گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!

شمار خوانندگان این مطلب تا کنون: 0

۲۰۲۲/۰۸/۱۱

گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!

(قسمت دوم)

در رابطه با تفاوت “حقیقت” و “واقعیت” (ریالیتیت)، “هنس – پیتر دیور” در یک صحبت تلویزونی گفته است، که « امریکائی ها، واقعیت را حقیقت می دانند.» او هم چنان با این مفهوم افاده می نموده است، که آنها  در حقیقت یک لحظۀ کوتاه وقوع حقیقی حادثه های باهم مرتبط را، از جریان متداوم وقایع، “قطع” می کنند، و آنرا به عنوان “حقیقت” می پذیرند. به عبارت دیگر، آنچه را که در همان لحظۀ کوتاه ممکن “حقیقت” شمرده شده بتواند، به اصطلاح  دیگر “خصی” می سازند و این “واقعیت” را اشتباه آمیز، “حقیقت” می خوانند. از دید “دیور” حقیقت چیز دیگری است، نه “ریالیتیت” یا واقعیت. او “حقیقت” را دائماً در حال تغییر می دانسته است. آنچه همین لحظه بطور حقیقی جریان دارد، می تواند لحظۀ بعد چنین نباشد. او هم چنان متذکر شده است که: انسان ها علاقمند اند، تا همه پدیده ها را به حالت قائم به ذات و حقیقی (Substantive)، بنگرند. بعد آنرا در مشت فشرده، نگهداشته، گویند که حال چیزی در دست دارند. او علاوتاً یادآورشده است که ما هر لحظه با بیشتر حوادث و پدیده ها مقابل می شویم، بدون اینکه آنرا بفهمیم و یا قادر به توضیح آن هم باشیم. در یکی از صحبت های دیگر خود، “دیور”، با مروری بر تأریخ علم فزیک قدیم می گوید که دانشمندان آنوقت به این هدف مشغول بوده اند، تا کوچکترین عنصر ماده را بیابند، که دیگر قابل تجزیه نه باشد، تا بعد به ماهیت این دنیا پی ببرند، که چگونه بوجود آمده است ومتعاقباً مدعی کنترول و ادارۀ جهان شوند. او هم چنان گذشتگان را متهم به اشتباه بزرگ می سازد، که “انسان” (مرد) را خارج از دنیا، و “زن” را شامل این دنیا می دانسته اند. طوری که در یک مقالۀ قبلی از او “نقل قول” شده است، این گذشتگان، چنین مدعی می شده اند که وقتی “خداوند” جهان را در “هفت روز” بوجود آورده است، بعد گوئی، برای “انسان” و آنهم برای “مرد” سپرده باشد، و گفته باشد، که حال این انسان “متوجه باشد” که “چیز بد” واقع نشود. او این تصورات و فرضیه ها را مسبب آن می داند، که بطور نمونه، “زن” را هم در طی قرون در موقفی تحت ستم قرار داده اند، که از حقوق، مساوی با مرد و دور از عقل و منطق انسانی، محروم بوده اند، فقط در اروپا و امریکا، پس از انقلاب فرانسه و جنگ های داخلی، “جنگ های مذهبی” و قدرت طلبی های “ناسیونالیزم” و سران و مالکین سرمایه، انسانهای جوامع را مانند “گوسفندان” ملکیت خود می دانسته اند و هم ممکن است که بدین علت مفکورۀ “بُرد و باخت” در “جنگ” و “جنایات دیگر علیه انسان” را که توأم با نابودی انسان می باشد، بزبان می آورند. این اجیران مقرر شده، فقط “مزد” در برابر خدمت آنها به کار فرمایان، دریافت می دارند.فقط پس از جنگ های اول و دوم جهانی، آنهم در تحت ادارۀ حکومت های “سیکولار” و “دیموکراسی”، ممکن گردیده است، تا قدم های چندی در راه احقاق قسمی حقوق زنان برداشته شود. بر اساس همین مباحثه، “دیور” علاوتاً تذکر داده است، که گذشتگان در طی “سه هزار سال” به راه غلط و دور از حقیقت، روان بوده اند. با اختراعات جدید چون ماهیت نور و تهدابگذاری فزیک ذروی و الکترونیک و غیره، وضعیت جدیدی بوجود آمده است، که آگاهی های جدید علمی نمی توانست دیگر، از روی قواعد فزیک قدیم، درک شود. حال بر می گردیم به لحظات رویدادهای “سیاسی – نظامی” در کشور بحران زدۀ افغانستان، که اینک قریب پنج دهه است، که در خاک و خون غلطیده است، اما در همه لحظات، صاحبان قدرت، برای دروغ پراگنی و فریب دادن عوام، چهره ها و مهره های خاص خود آنها را توظیف می کنند که اصلاً از واقعیتهای عینی و حقایق جامعه خیلی فاصله خواهند داشت، اما با استفاده از کلمات عوامفریبانه، به چشمان مردم خاک می پاشند و برای تقویت بینائی چشمان خود آنها، از«سرمه» استفاده می کنند. از قریب یک سال به این طرف که فقط چهار روز در لحظۀ تحریر این سطرها، باقی مانده است، تا یک سال پوره شود، که “تسخیر کنندگان” مسلح “افراطی” با سوء استفاده از معتقدات دینی مردم ما، حاکمیت سیاسی  به چهره های نسبتاً نا شناس و فاقد هویت و فاقد مهارت کاری در ادارۀ، جامعه و سیستم اقتصادی و فرهنگی، در کشور سپرده شده است. صرفنظر از گفتار سائر مبلغین مربوط “تسخیر کنندگان” و “مخالفین” آنها، که در حقیقت همه و همه در کتگوری “بنیادگرایان اسلامی”، با تشکل ها و ادعاهای مختلف، مدعی قدرت اند و هم چنان بدون در نظر داشت شکلیات، که این “تسخیر کنندگان” خود آنان را در زیر عنوان “امارت اسلامی” جا داده اند، چنان مدعی می شوند که گویا انحصار حقیقت نیز در تصرف آنها باشد.

این فرد اول را که در چهار تصویر سمت چپ می بینید، “بلال کریمی” نامیده اند و با وجود آنکه مقام او را “معاون سخنگوی” معرفی می کنند، اما در پخش جملات عام و دور از حقیقت و بدون ارائۀ مدارک ثبوت، در “میدیاها” بیشتر ظاهر می شود. او عمدتاً به مردم وعده هائی را می سپارد که گویا همه چیز بطور منظم تحت کار است، و رهبری آنها که به هیچ کس دیگر درین کشور نیازمند نیست و اصلاً در فکر استفاده از دیگران در آبادی دوبارۀ کشور نیز نمی باشند، در عین حال مکرراً مؤظف رد، ادعاهای “مأموران” ایالات متحده  می باشد، وقتی آن مأموران امریکائی گویند که: “تسخیر کنندگان”، این یگانه طرف مذاکره و متعهد در توافق “دوحه” با آنها، بوده اند، مندرجات توافق و ضمایم “سری” آنرا تطبیق نکرده اند، “بلال کریمی”، از روی نسخه ای که در جیب دارد، فوراً داد می زند که رهبری”امارت اسلامی” او، به تطبیق منظم تعهدات “دوحه” ثابت قدم است و همان رهبری مصروف پیاده ساختن آنست و هم چنان، مکراً تکرار می کند، که به “هیچ کس” اجازه نمی دهد، که “از خاک افغانستان” علیه کدام کشور دیگر، به اعمال تخریبی و تروریستی دست برده شود، وغیره و غیره. با وجود اینکه این نویسنده به تعهدات “دوحه” چشم امید نه بسته است، اما طوری که شنیده شده است، محتوای آن، با وجود نقایص سنگین، مفاهیم دیگری را هم در بر داشته است، که قسماً غیر عملی نیز بنظر می رسد و اثری هم از حرکات پیشبینی شده، در برخی مسائل محسوس نیست. وقتی این شخص مکرراً ادعا دارد که به “هیچکس اجازه” نمی دهند، که از خاک افغانستان علیه کشور های دیگر، اعمال تروریستی و تخریبی انجام یابد، نه تنها اینکه حضور همچو افراد و حلقات را با حقیقت حفظ روابط احتمالی مخفی آنها، با “امارت اسلامی” و رهبران آن، نفی نمی کند، بلکه به عبارت دیگر یک امر عادی و حتمی شمرده شده می تواند. این خود، اشاراتی را می رساند، که تهدابگذاری “دولت دینی” در افغانستان، تنها هدف این “حرکت طالبان” افغان نبوده است، بلکه از همان آغاز و در طول زمان “بحران خونین” در افغانستان، پیوند های معین و آشکارای بین المللی وجود داشته، این حلقات اصلاً در جنگ و در رهبری “طالبان” نقش تعیین کننده  و سمت دهنده را بازی کرده اند و حال هم بازی می کنند.

به این تصویر منتشر شده در۲۲ دسمبر ۲۰۰۱م  نظر اندازید، این ها “کی ها” بوده اند؟ صاحبان قدرت “تسخیری” هم چنان از زبان همین “شخص”،  کلمۀ “تعامل” را با “جهانیان” مروج ساخته اند. این شخص، “معاون سخنگوی” حکومت “سرپرست” و یا “موقت”، مانند دیگر هم قطاران خود، با بی پروائی، هر چه بخواهد، می گوید و بدون ارائۀ سند تکرار می کند. از احکام او و امثالهم، باید “اطاعت” شود! درینجا به این مثال توجه کنید: رسانه ها در رابطه با “کار اطفال” و وضعیت غم انگیز زندگی خانواده ها خبر داده اند، این شخص مدعی می شود که با تسخیر کشور و در تحت رهبری “امارت اسلامی” که به امور “رونق” بخشیده اند، وضعیت اطفال “بهبود” یافته است. تصویر آخری، در صفحۀ قبلی “اطفال” را نشان می دهند که در “ویدیو” همه مصروف حفظ سوره های قرآن ( کتاب مقدس) هستند و همه با یک حرکت نیم بدن، در حال نشسته، به پس و پبش دیده می شوند. این شیوۀ تدریس “ملاهای” امروزی است.

ملای مسجد ما، بالای گردن های ما مشت خاک می انداخت، تا سر های مانرا، از “سه پاره” از حالت “خم بودن” شور ندهیم. ممکن معاون سخنگوی این حالت را “بهبود” بداند؟ اینکه  تا چه حد این حرف های آنها، به حقیقت نزدیک خواهد بود، نمی توان چیزی گفت. جای بسیار تأسف است، که اقلاً یک سال مکمل، مانع “آموزش دختران” بالاتر از صنف ششم شده اند. در حالی که آموزش را “دین” اسلام هم چنان بر مرد و زن حق می داند، اما “سخنگوی ذبیح الله مجاهد” که نام او در مطبوعات و رسانه ها، بیشتریاد شده است، در تصویر اول و تصاویر بعدی او را در داخل جمعیت هم می بینید، مسدود بودن درب مکاتب را بر روی دختران، به “دین” ارتباط می دهد و در آنچه دین به صراحت اجازه داده است، این شخص، به “علمای نام نهاد دین” موقف بالا تر” از احکام صریح دین قایل است و به عنوان “بهانه”،” نظر “علمای دین” را “ضروری” می داند که در غیر آن عواقب آنرا تهدید آمیز افاده می کند. اقلاً از چنین کلمات بر می آید، که آیندۀ سیاسی کشور را “دیکتاتوری” بی مثال “دینی” و آنهم بشکل افراطی، ترسیم نموده است. این “رهبری” آنها و “علمای دین”، در گذشت یک سال به توافق نرسیده اند و قریب به سه دهه سپری می شود، که برای تأسیس دولت «دینی» یک دین و یک “مذهب”، می جنگند. وقتی “دین” اجازه داده است، “عالم دین” چه صلاحیت منع و یا توقف را دارد؟ اطفال و نو جوانان درین سن و درین عصر و زمان، توان اعظمی آموزش را دارا اند، که بعداً درین توان تقلیل توان و نبود فرصت مناسب رخ می دهد و فرصت های طفلی بیهوده تلف می شود. آیا ما انسان نیستیم؟ حال به صفحات تأریخ، مراجعه می کنیم که در جوامع دیگر، رهبری های سیاسی آنکشورها، برای کشورهای خود آنها، چه کرده اند.

در ینجا از صدر اعظم معروف وقت، در پادشاهی آلمان، «اوتو فن بیسمارک» نقل می کنیم، که مردم آنکشور به خاطر جاودان نگهداشتن خاطرات او و هم به عنوان ابراز سپاس از خدمات و تجارب آن شخصیت بزرگ آلمان، در رهبری حکومت پادشاهی که، بیش از پنجصد مجسمۀ او را در سراسر خاک آلمان ساخته اند، زمانی گفته است: «دروغ می تواند جنگ ها را به راه اندازد، حقیقت برخلاف آن، می تواند آنرا متوقف سازد.» او هم چنان، افاده نموده است: ” هیچگاهی به آن اندازه دروغ زیاد گفته نمی شود، مانند قبل از انتخابات، در جریان جنگ، و هم پس از شکار». در قریب پنجاه سال “بحران اخیر افغانستان” تا اکنون، که دروغ گوئی ها و تبلیغات دستگاه های استخباراتی قدرت های بزرگ، ادامه داشته است، هیچگاهی طبق لزوم، تحلیل و افشای حقیقت و واقعیت های اصلی وقوع حوادث، درین بحران خونین و طولانی وطن ما، منتشر نشده است. به عبارت دیگر، تا اکنون، این مقطع تأریخی توسط دانشمندان مسلکی “نیوترال” تحلیل و ارزیابی نه شده است. چنین به نظر می رسد که ممکن کسی هم در محافل “قدرت” که بر وضعیت بحرانی تسلط داشته و دارند، به چنین فکر هم، نشده باشند. آنچه مردم ما تا اکنون شنیده اند و نویسندگان چندی هم به حمایت از اهداف و مواضع صاحبان قدرت، همان اهداف و کلماتی را نشخوار نموده اند، که همه و همه باید در جهات کلی، در تحت کنترول و هدایت مراکز قدرت، که پیش برندگان اصلی بازی های رقابتی، بر سر قدرت می باشند، بوده باشد و از جانب آنها، باید دائماً تلاش برای اشغال موقف برتر سیاسی، تقدم داشته باشد. درین “تیاتر” بی پایان، انحصار “اطلاعات” و هم چنان “تولید” آن باید در اختیار آن مراکز باشد، که ساعت مزد این همه “سخنگویان” و “خوش آوازان” را نیز می پردازند. با اجتناب از تفصیل و هم چنان اعتراف به امر نداشتن امکانات برای افشای همچو برنامه های هسته یی “استخباراتی”، که در مراکز قدرت ها ی بزرگ دخیل، در رابطه با بحران افغانستان، احتمال طرح ریزی و عملی آن متصور شده می تواند، فقط از روی سر وصداهائی که در مارکیت “میدیاهای الکترونیکی خبری جدید”، که تحت اداره و تسلط آنها بطور محسوس شنیده می شود، می توان تا حدی از آن الهام گرفت، که با چه شیوه ها، خاک به چشم انسانهای عوام کشور ما، پاشیده می شود. می تواند هم چنان، چنین حدس زده شود، که آن مراکز اصلی از چه کسانی، در اجرای وظایف کثیف روز، کار می گیرند که مسبب گمراهی افکار عامه نیز می گردند. حال فقط بر اوضاع قریب سه سال اخیر بطور مختصر”مکث” می کنیم، و فقط چند رویداد را بطور نمونه  یادآور می شویم. نخست می بینیم که، “دونالد ترمپ”، رئیس جمهور وقت ایالات متحده ، از حزب “جمهوری خواه”، که کشورش به حیث “قدرت اشغالگر” در رأس متحدان آن، در قریب “بیست سال” گذشته، حضور داشته است، “مسیر جدید”، سیاست نظامی، آن قدرت بزرگ را، با چه خط السیر اعلان کرده است. او برای اجرای آن مشی، مأموران خود را، توظیف کرد، تا با هیأت “طالبان” به مذاکره بپردازند. در پرنسیپ مهم نیست که چه کسی، همچو وظیفه را انجام داده است و یا انجام می دهد، بلکه مهم اینست که چه انجام می یابد و اگر ممکن باشد دریافت شود، که وظایف به چه محتوا، از جانب کدام مراجع قدرت، برای رسیدن به کدام اهداف مشخص، طرح ریزی گردیده است. این رئیس جمهور، بالاخره مدعی شد که “جنگ” را با “طالبان” به “پایان” می رساند. “طالبان” که طرف “مذاکره” بوده اند، از همان آغاز می دانسته اند که حاکمیت دولتی، به آنها منتقل می گردد. بر طبق ادعای دوامدار “طالبان”، که ادامۀ “جنگ” را بر “ضد قوای خارجی”، الی خروج همۀ آنها، به زبان می آورده اند، پس از آن، از این تصمیم قدرت بزرگ، “طالبان” از وضعیت به نفع خود، نتیجگیری نموده اند. بخصوص وقتی “قدرت بزرگ” از قطار قریب «۲۲» گروپ مختلف مسلح موجود، ضد حکومت تحت حمایت آنها، این «طالبان» را به میز مذاکره فرا خوانده است، چنین تعبیر شده است، که گویا «قدرت بزرگ» آنها را به حیث «یگانه» مخالف «مسلح» “دولت دست نشانده”، برسمیت شناخته است. این مذاکرات در چنان حالت انجام یافته است که «طالب» مذاکره کننده، دولت ساخت دست ایالات متحده را٫ برسمیت نمی شناخته است، و بر رخ آن مهر وابسته و نوکر «اجنبی» می کوبیده اند. مبلغین آنها با افتخار دست به سینه می کوبیدند، که این “جنگی های” آنها بوده اند که این اشغالگران را با “شکست” روبرو ساخته اند و با “سر افگندگی” “قوای نظامی” آنها را از “افغانستان” خارج ساخته اند. وقتی حوادث اخیر رخ می دهد، مبلغین آنها در موضعگیری ها و تبلیغات آنها، حرف از تخلفات همسایگان و هم از تخلفات ایالات متحدۀ امریکا، از حقوق بین الدول حرف می زنند، بدون اینکه درک کنند که توافق دو جانبه در “دوحه” به نوعی از برقراری “آتش بس” بوده است، نه ختم کامل جنگ بین آنها، اینکه در طرح شرایط بین آنها، چه بازی های مخفی هم در کار باشد، برای این نویسنده معلوم نیست و مانند برخی ها، به حدسیات خودش را تسلیم نمی کند. با همین عبارات کلیشه یی و یکنواخت، “جنگی های طالب” و “رهبران” آنها، از “پیروزی” آنها، سخن می گفتند و می گویند. حقیقت در کجا نهفته خواهد بود؟ در جملۀ تعدادی از “سخنگویان” آنها، که بیشتر در مطبوعات داخل کشور ظاهر می شوند، و هر یکی از آنها ، اغلباً جملات “ثابت” خود را تکرار می کنند، فقط سه نفر، را معرفی نمودیم، که در تصاویر می بینید. مثلاً “بلال کریمی، معاون سخنگوی طالبان” دائماْ تکرار می کند که “امارت اسلامی” به تعهدات “دوحه” وفادار است و مطابق برنامه، قدم به قدم، در تطبیق آن به پیش می رود و تأکید می ورزد که “خواهان تعامل” با “جامعۀ جهانی” است و به هیچ کسی “اجازه” نمی دهد که از “خاک افغانستان” علیه کدام کشور دیگر به اعمال تخریبی و تروریستی، متوسل شوند. صرفنظر از تفصیل، اینکه اجازه نمی دهند، یک جهت مسئله است، باید هم چنین فهمیده شده بتواند، که آیا این چنین “تسخیر”، به هدف “حاکمیت تنهائی”، “امارت اسلامی”، فراهم ساخته شده است؟ و آیا این “تسخیر کنندگان” که به اصطلاح حکومت موقت و یا سرپرست خود را که خود نام داده اند، خود قادر به چنین کنترول خواهند بود، و یا اینکه برای تهدابگذاری یک حاکمیت یک “مذهب” و یک “دین” مشغول اند؟ که سیاست یکه تاز “دیکتاتوری دینی» را تعمیل خواهند کرد؟ بعضی از سخن گویان، در گفتارهای خود از کلمات “افغان ولس” و یا “افغانها” نیز نام می برند که گویا درین بیست سال برای “آزادی” کشور خود جنگیده اند و این را، حق آنها دانسته اند اما آیا این ادعا از نگاه کیفیت با حقایق مطابقت دارد؟. برخلاف آنها، “حامد کرزی” خاصتاً پس از سال ۲۰۱۴م داد می زده است، که: ‌«این جنگ ما نیست!» پس اگر او به این ادعای خود صادق بوده باشد، پس در رهبری این جنگ، در نقش یک اجیر انتصابی، چرا سهیم بوده است؟ آیا این تمام  «مردم» یا «افغانها» که سخنگویان طالب، به صدای بلند یاد می کنند، همه به «رهبر آنها» بیعت کرده اند؟ بحران کنونی افغانستان، زادۀ “بحران پیچیدۀ بنیادگرائی اسلامی” است که از “معتدل” گرفته تا “افراطی ترین”، توأم با پیوندها و تمایلات مختلف “راسیستی” در تحت نام “جهاد” و “اسلام”، سهیم می باشند. اینکه با استقرار یک “حاکمیت خود کامه” و “دیکتاتوری بی مثال دینی” چه کسانی بر اوضاع کشور مسلط خواهند شد و هم اینکه آیا  ثبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به کشور برخواهد گشت، دریافت حقیقت و واقعیت آنرا، باید به آینده موکول کرد. “بلال کریمی” هم چنان مکرراً یادآور می شود که “امارت اسلامی” مطابق به پلان، به پیش می رود و به هیچ کس ” اجازه نمی دهد”، که نحوۀ اداره” را، از خارج بر ما “تحمیل” کنند. چنین انتباه حاصل شده می تواند، که ممکن، یا این “تسخیر کنندگان” به نورم های بنیادی حقوق انسان، در طبیعت، قدرت و و قوع حوادث و برخورد ها، که هدف اصلی “آزادی فرد”، حفظ “کرامت” او، حق انتخاب شغل و کار، انتخاب محل زندگی، انتخاب ” عقیده” و غیره باید باشد، یا نمی فهمند و یا اینکه  برای آنها مفهومی هم ندارد و ممکن مصمم باشند تا، همه اوامر آنها را به “زور شمشیر”، زیر نام “شریعت” اسلام تعمیل کنند. هیچ کشور در مناسبات بین المللی برای خود حق نمی دهد که سیستم “سیاسی – اداری” و  “حقوقی” را بر کشور دیگری تحمیل نموده و یا به آنکشور صادر کند، این وظیفۀ اتباع هر کشور است، که چگونه یک سیستم با ثبات و صلح آمیز را خود بنیاد می نهند. اگر یک انسان چه مرد باشد و چه زن، حق تعلیم و آموزش و حق آموختن کدام شغل و هنر نداشته باشد و نتواند در جامعه کاری را انجام دهد، که در بدل آن مزد بگیرد و برای امرار حیات از آن مستفید شود، پس آیا جز “مردن” دیگر راهی در پیش او، قرار خواهد داشت؟ سخنگوی دیگر، با نام “ذبیح الله مجاهد” را می شنویم، که تا حدی از شهرت بیشتر برخوردار است. این نام در مطبوعات قبلاً، بدون چهره شنیده شده است. برخی از صحبت های او در خطوط کلی، در مقایسه با دیگر مفسرین و سخنگویان “تسخیر کننده”، فرق دارد. او “جنگ” را “خاتمه یافته” اعلان نموده است، که این خود مورد سوال است. او هم چنان بیشتر در رابطه با “نظام اسلامی” حرف می زند و در مخالفت با “تحمیل نحوۀ زندگی غربی” نیز تبلیغ می کند. نحوۀ زندگی جز ثقافت، عادات و رسوم هر اجتماع است، که انسانها طبق دلخواه و عادت در زندگی خود آزادانه از ارزش های کلتوری و فرهنگی، استفاده می کنند. بهر صورت در جملۀ قوانین جبری شمرده نمی شود، رسوم و عادات نو، در جوامع “مُدرن” جای کهنه را می گیرد. جوامع مُدرن “شهری” نتیجۀ گذار طولانی از جامعۀ عنعنوی به جامعۀ شهری و مُدرن صنعتی است، که چنین گذار از یک جامعه نسبت به جامعهۀ دیگر متفاوت صورت گرفته می تواند. در طبیعت، موضوع “آزادی فردی”، یعنی حق، “آزاد” بودن فرد نیز مطرح می باشد. در امر سهمگیری دلخواه در فعالیت های سیاسی، باید، شانس و حق مساوی در نظر باشد. روابط “خونی” او با کدام گروپ، اولاً ” حقوق” و “مکلفیت” او را با دیگران ربط نمی دهد. هر فرد جداگانه دارای حق و مکلفیت است، که دولت های حاکم بطور مساوی، تعریف می کنند. و نه هم بر اساس چنین تعریف هویت، “حقوق گروپی” در دولت “مُدرن” قابل تعریف خواهد بود. به همین ترتیب اگر فردی از همچو گروپ مرتکب یک عمل جرمی می گردد، این جرم او فردی بوده و قانون با او رفتار جداگانه می داشته باشد. جرم او با گروپ ربطی داشته نمی تواند. پس این گروپبندی های قومی و “ایتنی” و “مذهبی” برای چیست؟ انسان به تنهائی سطح دانش و درک می داشته باشد و طوری رشد می کند، که شرایط مناسب برای او فراهم شود. وقتی یک انسان “آزاد” در تابعیت یک دولت قرار می گیرد، چون او “یگانه” فرد است، بناءً حق و مکلفیت او فردی است. در استفاده از ارزش های کلتوری برای هر انسان استفادۀ آزاد مفهوم است. شانس و حق مساوی باید از جانب دولت “مُدرن”  تضمین و حفاظت گردد. این “تسخیر کنندگان”، تا اکنون در تحت نام “اسلام” و “شریعت اسلام”، “مشی سیاسی” و روش حاکمیت خاص خود آنها را، تا حدی “سری” نگه داشته اند. اما درین مدت قریب به یک سال، از طریق سخنگویان و مبلغین آنها، مکرراً خبر می دهند که گویا “تسخیر کنندگان” آنها، “تمام شرایط” را برای به رسمیت شناختن، تکمیل نموده اند.

ادامه دارد…

برای ارتباط، احترامانه از شما دعوت میشود به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com و یا info@ariana-afghanistan.com

به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت.اهتمام محتویات مندرج دریک مطلب نشر شده در سایت ا. ا. مسئولیت تام نویسنده است.