گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!(۴)

۲۰۲۴/۰۱/۰۶

گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!

قسمت چهارم


حین دریافت این نقل قول “هنا آرینت” (متولد در ۱۴ اکتوبر ۱۹۰۶م در “لیندن”، “هانوفر” – آلمان. وفات ۴ دسمبر ۱۹۷۵م در شهر “نیویارک”، یک یهود آلمانی – امریکائی فیلسوف و یک تیئوریسن سیاسی نامدار، نویسنده و روزنامه نگار و مؤلف کتب بوده است)، به ترجمۀ متن آن پرداخته شد. نویسنده از آن چنان انتباه حاصل نموده است، که ممکن  در جامعۀ افغانستان تا هنوز کمترین انسانهائی موجود باشند، که متوجه این موضوع شده باشند، که گذشته چه است، چه جائی که به اهمیت، غلبه بر آن، پی ببرند. بی ربط نخواهد بود، وقتی اگر در حال حاضر به انواع مختلف انحرافات  موجود و ممکن فکری، از تمایلات برتری “نژادی” گرفته، تا افراطیت “مذهبی” و محل پرستی و غیره دقت به خرچ داده شود، خواهیم دید که تا کدام حد در شناخت معضلات، توجه متمرکز صورت می گیرد. جامعۀ افغانستان که از یک طرف “کثیرالایتنی” شمرده می شود و از جانب دیگر، در پهلوی کوهستانی بودن آن، معروف است که در عین حال در نقطۀ تقاطع “اهداف” و «منافع» قدرت های بزرگ رقیب قرار دارد، که گویا برای آنها از نگاه “جیوپولیتیک” و “جیوستراتیژیک” از اهمیت برخوردار باشد. این وضعیت و محاط به خشکه بودن آن، برای هر زمامدار، اداره را دشوار ساخته است و در رابطه با گذشته، فیلسوف معروف “اتریشی انگلیسی”، “کارل رایموند پوپر” با کلمات دیگری افاده نموده گفته است: “گذشته برای ما داده شده  است!” او هم چنان ادامه داده می گوید که:” نظریۀ ما در بارۀ آینده باید طوری باشد: ما همین حالا برای آنچه جوابگو هستیم، که در آینده رخ می دهد. گذشته برای ما داده شده است. با آن دیگر ما، هیچ کاری کرده نمی توانیم، با وجود آنکه بشکل دیگر در برابر گذشته با مفهوم دیگر جوابگو هستیم:  یعنی به جوابدهی  آنچه کشانیده می شویم، که انجام داده ایم.” این دانشمند، ممکن در جملۀ کمترین متفکرینی بوده باشد، که پیشگوئی نمی نموده است. برخلاف، شواهد و مدارک کافی در دست  است که متأسفانه برخی از “نویسندگان” و “مبلغین سیاسی”، فقط با استفاده از “حدسیات”، “پیشداوری” و پخش دروغ به فریب اذهان عامه می پردازند. تمام جوامع در گذشته های آنان، پرابلمها و معضلات خاص خود را می داشته باشند. بر اساس نقل قول «هنا آرینت»، خوشبخت آن جامعه خواهد بود، که بر گذشتۀ خود بطور معقول غلبه حاصل و در امر رضایت اتباع عمل کند. اصل مهم اینست تا به فرمودۀ “فیلسوف معروف” باید بپذیرند که گذشته “فقط چنین و نه طور دیگر بوده است، اینکه چه منتج می گردد، باید دید و منتظر بود.” در جامعۀ عنعنوی ما، که وقفه های بحرانی زیادی را پشت سر گذاشته است، پادشاه اخیر، یگانه زمامداری بوده است، که با وجود دشواری های فروان در زمینه همزیستی “ایتنی ها” و پیروان “ادیان” و “مذاهب”، در مقایسه با گذشتگان، از روش عاقلانه، کار می گرفته است. وقتی به وضعیت کنونی توجه نمائیم، که در هر کنج و کنار، شواهد موجودیت خرابکاران “راسیستی” به مشاهده می رسد و فضای زندگی با همی، و دستیابی به “صلح” خیلی پیچیده بنظر می رسد و بخصوص راه و روش های سیاسی ای که، رهبران “جهادی” و “تنظیم های” شناخته شده، که بدون شک، مستخدمین پیشبرد “جنگ نیابتی” قدرت های بزرگ و یاران منطقوی آنها می باشند، در درون آنها عقبگراهای مشهود نیز که با تسخیر اخیر، توسط “افراطی ترین” بخشی از “بنیادگرایان اسلامی”، مدعی تسلط بر ادارۀ کشور می باشند، ترشحات ذهنی و ادعاهای “عنعنوی” و “رسوم” نیز شنیده می شود، که راه رسیدن به دولتداری متمدن را مسدود می سازند. وقتی اگر به اظهار پسر”جلال الدین حقانی”، “سراج الدین حقانی”  گوش داده شود که با این مفهوم افاده نموده است: «ما دولت ما را بر طبق “عنعنات” و “رسوم” اعمار می کنیم.» و وقتی چندی قبل، در تحت نام “آشتی” دو قبیله محفل دائر می کنند که ممکن در بیش از یکصد سال قبل درگیر کدام “منازعه” شده باشند و در گفتار پراکندۀ او  و دیگر افراطیون گاه گاه کلمۀ “ملی” نیز شنیده می شود، چنین انتباه هم حاصل می گردد، که ممکن به معنی مفاهیم “مُدرن” پی نبرده باشند. چنین احساس می گردد که غرق تخیلات دینی و مذهبی می باشند. جوامع اروپائی که در نتیجۀ جنبش های تنویری و انقلابات اجتماعی، به پیشرفت های عظیمی دست یافته اند، می تواند برای تمام بشریت الهام بخش باشد. بر نتأئج علمی و حقایق نه باید مهر “تحریمی” و ممنوعیت کوبیده شود. درینجا توجه خوانندگان محترم را به یک نقل قول “هیگل” که “نیکلاس لوهمن” در کتابش تحت عنوان: “تیئوری سیستم اجتماعی” منتشر ساخته است، از نظر می گذرانیم:« “هیگل” در قرن هژده، بر دوگانگی “طبیعت” و “آزادی” که به مرحلۀ تطبیق قرار داشت، استوار مانده، درک نموده بود که هم طبیعت و هم آزادی برای جامعۀ جدید، به مفهوم فاصلگیری خودی از عنعنه بوده است.» (ص، ۹) درینجا، به “هنا آرینت” نیز مراجعه می کنیم که گفته است: ” تا جائی که گذشته به عنوان عنعنه از نسل به نسل تحویل داده شده است، صاحب  جذبه و اقتدار است. تا آنجائی که اقتدار خودش را از نگاه تأریخی به نمایش می گذارد، به عنعنه مبدل می گردد. “والتر بنجامین” می دانست، که شکست عنعنه و ضیاع اقتدار غیر قابل ترمیم بوده است. او ازین وضعیت به چنان نتیجه رسیده است، که راه نوی باید در مراوده با گذشته جستجو گردد.” (“هنا آرینت”)

به همین ترتیب اظهار فیلسوف نامدار دیگر قرن بیست که در بالا از او یاد نمودیم بار دیگر  از او نیز نقل می کنیم  که دائماً تأکید می نموده است: “ما نمی دانیم، بلکه حدس می زنیم.” وقتی اگر چنین فرصت در اختیار می بود که این همه میدیاها و گویندگان تبلیغاتی را با دقت تحت مطالعه قرار داده می توانستیم، ممکن به حقیقت تقرب می
توانستیم که با سرنوشت انسانها، توسط حلقات محدود، چه بازی هائی نیست که انجام می یابد. پادشاه وقت، اعلیحضرت محمد ظاهر شاه از چنان آگهی برخوردار بوده است، که نخست جامعه در چه مرحلۀ انکشاف عمومی آن در مقایسه با “جهان متمدن” غربی قرار داشته است. او می دانسته است که “رسوم و عنعنات دیرینه” و تأریخ کهن بر خصوصیت این اجتماع، چه اثر مانده است، که در طی قرون نابود نشده است. چرا دیگر جرأت کرده اند که برخی از رسوم و عادات را کنار گذارند و به جای آن ارزش های نو کلتوری را به جامعۀ آنها پیشکش کنند.   “هیگل” به ادامه از دو مفهوم مهم فوق چون طبیعت و آزادی، در حیات انسانها، که یکی آن برای هر فرد  مهم است، بدین عبارت ادامه می دهد: « برای اینکه به این دوگانگی (و به پیشوائی اقتصاد و غیر قابل  بازگردانی سیاست در مطابقت به مفهوم تأسیسات – علم الاخلاق و کردارشناسی (“ایتیک”)) حساب داده شود، او نیازمندی اجتماع انسانی را بنابر طبیعت، اساسگذاری نموده، و مستقیماً بر آن استوار است، که به مثابۀ یک شرط آزادی دیده می شود.» درست بر روح این واقعیت، آخرین پادشاه افغانستان، اعلیحضرت محمد ظاهرشاه، درین این اجتماع  ما آنچه را که از روی عقل، قابل درک و قابل تشخیص بوده است، با وجود محدودیت های بی شمار امکانات، در پیش می گرفته است.

در زمان سلطنت او، بطورنمونه  به کمک ایالات متحده، پوهنتونی را در کابل اعمار کرد که در تمام “آسیا” مدرن ترین بوده است. در مجاورت نزدیک آن در کابل به کمک اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، “انستیتوت” پولیتخنیک نیز اعمار گردید که در مجاورت لیلیه حتی اعمار مسجد شریف نیز در ساحۀ آن فراموش نگردیده بود. حال متأسفانه، چنان خطرات متوجه نسل آینده محسوس است، که ممکن زنان کشور در آن پوهنتون، امکان تحصیل علم و آموزش و کار را هم، نداشته باشند. حال تلاش می ورزیم تا معلوماتی را هم جمع آوری کنیم، که در سالها و ماه های قبل از وقوع  کودتای ۲۶ سرطان، ۱۳۵۲ ه ش (مطابق ۱۷ جولای ۱۹۷۳م)، جهان در رابطه با این پادشاهی “کوچک” محاط به خشکه و کشور کوهستانی، چه تصویری را داشته است. جمع آوری معلومات مختلف النوع در رابطه با وقایع کشورما، نه باید به غلط فهمی راه دهد که گویا، نویسنده خودش را به حیث مؤرخ معرفی کرده باشد. برخلاف اقلاً با ارائۀ مطالب محدود ازین نشزیۀ معتبر می خواهد، تا حد اقل تصویری را ترسیم نماید که اعلیحضرت محمد ظاهرشاه، پادشاه افغانستان در چه سن و درچه فضای روابط ، با کشورهای جهان، پادشاهی او سقوط داده شده است، که اثرات زلزله مانند بحران خونین بی پایان را از خود بجا مانده است. در عین حال بیهوده نمی بود، اگر می دانستیم، که جهان، قبل از سقوط، در چهل سال پادشاهی، چه تصویری از افغانستان و هم از پادشاه داشته بوده باشد. چه عوامل باید نقش داشته بوده باشد که در ۴۹ سال بعد از سقوط سلطنت، افغانستان، یکباره به یکی از مراکز توجه جهانیان مبدل شده است. تفصیل آن با تألیف کتب بی حساب، گنجایش نخواهد داشت. آنچه که مجلۀ “شپیگل” توجه نویسنده را بخود حلب نموده است، اینست که نویسنده در سالیان دورۀ تحصیل در آلمان با این مجله آشنا شده است. تحلیلها و گزارشات این مجله از سراسر جهان از اعتبار عالی برخوردار بوده و می باشد. در همین گزارش می خوانیم که در زمان “سقوط” پادشاهی او، ۵۸ سال عمر داشته و چهل سال، در مقام «پادشاه افغانستان» شناخته می شده است. طوری که قبلاً نیز تذکار یافته است، پادشاه افغانستان ۱۸ سال؟ عمر داشته است، که بعد از قتل پدرش، از طرف «خاندان» و در نقش مهم، کاکاهایش، به حیث پادشاه تاج گذاری شده است. در حوادث سیاسی داستان های بی شمار قتل های سیاسی را ممکن شنیده باشیم. در یکی از داستانهای “اسکندر مقدونی” گفته شده است، که یکی از نزدیکترین همرزمان خود را که با ضرب کارد به قتل می رساند، زمانی بوده است که دوستش معترف می گردد، که یک سرکردۀ “قبیله” و شخص با نفوذ را قتل کرده است، “اسکندر مقدونی” گویا با قهر گفته است که “تو یک پادشاه را قتل کردی“. هستند کمیت بی شماری که کینه و انتقامجوئی را در ذهن نگه می دارند. ترور سیاسی دائماً عواقب نا گوار داشته است. می دانیم که پسر کاکا و شوهر خواهر پادشاه، که علیه او کودتا را به پیروزی رسانیده است، فقط شش سال عمر بیشتر از پادشاه داشته است. پدر او به نام «سردار عبدالعزیز» در مقام «سفیر» در برلین ایفای وظیفه می نموده است، که توسط یک محصل، به قتل رسیده است. برخی ها برین عقیده اند، که در حقیقت پادشاه، وقتی به کار نسبتاْ شعوری و با ارادۀ خود آغاز نموده است، که بتدریج از صلاحیت «بی حد» بعضی از کاکاهایش، می کاسته است. در سالهای آغاز جنگ دوم جهانی، الی سال ۱۹۶۳م، نزدیک ترین و مقتدرترین  فرد، در نزد پادشاه همین پسر کاکا و شوهر خواهر ایشان بوده است، که در مقام های با صلاحیت، بعد از پادشاه، سمت داشته است. همین رهبر «کودتا» بوده است، که بعد از نیمۀ دوم دهۀ “پنجاه” قرن “بیست”، اساسات مناسبات جدید و همکاری های نزدیک با “اتحاد شوروی” را، با موافقت پادشاه، تهداب گذاشته است. در سطور بعدی می بینید که “خروسچف” و “بولگانین” در تعمیق و توسعۀ مناسبات با این پادشاهی کوچک، نقش مهم مقدماتی داشته اند. ما در رابطه با وقوع جنگ های اول و دوم جهانی، بصورت کافی مطلع هستیم. به یاد داریم که فقط شش سال پس از “قتل”، پدر پادشاه، اعلیحضرت محمد نادرشاه، یعنی در سال ۱۹۳۹م، آتش «جنگ دوم جهانی» شعله ور می گردد. در همان سال «شپیگل» گزارش می دهد که “رهبر کودتای ۲۶ سرطان” که در آنزمان “آمر اردو” بوده است، از پادشاهی در مقابل شورش اقوام دشمن پادشاه دفاع کرده است. در جریان “جنگ دوم جهانی” بی طرفی عنعنوی افغانستان حفظ شد و کشور از شعله های آتش جنگ بدور نگهداشته شده است. پس از جنگ دوم جهانی در اوضاع جهان تحولات وسیع وعمیق در مناسبات بین المللی رونما گردید. در سرزمین آلمان اشغال شده، دو دولت تشکیل گردید که در پیمان های متخاصم نظامی عضویت داشته اند. مجلۀ “شپیگل” که فقط دو سال بعد از پایان جنگ، به نشرات پرداخته بود، فقط در سال ۱۹۵۵م، گزارشی در بارۀ افغانستان داشته است، که ترجمۀ متن مکمل توسط این نویسنده، بدست نشر سپرده شده است، در جاه های مناسب آمار و “فکت های” جالب نیز نقل خواهد شد. مرور بر فهرست نشرات این مجلۀ معتبر نشان می دهد که پس از آن مطالب نا چیز در بارۀ افغانستان منتشر می ساخته است.

پس از گزارش تحلیلی یاد شده در سال ۱۹۵۵م، بعد در سال ۱۹۵۷م، از یک سفر غیر رسمی «پادشاه، اعلیحضرت محمد ظاهرشاه» به “مونشن” بدین متن، یک خبر نشر شده است: «محمد ظاهرشاه، ۴۲ ساله، پادشاه افغانستان، هفتۀ قبل، برای چند هفته وارد مونشن گردیده، خبر داد که قصد شکار یک «تکۀ “گیمز” را در کوه های “آلپ” در هدف دارد.» (“شپیگل”، شماره ۳۸، چهار شنبه، ۱۸ سپتمبر ۱۹۵۷م). متعاقباً پنج سال بعد، در سال ۱۹۶۲م، دو مطلب کوتاه در همانسال نشر شده است. مطلب اولی در حقیقت در رابطه با مشکلات تولیدی و کار فابریکۀ تولید موتر های “مرسیدس” بوده است، چون نام “پادشاه افغانستان، امان الله” ذکر شده است، در فهرست مندرجات درج شده است. در متن خبر می خوانیم:  «… در شرایط و احوالی که کارگران حرفوی “مرسیدس” باید “شبکاری” را شامل می ساختند، تا بطور مثال یک موتر خاص را برای امان الله پادشاه افغانستان ، مطابق موعد تهیه می توانست. بعد از جنگ، کارگاه “شتوتگارت”، دیگر حاضر نبود  تا برای یگانه مشتری دیرینه، “هیروئیتو” پرزه های یدکی برای “لیموزین – سه تن” او تهیه کنند.»  (“شپیگل” شماره ۹ سال ۱۹۶۲م، صفحه ۷۳.) در مطلب دومی که در شماره ۴۳ سال ۱۹۶۲م نشر شده است، هم چنان کوتاه، لیکن یک نقطۀ جالب تفاوت های کلتوری را نیز تذکر می دهد، مثلاً توصیه می کند که پیروان دین بودائی را نه باید بر شانه اش تپ تپ کنید. این حرکت را به مطلب ذیل ارتباط داده است: « … در نخستین مرحله در پایتخت افغانستان کابل، “جو  آدمس” (Joe Adams)  که با یک و نیم تن «بگاژ» سفر کرده بود… وقتی یکی از هنرمندان در صحنۀ تمثیل، یک فکاهی گفت و یک شنونده در عین زمان به صدای بلند خنده نکرد، بر شانۀ او یک شنوندۀ امریکائی تپ تپ کرده: نه، “میک” (Mac)، نفهمیدی؟، “میک” بعداً شناخته شده است، که شهزاده احمد شاه بوده است.» به همین ترتیب در سال ۱۹۶۳م، که مصادف با هفتدهمین سال نشراتی آن مجله بوده است، در شماره ۳۴، با نشر این تصویر در ختم سفر رسمی پادشاه به جمهوری اتحادی آلمان (غرب آنزمان) منتشر ساخته و خبر نسبتاً کوتاه هم به این ارتباط، دیده می شود، که به این عبارت تحریر یافته است:« محمد ظاهرشاه ۴۸ ساله، پادشاه افغانستان، که دیدار رسمی خود را در جمهوری اتحادی آلمان به انجام رسانیده است، برای یک گردش تفریحی،  با استفاده از بالای یک قطار، تلاش کرده است، تا  از “برندۀ”  یک خانۀ دور از برف، بی نتیجه “الپندوهله” (Alpendohle) را به طرف خود جذب کند.

روز قبل، زمامدار در جنگل دولتی “بایرن” در نزدیکی قصر “لیندرهوف” با “وینچستر – بوکسه”  (Wincester – Büchse) (یک تحفۀ  “دویت د. آیزنهاور” (Dwight D. Eisenhowers) ، یک “هوخ ویلد” (Hochwild) را شکار کرده است. لیکن بر “هیرش – پیرش” (Hirsch – Pirsch)، “پادشاه محمد”، کلۀ، یک چهارده ساله را خطا کرد: حیوان، که مهمان دولتی از یک فاصلۀ ۱۲۰ متر نشان گرفته بود، بعد از فیر پادشاه فقط وحشت زده شده بود، با دیگران فرار کرده است.» خلاصه اینکه غیر ازین مطالب کوتاه، دیگر هیچ کدام مطلب مهم معلوماتی دیگر در بارۀ افغانستان درین مجله نشر نشده است. قبل از تشدید “بحران” دو گزارش، که در مورد قبلاً نیز یاد شده است، قابل توجه است. بعد از آن، در طی مدت چهل و نه سال این مجله گزارشات وسیع و منظم داشته است. آنچه توجه نویسنده را بخود جلب نموده است، “سفر آیزنهاور” در سال ۱۹۵۹م است، که نوبسنده به حیث متعلم در مکتب لیلیه در “دهبوری” در غرب کابل از جمله مستقبلین به یاد دارد، که موتر حامل مهمان از راه ” گردنۀ باغ بالا، از پیشروی سیلو و کوته سنگی” بسمت قصر چهل ستون رفته است. در همین سال سران دو قدرت بزرگ جهان، در “کمپ دیوید” نیز دیدار داشته اند. این راز هم چنان به همگان معلوم است، که افغانستان کوهستانی محاط به خشکه از نگاه “ستراتیژیک” برای قدرت های بزرگ اهمیت داشته است. فقط همین پادشاه با هر دو طرف، مناسبات نیک و سالم داشته است. گزارشگر شپیگل، تأکید ورزیده است، که برای قدرت های بزرگ تا آنزمان، از نگاه اقتصادی چیزی بنظر نمی رسیده است، که با خود ببرند. شایعات و حدسیات در بارۀ “ذخایر طبیعی” زیاد منتشر شده است. گزارش سال ۱۹۵۵م  “شپیگل”، در حقیقت به فضای “جنک سرد”  و رقابت بین دو سیستم متخاصم، “اتحاد شوروی” و “ایالات متحده”، اختصاص یافته بود، که قریب هشت سال از فضای جنگ سرد می گذشت.

درین گزارش که به انعکاس، مشی جدید شوروی، تحت شعار “همزیستی مسالمت آمیز” بین کشورهای دارای نظام های متفاوت اختصاص داشته است، از سفر رسمی “پود گورنی” و “خروسچف” به هندوستان و بعد از توقف آنها به کابل خبر می دهد.

این سالها مصادف است، با تلاش های دولت افغانستان که رهبر کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ ه ش، در آنوقت به سمت صدراعظم، رژیم پادشاهی گماشته شده بود. وقتی تلاش های “صدراعظم”، برای عقد قرارداد های لازم با ایالات متحده، در رابطه به “تسلیح”، “تجهیز” و آموزش نظامیان افغانستان، به سبب شروط وضع شده از جانب ایالات متحده که، عضویت در پیمانهای نظامی منطقوی” ضد “اتحاد شوروی” که “پاکستان نیز عضویت” داشته است، شامل بوده است، به ناکامی انجامید،

صدراعظم با مشوره با پادشاه، در امر عقد قرارداد بدون قید و شرط با اتحاد شوروی اقدام کرد، که در پهلوی همکاری های یاد شدۀ نظام، همکاری های اقتصادی و علمی و فرهنگی را نیز در بر داشته است. چنانچه با چنین روابط اولین سفر پادشاه به اتحاد شوروی صورت گرفته است و طوری که در مجموعۀ تصاویر می بینید، پادشاه، با تمام کشورهای مقتدر جهان از روابط معمول دیپلوماتیک برخوردار بوده است. به ناکامی انجامید. نویسندۀ این عنوان، این تصویر را چندین مرتبه در مقالات مختلف، بدست نشر سپرده است، به امید اینکه ممکن خوانندگان محترم، به بعضی باریکی هائی هم متوجه شوند که نویسنده متوجه شده است. اول اینکه نشر خبر “سقوط سلطنت” در افغانستان را مجلۀ “شپیگل” که یک نشریۀ معروف مصور و متمرکز به مسائل سیاسی اجتماعی می باشد، در شماره ۳۰، در صفحۀ ۵۹ منتشر ساخته است. قبل از اینکه  از محتوای این گزارش مطالبی را استخراج نموده و خدمت خوانندگان محترم تقدیم داریم، ترجمۀ این مطلب را که در شمارۀ ۲۴ سال ۱۹۷۳م مجلۀ “شپیگل” آلمانی بدست نشر سپرده شده است. تریاک، از زمانی که انسانها به یاد آورده می توانند موجود است.این خبر شش شماره قبل از خبر “سقوط سلطنت” در صفحۀ  ۱۵۲  نشر شده است، از نظر می گذرانیم: « کشت – تریاک با کمک ایالات متحده. دهقانان در جنوب غرب کشور افغانستان، در برابر حاصلات هنگفت قرار دارد…» اینرا هم نه باید از نظر دور نگه داریم که خاصتاً پس از عقد قراردادهای جدید همکاری “شوروی” با افغانستان، دو قدرت بزرگ در سرزمین افغانستان بر سر “پروژه های” آنها، مشغول رقابت بوده اند. اتحاد شوری یک “پادشاهی” کوچک “بی طرف عنعنوی” را در جنوب “شوروی” همسرحد داشته است، ایالات متحده در نقاط مختلف آسیا و منجمله در جنوب و غرب آسیا با تشکیل، بلاک های نظامی متحد غرب را تشکیل می دهد که “شوروی”، آن اقدامات” را ” به هدف “محاصرۀ شوروی” توسط امریکا و متحدان آن، می دانست است. طوری که می بینید، در سرمقاله، تصویر «نیکسن» را به ارتباط رسوائی «واترگیت» انتخاب نموده است. بهر صورت باید موضوع «تغییر رژیم» در افغانستان برای آنها، یک موضوع داخلی و آنهم، چنین یک سقوط بدون «خونریزی» را زیاد مهم ندانسته باشند، خاصتاً اینکه پیام پادشاه به رهبر «کودتا» و امتناع اوشان، بر پافشاری بر حفظ میراث ودفاع از «تاج و تخت»، باید این خبر را زیر تصویر سرمقاله پوشیده باشند. اینکه آیا عمدی بوده است یا نه نمی توان چیزی گفت. در مطبوعات غرب، برخی از اظهارات “سردار محمد داؤد” که گویا گفته است، «من سگریت “ال ام” امریکائی خود را با گوگرد روسی روشن می کنم» و هم ممکن از لقب “شهزادۀ سرخ” در روزها و سالهای اول قدرت، خود و هم طرفدارانش، ازین لقب استقبال کرده باشند، که با عدول و انحراف بعدی از خطوط روابط قبلی ممکن پشیمان هم بوده باشند، اما طوری که مشاهده شده است، نتوانسته است، موقف مطمئنی را، در مناسبات بین المللی، اتخاذ نماید. پس از پنج سال مکمل بطور مثال همین مجلۀ معتبر آلمانی، هیچ گزارش در بارۀ افغانستان نداشته است، صرفنظر از اینگه “حکومت ویلی برانت” در همان سال، با “بحران” روبرو گردیده بود، برای آلمان مناسبات “شرق و غرب” و مشی “همزیستی مسالمت آمیز” و هم چنان موضوغ موجودیت” دو دولت” در خاک آلمان، مهم بوده است. از جانب دیگر، این گزارش، در گزارشات صریح ذکر نشده است، اولاً اینکه با این سقوط، “قدرت بزرگ” وقت، “همسایۀ شمالی” ممکن غافلگیر شده باشد، زیرا در شرایط “جنگ سرد”، آن “قدرت بزرگ” با “سیاست بی طرفی مثبت پادشاه” در مشی “همزیستی مسالمات آمیز” که اصلاً طراح آن، رهبری “اتحاد شوروی” بعد از مرگ “ستالین” بوده است، خیلی “راضی” بوده است. مقابلۀ دو سیستم، در مسابقات تسلیحاتی آنها بار خیلی سنگین بر شانه های مردم کشورها، بوده است با وجود اینکه بر حسب گزارشات مطبوعاتی، “شوروی” اولین کشوری بوده است، که “رژیم جمهوری” را برسمیت شناخته است، اما چنین یک موقف، سابقۀ عنعنوی داشته است. استقلال افغانستان هم از جانب آنها، به حیث اولین قدرت، برسمیت شناخته شده است. در مقابله های سیستم، طوری که قبلاً تذکار یافته است، نقاط دیگر جهان، گرمتر محسوس بوده است. مثلاً در “چیلی”  یک حکومت “حزب سوسیالیست”، تحت رهبری “داکتر سلوادر الیندی” که در نتیجۀ انتخابات آزاد و دیموکراتیک بقدرت رسیده بود، در نتیجۀ کودتای خونین، به کمک “سی آی ای” سقوط داده شد. بیشتر توجه به “اروپا”، “شرق میانه” و “جنوب ایالات متحده” و هم به حوادث در “افریقا” بیشتر، گزارش می یافته است. این کودتا، زمانی صورت می گیرد که پادشاهی “چهل ساله” پس از سالیان دراز، در عرصۀ بین المللی از بهترین روابط و مناسبات دوجانبه و چندین جانبه، با سیستم های مختلف جهان، در تأریخ کشور، برخوردار بوده است،

به این جمله که مجلۀ “شپیگل” چاپ آلمان در بارۀ “رهبر کودتا” نوشته است، توجه کنید کودتای ۲۶ سرطان، ۱۳۵۲ ه ش (مطابق ۱۷ جولای ۱۹۷۳م)، در شباهت با آغاز یک «زلزلۀ دوامدار»، قابل درک می باشد. این کودتا، زمانی صورت می گیرد که پادشاهی “چهل ساله” پس از سالیان دراز، در عرصۀ بین المللی از بهترین روابط و مناسبات دوجانبه و چندین جانبه، با سیستم های مختلف جهان، در تأریخ کشور، برخوردار بوده است. ممکن بی ارتباط نبوده باشد، که مجلۀ معروف سیاسی اجتماعی «شپیگل» که ناظر بینای مسائل بین المللی شناخته می شده است، گزارش و خبر “کودتای بدون خونریزی” در افغانستان را که رژیم چهل سالۀ سلطنتی سقوط داده شده بود، در شماره ۳۰ سال ۱۹۷۳م، در صفحهٔ ۵۹ به چاپ رسانیده است.

سرمقاله درین شماره به رسوائی های رئیس جمهور ایالات متحده «ریچارد نیکسن» از حزب جمهوری خواه، اختصاص داده بودند. به این جمله که مجلۀ “شپیگل” چاپ آلمان، در بارۀ “رهبر کودتای بدون خونریزی” نوشته است، توجه کنید:« رهبر کودتا داؤد، با منشاء تولدی، پسر کاکا و با مناسبت ازدواج، شوهر خواهر پادشاه سقوط داده شده، می خواهد افغانستان را به سیاست دست قوی رهبری کند. جنرال، در سال ۱۹۳۹م، به حیث آمر اردو، پادشاهی را در برابر شورش اقوام دشمن پادشاه، نجات داد، کسی که در صف تعداد قلیل مهمانان غربی، در مراسم تدفین “ستالین” اشتراک نمود و از جا نشین – ستالین، “خروسچف” به کشور دعوت به عمل آورد. در سال ۱۹۶۳م، بعد از ده سال که در آنزمان صدراعظم بود، از جانب پسر کاکایش، “ظاهر” برطرف شد، زیرا، “داؤد”، پادشاه و پارلمان را در حکومت شریک نمی خواست (“شپیگل”، شماره ۳۰، سال ۱۹۷۳م). ریاست جمهوری او فقط چهار سال و ده ماه دوام کرد. «فقط به حمایت ۵۰ افسر اردوی پادشاهی» بوسیلۀ “کودتای بدون خونریزی؟” که “کودتای سفید” نیز یاد کرده اند، « به قدرت رسید، و از جانب آنها، در سه مقام، “رئیس دولت“، “وزیر دفاع” و “وزیر خارجه” شناخته شد.» در همین گزارش هم چنان می خوانیم: « پس از چند ساعت کم، بعد از اینکه جنرال کودتا و دوست دیرینۀ “مسکو”، “داؤد”، “دیموکراسی قلابی را که بر منافع شخصی و طبقاتی استوار بوده است”، منحل ساخت، و وابستگان پادشاه را در باغ وحش کابل قید نمود، اتحاد شوروی به عنوان اولین کشور، رژیم جدید را برسمیت شناخت، حتی قبل از هندوستان» در همین گزارش، جملۀ مقدماتی خبر، که گفته شده است: « کشور دست نخورده، یا بی ثمر (Ödland) در هندوکش، جمهوری شد. رهبر کودتا، متحد “مسکو” و مخالف چین شناخته می شود.» با این اقدام، در حقیقت فقط حالت “بحرانی” خزنده و تعبیه شده را دامن زده است، کشور را هر چه بیشتر در مرکز مقابلۀ قدرت های بزرگ، در “جهان دو قطبی” قدرت های متخاصم، متمرکز ساخته است، به وضعیت سیاسی “بی طرفی” عنعنوی کشور لطمه وارد کرده است، که تا امروز برگشت به آن سیاست و آن موضع در مناسبات بین المللی، ممکن نبوده است.

ادامه دارد …

This image has an empty alt attribute; its file name is Footer-1024x90.png

از بدو تأسیس وبسایت (۲۰۲۱) تا کنون

شمار خوانندگان سایت: 1600

برای ارتباط، لطفاً به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com و یا info@ariana-afghanistan.com
به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت.