«این جنگ، جنگ افغان ها نیست!»

۲۰۲۳/۰۶/۰۳

«این جنگ، جنگ افغان ها نیست!»

(بخش اول)

یاد داشت: ادعائی که «این جنگ، جنگ افغان ها نیست!»، یک اظهار شخص است، برای خواننده امکان وجود ندارد، که «درستی» و «نا درستی» را، ثابت کند. ممکن است، مقالات قبلی که در بارۀ چنین ادعاهای مشابه، از «رَسل»، حکایت شده است، مطالعه نموده باشید.

ممکن این “اظهار حامد کرزی” را هم کسی نه “رد” و نه “تائید” کند. اما آن عوامفریب حتماً باید، کدام هدف داشته بوده باشد. ورنه، چرا، می گفت؟ فقط یک تلاش می تواند، محتمل باشد، که این چنین “مستخدمین”، “جنگ های نیابتی”، گاه گاه تلاش ورزند، تا  “رد پای” خود آنها را، از انظار عوام بپوشانند. به این «لینک» نظر اندازید، که تبلیغات «گمراه کننده» با چه مهارت سنجیده می شود.

http://www.arianafghanistan.com/UploadCenter/064_Yousofi_A_Tablighat.pdf

مسودۀ این نوشته به تأریخ ۲۲ اکتوبر ۲۰۱۵م، ترتیب یافته بود که مصادف با ماه اعلان مرگ «ملا محمد عمر» و انتصاب «ملا اختر محمد منصور» به مقام رهبری  گروپ جنگی، “حرکت طالبان”، بوده است. به استقبال از «انتصاب ملا اختر محمد منصور»، یک نماز جماعت به اشتراک ملاهای پاکستانی و تعدادی از جنگی های “طالب”  و سازمانده اصلی آن جنگی ها، که تحت نام اولی “حرکت طالبان”، یاد شده بود، ادا شده است.

در آن تصویر، «جنرال حمیدگل» سابق «رئیس آی اس آی» پاکستان، استخبارات نظامی آنکشور، در صف اول بعد از امام، در دست راست، نماز گذار نشسته بر چوکی یا کوچ یک نفری، دیده می شود.

از حمید گل، پس از مرگ او به حیت سازمانده «حرکت طالبان» یاد شده است که گویا «جنگی ها» را از «شاگردان مدارس دینی» سازمان داده باشد. در تصویر بعدی، یکبار به چهره های «جنگی ها» نظر اندازید، که در قسمت فوقانی “تصویر پادشاه سابق” با یک موسفید طرفدار پادشاه دیده می شوند. این همه نسبت ها و “هویت ها”، تصنعی و اختراعی بوده است. بعد از آ ن همه چیز، افشاء گردیده است. “حمیدگل” همواره و بطور مکرر می گفته است که: کرزی تأریخ است.”، “امریکا تأریخ است و طالبان آینده است.” هم چنان افشا شده است، که این به اصطلاح «طالبان»، به جای «تفسیر و احادیث»، استعمال اسلحۀ گوناگون را آموخته بودند، که در تحت فرماندهی «جهادیون» دهۀ اول جنگ، “افسران” پاکستانی بشمول تعدادی از فراریان “اردوی افغانستان” که با تنظیم های متعدد، پیوند داشته اند، به جنگ اعزام شده اند. بسیاری از چنین افراد که زیر «نقاب اسلام» پوشیده عمل می کرده اند، بیهوده چنان فکر می کرده اند، که گویا «حمید گل» و «آی اس آی» پاکستان، مخالف «سی آی ای» و «امریکا» بوده باشند. به همین ترتیب در مورد «حامد کرزی» نیز، چنین صدق می کند. اشتباه در کار بوده است، وقتی با فضول حرفی می گفته است که «ما شیر هستیم»، همه، چنین گفتار ها، برای عوامفریبی سنجیده شده است.  در ختم  دو “دورۀ انتخابی” نمایشی “حامد کرزی”، نامبرده که در آستانۀ “انتقال قدرت” به یک “دست نشاندۀ جعلکار دیگر وابسته، که او هم به همان قدرت بزرگ “اشغالگر”، مربوط و مستخدم همان مشی بوده است، باید همین «حامد کرزی»، نقش  محسوس مخفی دیگری، دریافت کرده باشد که برای پوشش آن و مساعد ساختن زمینۀ آغاز فعالیت نو او، این ادعا را، از زبان خود ابلاغ کرده است: “ این جنگ، جنگ افغان ها نیست“. پس آیا برایش ممکن نبوده است، که صریحتر می گفت که پس “جنگ کی بوده و یا جنگ کی است؟” خود او و “امثال او، چه می کرده اند؟” در شرایط حضور قوای تجاوزگر خارجی که در تحت عنوان «جنگ علیه تروریزم و برای آزادی دوامدار»، نخست از افغانستان آغاز و با  اشغال کشور افغانستان، این کشور را از فضا و زمین تحت کنترول آنها قرار دادند، برای تعیین «رئیس جمهور» دست نشانده در افغانستان، که قریب سه سال قبل هم، همان «حاکمیت حامد کرزی» نیز، «انتصابی» و نمایشی، یاد می شد، همین “رئیس جمهور” نامنهاد را، بدون تردید می توان یک  “ستراپ” (Satrap) حاکمان اصلی، با صلاحیت نازلتر یاد کرد. “حامد کرزی”، بعد از قریب یک و نیم دهه، که در مقام اول کشور جنگ زده قرار داشته است، مفهوم، فوق را افاده نموده است. در شماره ۴۸ سال ۲۰۰۱م «شپیگل»، تأریخ ۲۶ نومبر ۲۰۰۱م، می خوانیم: «در ماه مارچ ۱۹۸۵م، بر عمارت سفارت آلمان، مرمی توپ اصابت می کند که تخریب و سوختگی ببار می آورد. سفیر، این خساره را از طرف قوای توپچی، «اسلامیست گلبدین حکمتیار»  می داند و با لبخند جبری تذکر می دهد که «سالیان طولانی صندوق او توسط خدمات مخفی امریکا پٌر می شد.» این هم نمونۀ دیگری از جنگ نیابتی. همزمان با این ادعای او، این سؤال هم طرح شده می تواند، که آیا  این چنین حاکمیت های دولتی، که افراد مانند او، تمثیل نموده اند، می توانند، به ماهیت قدرت و حاکمیت “افغان ها” یاد شوند؟ با مرور کوتاه بر گذشتۀ سیاسی و روزهای حاکمیت، همان “دست نشانده”، که درین مرتبه، بعد از فیصلۀ “کنفرانس بن”، در سال ۲۰۰۱م، در رأس “ادارۀ جدید” سیاسی نشانده شده است، این مفهوم در مقاله بحیث عنوان تعیین شده است. قریب یکسال قبل از ۲۲ اکتوبر ۲۰۱۵م، قسمت زیادی ازین مطلب، تکمیل گردیده بود، اما برای نشر آن، فرصت لازم مساعد نشد. یک کشور، با چنین برداشت های غیر حقیقی رهبران آن، با اظهارات نا مناسب، نمی تواند، سالم رهبری گردد.  اظهارات بی بند و بار و میان خالی، در شرایط “بحرانی”، آنهم در تحت تسلط فساد اداری لجام گسیخته، که تار و پود، هر انسان این جامعۀ ویران را، می سوزانده است، جز به تباهی کشاندن کشور، دیگر حاصلی نداشته است، و تکرار سیاست هم، توسط همان افراد، خیانت به انسان های این وطن، جنایت نا بخشودنی محسوب می گردد. این چنین کرکتر ها، که فقط زادۀ خود خواهی ها، بلند پروازی ها و هم چنان توأم با مهارت های سخنوری “عوامفریبانه” بوده می توانند، در مجموع، با کرکتر بعضی افراد حاکم درجوامع عنعنوی، با تسلط مناسبات قبیلوی، نیز مطابقت نشان می دهد. تحلیل و افشای هر یک از چنین ادعا ها و تصورات نا درست ذهنی آنها، وقت و زمان و امکانات وسیع، مطالعاتی می طلبد. جواب به سؤالی که یک “جنگ”، چه وقت “جنگ یک کس” و یا یک “اجتماع” و بخصوص “جنگ” یک حاکمیت “دولتی”  بوده می تواند، و یا بوده نمی تواند، خیلی بغرنج و پیچیده است. هر حادثه  در تابعیت زمان و مکان و توسط عاملین مشخص هدفمند، رخ می دهد. مصیبت اینست که انجام همچو اعمال خرابکارانه برای رسیدن به قدرت، با دروغ، “جعل کاری” و “پوشاندن و نابود ساختن رد “پی” مجرم، با حیله و “بهانه” در کار است. قسمتی از قضاوت ها و تحلیل ها، ایجاب کار مسلکی و علمی، متخصصان را نیز، می نماید. قبل از اینکه بر قسمتی از رویدادها و حوادث تأریخی کشور، بخصوص، در سالهای “بحران” خونین کشور، نظر اندازیم، فقط مقدم بر همه  به حوادث، بطور نمونه وار می ببینیم که هریک ازین رهبران تنظیمی، در “جنگ ها”، و “منازعات”، بنابر چه عوامل، سهیم بوده اند. وقتی اینها، “این جنگ” را “جنگ خود” نمی دانسته اند، پس چرا درین جنگ سهیم شده اند.

اگر این “رهبران”، این “جنگ” را از خود نمی دانند، آیا فیر راکت های «سکر شصت» و «سکر سی»” در جریان “جهاد”، بر مناطق مسکونی، جنگ آنها بوده است و یا نه؟ حال پیش از اینکه به اصل موضوع، در رابطه با “جنگ افغان ها” هم، کمی روشنی  انداخته شود، درینجا به یک حادثۀ تأریخی از کشور آلمان، نظر می اندازیم: وقتی “نازی های” آلمان تحت رهبری “حزب سوسیالیست ملی …” و در رأس آن، ” ادولف هیتلر”، قدرت سیاسی را در نتیجۀ انتخابات (۱۹۳۳م)، در دست گرفت و در سال ۱۹۳۹م، “جنگ دوم جهانی” را آغاز نمودند، یقین است که این جنگ، هم چنان “جنگ تمام آلمان ها” نبوده است. اما آن “جنگ”، به زندگی قریب ۵۰ میلیون انسان در جهان، خاتمه بخشیده است. سایر ویرانی ها، هم چنان در تأریخ بشر “ثبت” شده است.

“جنگ” ها و “بحران ” بی پایان در افغانستان از قریب چهل وپنج سال (حال اضافه از ۵۰ سال، با مراحل حرکت های خزنده) است، که بیداد می کند. “چهرۀ منحوس” آن، از حالت حرکت “خزنده”، تا شدید ترین خونریزی ها و وقایع ویرانگر، به مردم این جامعه، نشان داده شده و روز تا روز با بی رحمی بی حد، تا همین لحظه، ادامه دارد. سهام داران این جنگ هم در داخل این جامعه و هم در خارج شناخته شده اند. واقعیت اینست که حقایق تأریخی، به هر اندازه اگر تلخ هم باشد، باید گفته شود. پنجاه سال قبل، رژیم سلطنتی “چهل ساله”، در نتیجۀ “کودتای سفید”، یعنی بدون خونریزی، سقوط داده شد. یک نقطۀ جالب، در صدور امریۀ آغاز “کودتای  سفید”، در تعیین تأریخ وقوع حادثه مشاهده می شود. این روز را در ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ ه ش (۱۷ جولای ۱۹۷۳م) که «پادشاه» خارج از کشور بوده است، تعیین نموده بودند.

(این روز با  روز تولد محمد حسن متخلص به شرق، داکتر حیوانات، شخص دوم بعد از رهبر کودتا با شغل «نعلبندی در کمند اسپ های دربار پادشاهی.») خیلی محتمل است، که کدام مشاور خارجی که در کلتور آنها، تجلیل از روز تولد معمول بوده است، از نگاه امنیتی فکر کرده باشد، که اگر احیاناً مأموران رژیم سلطنتی متوجه رفت و آمد به مرکز فرماندهی شود، چنین افاده شود، که «سردار صاحب»، سالگرد تولد دوست خود را جشن گرفته است.

این هم می تواند شمۀ ‌از سیگنال آگاهی باشد که ممکن آگهی کدام قدرت خارجی را در تحرکات، افشاء سازد. خانواده و سران قبیلۀ “رئیس” جمهور اسبق، “حامد کرزی” نیز، در جملۀ چنان فامیل ها و حلقات اجتماعی صاحب قدرت و امتیاز، شمرده می شود، که مواضع معینی را در بدنۀ قدرت و هم در مدارج عالی حاکمیت، اشغال نموده بودند. احتمالاً از دست دادن چنان موقف، برای آنها نیز، مانند تمام حلقات و محافل قدرت طلب دیگر، انگیزه های “مخالفت” بر ضد قدرت جدید را، باعث شده باشد. رژیم جمهوری “پنجساله”، در نتیجۀ کودتای “خونین” سقوط داده شد. منابع خارجی، آغاز «بحران» را با یک «جرقه» شباهت داده اند، که به سرعت، به «قیام همگانی» انکشاف نموده است. البته حلقات بی شماری که مسبب براه انداختن “مقاومت” در تحت نام “جهاد”، شده اند، ا ز مدت ها قبل در مراحل مختلف ریشه می دوانیده اند. علیه سلطنت همچنان، نا راضی ها سبب حرکات «خزنده»، باید گردیده باشند، با سقوط «سلطنت» نخستین حلقات که به سقوط «جمهوری» اقدام نموده اند،  کودتای نا فرجام، «بنیادگرایان اسلامی (سنی) بوده اند»، (این دو شخص که “اخوانی” و رقیب همدیگر، با تمایلات رقابتی به نسبت “وابستگی” “قومی، “احمد شاه مسعود (سمت چپ) را “نشریۀ غربی”، یک پیرو تنویر شدۀ اسلامی”  و “گلبدین حکمتیار (سمت راست) را، یک “متعصب اسلامی” می نامیده اند. این دو بر حسب تصور عوام ، حد اعظمی خونریزی ها و ویرانی ها را در کشور مرتکب شده اند که از جانب قدرت های خارجی نیز حمایت و تقویت می شده اند. درین نقشه، تمرکز باشندگان را از نگاه “قومی” نشانی کرده اند. در جمله از “پشتون”، “ازبیک”، “تاجیک””هزاره”، “بلوچ”، “ترکمن” و “دیگران”، نام برده شده است. گروه ها و حلقات، بی شمار دیگری هم، بر ضد “حکومت کودتا”، سازمان یافت.

کمتر از یک دهه، جنگ وسیع علیه “حکومت چپی” یک حزبی و “حامی بین المللی” آن، یعنی “اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی” ادامه یافت. در لحظات سقوط رژیم ها (در پنج سال، ۱۹۷۳م – ۱۹۷۸م)، “پادشاهی” به “جمهوری” و بعد ” جمهوری به “جمهوری دیموکراتیک”، هنوز هم حوادث کشور، به عنوان رویداد های داخلی یاد می شده است.

دیری نگذشته بود، که متصل با معضلات “داخلی”، بعداً، اشتراک  قدرت های خارجی را، با خود جذب کرده اند. درین جنگ علاوه از “اجیران خارجی”، “افغان ها” نیز در خاک آنها، علیه همدیگر اسلحه در دست داشته اند. تهیه و توزیع اسلحه از منابع خارجی، توسط همین رهبران “تنظیمی”، که شخص « حامد کرزی، پدر و دیگر اعضای خانواده»، اقلاً در ساحۀ “جنوب غرب” و “غرب کشور” دسترسی به تهیه و توزیع اسلحه داشته اند، به عنوان، نمونۀ مثال قابل تذکر است. او هم چنان؛ بشمول  افراد متعدد خانواده، در محدودۀ قبیله، و هم چنان از نگاه “سیاسی – آیدیالوژیکی”، در “تنظیم های” مختلف، عضویت داشته اند. در سالهای “جریان جهاد”، سه تنظیم معلوم الحال را، از جملۀ “تنظیم های هفتگانۀ مستقر در پشاور”، بعنوان، طرفداران “پادشاه” سابق تبلیغ می نموده اند.

این گروپ “سه گانه” را بعضاً، بعنوان “معتدلین” نیز یاد می نموده اند. از جملۀ افراد “سه گانه”، وفادار ترین اشخاص به “پادشاه”، نام پدر او، «عبدالاحد خان کرزی» نیز ورد زبان مردم بوده است. وقایع حقیقی و نقشه های پس پرده و پیوندهای مرموز آنها، با قدرت های خارجی، درین “وفاداری” شک ایجاد نموده است. دیری نگذشته بود، که رهبران “تنظیمی” در جنگ بر سر قدرت، کشور را، به “جنگ داخلی” کشانیدند. این “دو جنگی مذهبی”، که “شپیگل” در مقالۀ سال ۱۹۹۲م، از آنها نام برده است، در قطار “افراطیون بنیادگرای اسلامی” شناخته می شوند، که از جملۀ “مؤسسین جوانان مسلمان افغانستان” و بعداً هم در صف مؤسسین “حزب اسلامی افغانستان”، در مطابقت با ساختار و راه و اندیشۀ “اخوان المسلمین مصر”،  قرار داشته اند. در جملۀ افرادی که کشور را به “جنگ داخلی” ده ساله درگیر ساخته اند، همین دو مسوولیت سنگین تأریخی را، بعهده داشته اند. انحلال “اردوی ملی افغانستان”، بیشتر بر شانه های “مسعود” و هواداران او سنگینی می کند. در حقیقت افغانستان را محروم از یک قوت حمایوی از تمامیت ارضی و مبارزه با حوادث و بحرانات سرتاسری، ساخته است. همین نقیصه، بر “وحدت ملی” کشور نیز، صدمه زده است. مجلۀ “شپیگل” در شمارۀ ۱۸ سال ۱۹۹۲م، گزارش آنرا، تحت عنوان “افغانستان یک آتشفشان است“، منتشر ساخته است. در جملات قبل از گزارش، طبق معمول، هیأت تحریر مجله چنین می نویسد: “محاربۀ نهائی بر سر کابل: آیا گروپ های داوطلب جنگی پیروزمند، بر تشکیل حکومت مؤقت، موافقت خواهند نمود و یا بعد از سقوط رئیس جمهور نجیب الله در یک دشمنی تباه کن برادرانه، درگیر خواهند شد؟ جنگ میان جنگی های مذهبی، برای تسلط بر افغانستان، می تواند، تمام منطقه را، در بحران غرق نماید.” در همین گزارش، این دو تصویر را هم، در صفحه ای که نقشۀ افغانستان، با ترکیب “ایتنی” باشندگان آن نشانی شده است، بدست نشر سپرده شده است. از “حکمتیار بحیث رهبر مجاهدین و متعصب جنگ عقیدوی” و از “مسعود رهبر مجاهدین،  ارشادی، یاد نموده است.” در همان لحظات نخست، درین متن از “بینن سیوان”، که در مزارشریف در برابر افسران و جنگی های داوطلب سخن گفته است، چنین نقل می کند: “بنام خدا، با هم بنشینید و با هم مذاکره کنید…” در همان حکومت نو تشکیل “بی ثبات”، “حکمتیار” در مقام صدارت  و “مسعود” در مقام وزارت دفاع” مقرر گردیدند. “حامد کرزی بحیث معاون وزیر خارجه”، و پدر او در مقام وزارت اقوام و قبایل، انتخاب گردیده بودند. قرار سماعی، پدر او، مقام وزارت را اشغال ننموده است. اختلافات و رقابت ها، میان “حکمتیار” و “مسعود” سابقۀ دیرینه داشته، ایجاب مطالعات وسیعتر می نماید. همین مجلۀ “شپیگل”، در شمارۀ بعدی، یعنی در شمارۀ ۱۹ سال ۱۹۹۲م، گزارشی را تحت عنوان:” انبوهی از عنکبوت های شیطان“، بدست نشر می سپارد، که “صبغت الله مجددی” بحیث رئیس جمهور دو ماهه، در یک کنفرانس مطبوعاتی ظاهر می گردد، “حامد کرزی”، در قطار عقب “رئیس جمهور”، در عقب شانۀ چپ و در پهلوی افسر ایستاده، دیده می شود. با ریش تراشیده و “بُروت” و یا “سبیل” جوانی. حال سؤالی هم مطرح شده می تواند، که آن جنگ ۱۴ ساله، بعد از سال۱۹۷۸ م، جنگ کی بود؟  که در نتیجه، او و امثال دیگر، صاحب مقام شدند. او، ممکن درک کرده باشد، که از همان لحظات نخست، پس از ختم “تحصیل” در هندوستان (اصلاً ختم کورس های پراکنده و مختصر، نه تحصیل پوهنتونی)، از جمله فعالین و مسئول ارتباط خارجه، در تنظیم، “صبغت الله مجددی” شمرده می شده است. اینکه شخص “حامد کرزی”، تا چه اندازه در توسعه و یا جلوگیری از بحران نقش داشته بوده باشند، شواهد و اسناد دقیق در دست، نیست، که کی این همه سلاح و سائر تجهیزات را، بدسترس آنها قرار می داده است. در آن مرحله، جنگ آنها را، چگونه تعریف می کرده است؟ در نتیجۀ  این اسلحه را “سقوط رژیم چپ”، قدرت در دست، “تنظیم های جهادی” و بعضی سران “قبیله ها” و ” متنفذین محلی”، نظیر حلقۀ “حامد کرزی” افتاد، که افراد آن، علاوه از داشتن اسلحه و مهمات و بنیۀ مالی را ، کی بدسترس آنها قرار می داده است. در آن مرحله، جنگ آنها را، چگونه تعریف می کرده است؟ همه برای انحراف اذهان عامه از اصل مسائل حیاتی بوده است. قندهار را تسخیر نمود، آقای حامد کرزی در آغاز بقول خود ایشان، از جملۀ حامیان این “جنبش” بوده است. شواهد کافی موجود است، که در رهبری این “حرکت طالبان”، قوماندانان و “ملا های” سر شناس، شامل بوده اند، که قبلاً، افتخار عضویت تنظیم، “حرکت انقلاب اسلامی” تحت رهبری مولوی محمد نبی را داشته اند. در نخستین روز ها، “سید احمد گیلانی”، شخصاً به پیروانش در قندهار، امر انحلال و پیوستن به طالبان را، داده بود. هرگاه، این حرکت از جانب کشور های عضو، سازمان ملل متحد، برسمیت شناخته می شد، جناب ایشان می توانستند، چوکی نمایندگی افغانستان را در سازمان ملل متحد، اشغال نماید. نزدیکی «حامد کرزی» با “حرکت طالبان”، ممکن است که برای بسیاری از طرفداران “پادشاه”، امید برگشت، دوبارۀ نظام سابق را، زنده ساخته باشد.

با لحظات کسب شدت “جنگ داخلی”، بخصوص بعد از اینکه “جنرال عبدالرشید دوستم” با “امیر حزب اسلامی، گلبدین حکمتیار”، علیۀ حکومت “برهان الدین ربانی” و “شورای نظار” تحت فرماندهی “احمد شاه مسعود”، به جنگ پرداخته اند، «حامد کرزی» و سایر افراد تنظیم آنها، کشور را ترک گفته اند. این بار بیشتر از قبل در مصاحبات رادیویی، از پیوند های معین ایشان، با “روم”، اقامتگاه پادشاه سابق، سخن گفته می شده است. زمانی که، در وقت حکومت “بی نظیر بوتو”، رهبر “حزب مردم پاکستان”، بطور نا گهان، یک گروپ مسلح و مجهز، بنام “حرکت طالبان” شهر قندهار را در تصرف آنها، می آورند، در آنزمان «حامد کرزی» درین حرکت، پیوند داشته است.

ادامه دارد …

از افتتاح وبسایت (۲۰۲۱/۹) تا کنون

مجموع شمار خوانندگان 1290

برای ارتباط، احترامانه از شما دعوت میشود به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com و یا info@ariana-afghanistan.com

به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت