاویر سمت چپ فقط تعدادی از آنها، بطور نمونه نشان داده می شود، تا وظیفۀ “انترناسیونالیستی اسلامی” را از طریق “حمایت” قدرت بزرگ و متحدان بین المللی، بسر رسانند. آنچه خیلی جالب است، “مجلۀ شپیگل” در نیمۀ اول ماه جنوری درست به تأریخ ۱۴ جنوری ۱۹۸۰م در مصر با یک مهمان افغان به نام “ضیاء نصری خان”، که ۳۴ سال عمر داشته است و خودش را “آمر عملیاتی” «شورای انقلاب اسلامی و ملی افغانستان» معرفی نموده است، مصاحبه انجام می دهد، که منتظر انجام ملاقات، با “انور سادات” رئیس جمهور مصر (در آنزمان “سادات” با “بیگن” صدراعظم وقت اسرائیل در “اسوان” دیدار داشته است) بوده است.

با صرفنظر از تفصیل، چند نقطه را بازگو می کنیم. او گفته است که: «عساکر او قبل از همه درمنطقۀ بلوچیستان می جنگند.»  او در همین صحبت هم چنان می گوید که: افغانستان به ویتنام روس ها مبدل می گردد.” این مقایسه را باید از کی آموخته باشد؟ مقایسۀ “ویتنام” و “افغانستان” از چه جهات؟ به ظاهر امر، او که سابقۀ عضویت خودش را خود در سازمان ” سی آی ای” و زندگی در “من هتن نیویارک” یک زمان یاد کرده بود، درینحا به صفت “افغان” هدف خود را طلب کمک از مصر یاد می کند، در حالی که قبلاً “جیمی کارتر” از “انور سادات” رئیس جمهو وقت مصر خواسته بود، تا قفل های دیپوهای اسلحۀ ساخت شوروی را که از زمان “ناصر” نیز دریافت داشته بودند، باز نماید و آن اسلحه، به پاکستان فرستاده شود، پول آنرا “سعودی” می پردازد. درین صحبت ادعا می کند، که تنها او ۴۵۰۰۰ مرد جنگی تحت فرماندهی خود دارد. در عین حال واضح می گوید که: «… ما در اضافه از یک سال  با حمایت قوای پاکستان می جنگیم. ما هم چنان برای پاکستان علیه بلوچ های طرفدار مسکو می جنگیم.» تصویری را که می بینید، از «پیتر شولاتور» است که از طرف «شپیگل» به افغانستان در ماه آگست سال ۱۹۸۱م، برای تهیۀ گزارش اعزام می گردد و او طوری که خود استدلال نموده است، همراهان  خود را پارتیزان های حزب اسلامی انتخاب نموده و از راه غیر قانونی و مخفی، با تغییر لباس، سوار بر اسپ سفر کرده است. او هدفمند می نویسد، که« “جنگ افغانستانبا ویتنام قابل مقایسه نیست.» اما همه کس می داند که رقابت ها بین دو قدرت بزرگ در چه جهات صورت می گرفته است و احساس انتقامگیری و اهداف «تلافی جویانه» را باید چه قدرت، در ذهن داشته بوده باشد؟ فرصت را قبلاً «ایالات متحده» تشخیص نموده بود. جنگ سرپوشیده قبل از «۲۷ دسمبر ۱۹۷۹م» جریان داشته است، که با تأریخ اعزام قوای شوروی به افغانستان نشانی شده است. “پیتر شولاتور” درین سفر با “گلبدین حکمتیار” نیز، مصاحبه داشته است. درین مصاحبه او وظیفۀ “انترناسیونالیستی اسلامی” خود را با این عبارت یاد می کند: هدف حزب اسلامی تنها رهائی افغانستان نیست، بلکه تمام برادران عقیدوی، که  در آنسوی دریای آمو، در تحت سلطۀ بیگانه و بی خدائی بسر می برند.” در همین مصاحبه هم چنان به انجام کودتای « نافرجام اخوانی ها علیه جمهوری داؤد خان“» اعتراف می کند که رهبران آنها بعداً به پشاور مسکن اختیار کرده اند. بدون تردید، یکی از موضوعاتی را تذکر می دهد که، خطر در برابر “امنیت” جمهوری های “شوروی” را از جانب این “مستخدمین جنگ نیابتی” نشان می دهد که با اقدامات “رونالد ریگن”  و “کیسی” آمر “سی آی ای”، بیشتر روشن می گردد. در گزارشات “شپیگل” می خوانیم، که حضور قوای شوروی در سه سال، بر اوضاع تسلط کامل نیافت.

در سال ۱۹۸۲م، در «ژینو» مذاکرات غیر مستقیم بین افغانستان و پاکستان با وساطت «سازمان ملل متحد» آغاز یافت. با وجود آنکه اکثراً باور داشته اند که قوای شوروی، بطور مؤقت حضور خواهند داشت. اما حلقات «اخوانی» و «ماؤئیست ها” در همه جا تبلیغ می کرده اند، که نه خیر، “جائی که اردوی سرخ قدم می گذارد، بر نمی گردد.” حقایق روز تا روز روشن می گردید. به یاد داریم، که در آغاز، یعنی پس از کودتای ثور ۱۳۵۷ ه ش، از «خطر در برابر اسلام» سخن می زده اند که بعد از جنوری ۱۹۸۰م، بتدریج شعارها را تغییر می دهند. حال به این  اظهارات یکی از رهبران «جهادی» توجه کنید. گزرشات «شپیگل» می رساند که رهبران تنظیمی، با کلمۀ “روسی” کینه پخش می کرده اند، مدتی شنید شده است که الله از اتائیست ها نفرت دارد.” در گزارش  شماره ۴ مجلۀ “شپیگل”، از زبان “سید احمد گیلانی”  که  او را رئیس “جبهۀ ملی آزادیبخش  انقلاب اسلامی افغانستان” می نامد و خود آنها مدعی بوده اند که گویا، موقف “معتدل” دارد چنین نقل می کند: « در گذشته ما هنوز علیه افغانها  و مسلمانان مطلوب می جنگیدیم. روس ها ‌را می خواهیم  از عمق قلب ما، فقط قتل کنیم.» این شخص را در چه کتگوری انسانی باید شامل می ساختیم. در جهان امروز حدود ۷،۹ میلیارد انسان زندگی می کنند.در آنوقت که چندی قبل این این متن تهیه شده است،  از جمله ۲،۲۶ میلیارد عیسوی، ۱،۶ میلیارد مسلمان و فقط ۱۴،۸ میلیون یهود در سراسر دنیا  (۲۰۲۲م). اینها همه به خدای «آسمانی» باور دارند. در آنوقت ۷ میلیارد بوده باشد. بهر صورت، چقدر غیر مسلمان را این شخص از عمق قلب باید قتل می کرد، تا این دنیا فقط در تحت کنترول مسلمان نوع خودش قرار می گرفت؟ در آنزمان هم چنان از  ۴۰۰۰۰۰ فراری در پاکستان یاد می شده است، بدون آمار ثبت ناشده. فابریکۀ تولید “سلاح در پشتونستان” با انکشافات راضی بوده است. طوری که قبلاً نیز ذکر شده است، در طی سالهای بعد از ۱۹۸۰م، از هر طرف تلاش صورت می گرفته است، تا گزارشگران غربی از وضعیت جنگ گزارش تهیه کنند. یک مثال را از سفر «پیتر شولاتور» یاد کردیم. دو سال بعد باز از «ژورنالیست» دیگری که از او با نام “دیتمر هاک” یاد شده است، که با جنگی های «حرکت انقلاب اسلامی» تحت رهبری “مولوی محمد نبی” از “تری منگل؟” محل سرحدی پاکستان  بسمت “لوگر” تا سرحدات کابل سفر نموده است. در سطر فوقانی ادعا شده است، که در قوس “گیمه گرفته” است، که: “روسها بر هر چه حرکت کند، فیر می کنند. ” در عین حال درین گزارش قوت “جنگی”، “حرکت انقلاب اسلامی” را حدود “۳۰۰۰۰” جنگی تخمین نموده است. برخلاف ادعاهای مخالفین “شوروی” که گویا، اتحاد شوروی برای نزدیک شدن به “آبهای گرم”، به این عمل دست برده است، پس از مرگ “بریژنف”، “رهبر” جدید حزب و دولت شوروی، “اندروپف” نامیده شد. و درست طوری که  در شماره   ۱۷ سال ۱۹۸۳م  در سطر های فوقانی دیده می شود، «اندروپف» در مصاحبه با «شپیگل» اظهار می دارد که : «ما در افغانستان چیزی را گم نکرده ایم». درین زمان قریب یک سال هم از «مذاکرات غیر مستقیم با پاکستان در ژنیو» یاد شده است که بین پاکستان و افغانستان، با وساطت سازمان ملل متحد می گذشت. با تأسف که «جنگ سرپوشیده» اهداف دیگری را تعقیب می نموده است.

نا گفته نه ماند که پس از “جنگ اول” و دوم جهانی، که جهان دستخوش تغییرات سریع و بنیادی گردید، در پهلوی عقب نشینی های “استعمار کهنه” و هم چنان براه افتادن پروسه های “انقلابی” و بر اندازی رژیم ها،. در کشورهای عقبمانده، که در گذشته تحت سلطۀ رژیم استبدادی بسر برده بودند، با تقلید از “افکار” دیگران، در تحت نفوذ عطش برای قدرت، از یک طرف بشکلی از اشکال تا حدی حتی در تحت تأثیر عقده های مشهود حقارت، و احتمالاً تحت نفوذ شعارهای “انقلابی”  تقلیدی قرار می گرفته اند. آگاهانه و یا نا آگاهانه نظام “سوسیالیستی” را که جامعۀ خود آنها از آن خیلی فاصله داشته اند، علیه “سرمایداری” (“کپیتالیزم”) تبلیغ می نموده اند، در حالی که ممکن با هیچ یکی از آنها، جامعه تقرب ننموده بود.

ادامه دارد…

This image has an empty alt attribute; its file name is Footer-1024x90.png

از بدو تأسیس وبسایت (۲۰۲۱) تا کنون

شمار خوانندگان سایت: 1632

برای ارتباط، لطفاً به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com و یا info@ariana-afghanistan.com
به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت.