راسیزم خطرناک است(۱)

۲۰۲۱/۰۹/۲۷

دوکتور محمد اکبر یوسفی

 « راسیزم» خطرناک است !

(قسمت اول)

لازم است تا با واقعیتبینی و قبول حقایق زندگی و وجوه مشترک روابط انسانهای کشور خود ما را در قدم اول، با وجود همه دردها و آلام ممکن، با تفکر سالم ارزیابی نمائیم. هیچ یکی ما را تحریم نه کنیم و بخصوص در دام دشمن نیفتیم. به جای جدال و منازعه، به استدلال روی موضوعات، برای رسیدن حل مشکلات ما، بپردازیم. درین مرحلۀ “بحرانی” تازه در افغانستان، در صف کشورهای سودجو، دشمنان و دشمنان ما، دو “دولتمتدار” منطقه، یکی “عمران خان” “پاکستانی”  که خودش را نمایندۀ  نا خواندۀ پشتون  و دیگر آن، “رحمانٌف” تاجیکستانی که خودش را نمایندۀ  همه “تاجیکها” در جهان می تراشند، در تلاشهای مغرضانۀ آنها، بیشتر از دیگران، خاصتاً در رویدادهای ولایت پنجشیر، فعالتر شده مدعی اند، که گویا این دو نسبت، “پشتون” و “تاجیگ”، برای آنها قابلیت حل مسائل را بخشیده باشد. با چنین حرکات مفسدانۀ آنها، ممکن تلاش داشته باشند، تا ذهنیتی را هم تحریک کنند که گویا این “پشتون” و “تاجیک” و بهمین ترتیب، “سنی” و “شیعه” و یا دیگر اقوام وطن ما “دشمن” همدیگر باشند. آنها با بی شرمی بیحد، تلاش دارند، تا از یک طرف امتیازات جدید در وقایع افغانستان بدست آرند و در عین حال با این روش، تلاش پوشانیدن تمام اعمال دشمنانۀ گذشته های طولانی آنها را نیز بپوشانند. بدینترتیب، فضول حرفان دیگری را هم استخدام کرده اند، که مانند “حامد کرزی” و “عبدالله عبدالله” و “گلبدین حکمتیار” در محافل دیگر، مانند درندگان “دندان ریخته” به  “غو غو”، ادامه دهند. این افراد که در حقیقت بر حسب نقش گذشتۀ آنها، همه در “زباله دانی تأریخ” افتاده اند، بازهم، شب و روز می کوشند، تا با استفاده از خدمات قبلی آنان به دشمنان افغانستان، و محافل “ناکام” که منتظر لحظۀ بهتر اند، روابط شخصی آنها را حفظ کنند و در صورت امکان بر گمراهی های مردمان نا آگاه و سادۀ ما، بیفزایند. آنچه بطور نمونه جلب توجه می کند اینست که، “حامد کرزی” “ایران” را فرا خوانده است، تا به “افغانستان کمک” کند.  در امیدواری به “کمک”، این “فضول حرف”، از “آرشیف” متنفذین محلی و حلقات “راسیستی”، اعم از “نژادی” و ” افراطی مذهبی” موضوع “مسلمان بودن” و “همزبان بودن” را نقل می کند، که گویا این “نسبتها” از جملۀ کلمات مؤثر، در رشد اعتماد متقابل نقش خواهد داشت. بدینترتیب ممکن فکر کند، که گویا ، “قرائت آیات کوتاه” قرآن شریف که این فریبکاران ، در هر جا، بدون ترجمه و تفسیر بزبان می آورند، اعتبار آنان را نسبت به دیگر اندیشان و پیروان ادیان دیگر بالا خواهد برد. مگر این همه افغانها، که در طی بیش از چهل سال در جنگ مستقیم علیه همدیگر کشته شده اند، “هم دین و هم زبان” نبوده اند؟ اگر از دید این فضول حرف، “مسلمان” بودن در مناسبات بین کشورها، کدام “فوق العادگی” داشته باشد و با داشتن “تذکرۀ هویت مسلمانی” در همه جا، در مقام بلند، قرار گیرد؛ آیا در چنین تصور، تمایلات “راسیستی” نهفته نیست؟ به این تصاویر “حامد کرزی فضول”، نظر اندازید که از جریان اولین سفرش به “قندهار”، پس از اشغال “ادارۀ مؤقت” (۲۲ دسمبر ۲۰۰۱م)  گرفته شده است. مگر همین “عوامفریبان” ، متنفذین و “فروشندگان آیات قرأن” نبوده اند، که ادارۀ “فاسد” را هم چنان بکمک “دالرهای نقدی” مانند “سی آی ای” و “ایرانی های” چون “احمدی نژاد” (که به ظاهر امر، در عرصۀ بین المللی به مخاصمت متوسل می شوند) حفظ نموده اند. “احمدی نژاد” که در صف “فاشیستها”، موضوع “هولوکاوست” را ” جعل تبلیغ می نمود، حال این “فضول حامد کرزی” در برابر ادعای “حسن روحانی”، چه می گوید،  وقتی مدعی شده است که درین بیست سال، یک حکومت “فاسد” را نگهداری کرده اند. درین فساد این افراد بدون تردید، غرق بوده اند و در آینده هم چنان خواهند بود. وضعیت

کنونی که یک نوع “تسلط” نظامی را در تحت نام “امارت اسلامی” نشان می دهد، یک واقعیت است، که باید از نظر دور نگهداشته نشود. جای شک نیست، که چنین حالت که تا اکنون بیانیۀ مکمل رسمی در بارۀ مشی حکومت آنها، بطور کامل نشر نه شده است، یک وقت خیلی حساس است. لحظات خاموشی صدای وحشتناک سلاح های مهیب، پس از اضافه از “چهل سال” علامت مثبت است، که باید در جهت خشکاندن دائمی خونریزی عمل شود. مسئله بر سر این نیست که جلوگیری از “حاکمیت تنهائی” این “گروپ” در یک مقطع مطرح شود یا نشود. نویسنده هیچ نوع “دیکتاتوری” را ترجیح نمی دهد و توان جلوگیری و تطبیق آنرا هم ندارد. این هم یک واقعیت است، که کشور ما هیچگاهی یک رژیم “دیموکراتیک” و “سیکولار”، “مُدرن” نداشته است. حال مسئله بر سر این نیست که در قدم اول “کیک قدرت”، قاش قاش شود و برای قدرت طلبان “گرگ مانند”، گرسنۀ نعم و منابعی که اصلاً همه نا بود شده است، تقسیم گردد، تا این کور مغزها، خود آنان را در “آئینۀ قدرت” آینده ببینند. چه عجیب اصطلاحی را اختراع کرده اند. درین کشور و در جامعۀ آن، گرمی “زخم ها” روز تا روز سردتر می گردد و درد آن هم شدیدتر و غیر قابل تحمل خواهد شد. به قول طبیبان، چنین مصیبت در پیش است. کشور و انسانهای او را یک “فاجعۀ” المناک بی مثال تهدید می کند. اینجا مسئله بر سر اینست که چگونه، همین حالت عدم تبادلۀ سلاح گرم، به نجات زندگی انسانهای گرسنه و معالجۀ مریضان، از طریق  دست به کار شدن همه ممکن گردد. درینجا، یک نقل قول که از زبان “قهرمان ملی آلمان” که در سالهای “جنگ اول” و “دوم”  جهانی برای وطن خود جنگیده است، مورد استعمال می یابد که می گوید: “کار سخت  خون ذخیره می کند، خون زندگی را نجات می دهد. فهم سالم انسان، هر دو را” («ایروین رومل»). در جائی دیگر هم چنان از زبان او حکایت شده است که می گوید: « وقتی آدم بدین وسیله برنده شده نمی تواند، باید برای آن، جنگ نکند.» قرار گزارشات، وقتی “رومل” احساس می کند که اعتماد “هیتلر” را که در رأس دولت قرار داشت، از دست داده است، که گویا او را هم در صف “کودتاچیان” می شمرده است، دست به “خودکشی” می زند. در حالی که او با دوری “هیتلر” از رهبری موافق بوده است، اما نه با شیوۀ عمل “کودتا چیان”. او می گفته است: ” هیتلر مقتول خطرناکتر از هیتلر زنده است.” (“ایروین رومل”). مثلث فضولان و مفسدان چون “حامد کرزی”، “عبدالله عبدالله” و “گلبدین جکمتیار” بیشتر از دیگران، بر طبل “حکومت همه شمول” و “فراگیر” بر طبق نقشۀ “پاکستان” می کوبند، تا خود آنان را از مسؤولیت های صریح گذشته، نجات دهند. این هر سه خاصتاً مصروف راه و روشی اند، که، به هر در و دیوار، مراجعه کنند و طلب همکاری کشورها را طوری به زبان آورند، تا، کشورهای مورد نظر آنها، بر “رهبری طالبان”  فشار آورند که “تشگیل حکومت” “امارت اسلامی” را، “همه شمول”، سازند. هدف آنها در تحت کلمۀ “همه شمول”، خود آنهاست. در نتیجۀ همچو “فشار” وارد شده بر

“طالبان”، اینها به شمول دوستان آنها، چشم امید باز کرده اند، تا در چنان حکومت، صاحب “لقمۀ چرب” قبلی شوند و نعم مادی و معنوی بین آنها تقسیم گردد و بر طبق، تکیه کلام “تیره پر هیره” همه آنچه را که در بیست سال اخیر نیز انجام داده اند، به پوشانند. از ادعاهای پوچ حامیان “پاکستانی” و “تاجیکستانی” آنان، چنین بر می آید که گویا “بحران افغانستان”، از اختلافات “پشتون” و تاجیک”  ناشی شده باشد. در زبان پشتو یک ضرب المثلی داریم که می گویند: “میره می نه وه لیدلی، تر مور مهربانه” این دو “دولتمدار” که در صف اتباع دولت افغانستان شامل نیستند، و تعهدات “دولتی” افغانستان با اینها ربطی ندارد، با عوامفریبی های تازه، وارد میدان شده اند. وضعیت بحرانی افغانستان، و ترکیب ساختار و موقف های طرفهای درگیر، در یک حالت خیلی، بغرنج قرار دارد، که این نویسنده هیچ دلیلی را نمی یابد که در مبارزۀ ضروری ضد اشکال “راسیزم” به این و یا آن “گروپ” متشکل فعلی، در بازیهای “سیاسی”، اعتماد کند. مبارزه به خاطر “جامعۀ باز” و در پیش گرفتن “تجربۀ یموکراسی” را این نویسنده برای آیندۀ جامعۀ “کثیرالایتنی”، با پیروان ادیان و مذاهب متعدد، مفید دانسته، معتقد است، که فقط طرد و دفع هر نوع دیکتاتوری، تأمین “آزادی” برای هر انسان که چگونه می خواهد زندگی  فردی خود را در حیات اجتماعی به پیش ببرد و بتواند اظهار نظر آزاد نماید، در طویل المدت، جامعه را به صلح و ثبات سوق خواهد داد. راه سالمی را برای همزیستی انسانهای دارای ادیان و مذاهب متنوع و هم برای انسانهای با منشاء احتمالی دورتر از همدیگر، ممکن، تصور می کند. برخلاف کسانی که اهداف “سیاسی” آنها را زیر شعار “دینی” و یا “قومی” می پوشانند و در حال حاضر از کم آگاهی اکثریت جامعه و از احساسات مذهبی آنها هم چنان، سوء استفاده می کنند، معتقد است که ارزش های کلتوری و فرهنگی گروپ های اجتماعی که، دارای روابط خونی و بشمول، زبان، دین و مذهب  و سایر ارزشهای حیاتی  اند و محصول کار جسمی و دماغی انسان بوده است، همین ارزشها برای زندگی انسانها، ماهیت و کیفیت می بخشد. همهٔ این ارزشهای کلتوری و فرهنگی، محصول کار جسمی و مغز انسان را این نویسنده، به مفهوم «سیستم باز» می شناسد، اما این سیستم باز نمی تواند خود بخود اساسات یک دولت را تشکیل دهد. دولت به نظم نیازمند است. نظم به حفظ امنیت نیازمند است و برقراری امنیت هم چنان به قوانین و مواظبان بیدار، قانونی محتاج است. ارزشهای کلتوری و فهم آن، قابلیت رهنمودی انسانها را بالا می برد. وقتی اجتماعات با هر ترکیبی که باشند، در یک قلمرو مطابق به شرایط جهانی، «دولتی» را تشکیل می دهند، باید بدین معنی درک شود که ازین همه ارزشها، که ایجادگران انسانی آن، جهت استفاده در اختیار بشریت قرار داده اند، و این همه پدیده هایی اند، که برای استفادۀ همه، یعنی هر عضو جامعۀ انسانی، که در عین حال از آزادی های لازم انفرادی برخوردار باشد، می تواند در وقت ضرورت  مطابق به خواست خودش استفاده نماید. وقتی برای تشکیل دولت مصمم می گردند، باید برای رهبران و آگاهان هر جمعیت، هم چنان، مفاهیم “سیاست کلتوری” و “کلتور سیاسی” مفهوم درست داشته باشد. حرکات انحرافی و سوء استفاده از مذهب، نظریۀ حکومت “سیکولار”  را با موانع روبرو می سازد، که خطر در پیش گرفتن راه بسوی فاجعه ها، بیشتر محسوس می باشد. “راسیزم” یک اصطلاح مجرد است. دانشمندانی که منجمله  از “راسیسزم اروپائی” نام می برند، در بنیادگزاری آن حتی از سهم “ایمانویل کانت” نیز یادآور می شوند، البته در عین حال گزارش می دهند که با گذشت زمان، بعداً، “کانت”  هم چنان  اظهاراتی داشته است، که موقف ضد “راسیستی” از آن هویدا می گردد، تصور می کنند که اگر خود “کانت” بعداً حیات می داشت، یقین است که در مقابل “راسیزم” اروپائی یا “لیبرالیزم سفید پوستان اروپا”، در مرحلۀ تجارت با بردگان سیاه پوست افریقائی و با قسمت هائی از تحقیقات “داروین” و آیدیالوژی فاشیستی “نازی های” آلمان و هم چنان با استعمارگران انگلیسی و غیره که باعث کشتار انسان در سراسر جهان گردیده بودند،

به مخالفت می پرداخت. “راسیزم” یا نژادپرستی را “لیبرال های سفید پوست اروپائی” و “نازی ها” به حیث “آیدیالوژی” اختراع کرده اند. “ایمانول کانت” که حامی آزادی فردی و صلح برای تمام جهان بوده است، حتماً همه رویداد های بعدی را که رژیم های “توتالیتیر” و “دیکتاتورها” را که پس از “روشنگری” رویکار نموده اند، مردود و منفور می شمرد. بخصوص وقتی “تعقل انتقادی” را به جای “دگماتیزم” ترجیع می داده است. فاجعه های بزرگ در تأریخ بشر، هم چنان از “سادگی” و نا فهمی نیز ناشی شده می تواند. “هنا آرینت”، “یهود آلمانی – امریکائی”، فیلسوف و “تیئوریسن سیاسی” بی نظیر در قرن بیست، که شاهد ربودن حقوق انسانی و تعقیب “یهودیان”، بشمول خودش از سال ۱۹۳۳م تا ۱۹۴۵م، بوده است، در بارۀ وقوع “بدی ها“،

در جامعۀ بشری، در یک وقت چنین بیان داشته است: «تأثرآور اینست که اکثریت اعمال خشن و بد توسط انسان هائی انجام می یافته است، که  خود بین “بد” و “خوب” تصمیم نگرفته اند.» (هوشدار به “فیمینستهائی” که مانند “خانم روزبه”، جامعه را به جنس زن و مرد تقسیم می کنند و زن و مرد بودن را مقصر دانسته و در برابر همدیگر قرار می دهند. حل تمام معضلات، در “شانس مساوی” هر فرد جامعه است. “مرد” بودن  و “زن” بودن، نه عیب است و نه صاحب امتیاز. این وابسته به آنست که این جوره انسان از منابع با چه امکانات استفاده می تواند. استفادۀ معقول  می تواند ممکن شود، هرگاه فرد عضو جامعه، چه مرد و چه زن باشد، به منابع طبیعی و معنوی، دسترسی داشته باشد. در چنین شرایط می تواند اصل تساوی حقوق بین “افراد” تابع دولت، نیز تحقق یابد. رسوم، کلتور و عنعنات که طرز زندگی خاصی را، در جوامع به عادت مبدل ساخته است، نمی تواند، تنها مرد و یا زن مسؤول و یا مفتخر به آن شناخته شود. طبقۀ “زن” و یا طبقۀ “مرد” بطور خالص، که بعضی ها به زبان می آورند، وجود ندارد و چنین تعریف و تصور حماقت شمرده شده می تواند. استعداد  و محصول کار علمی”هنا آرینت” و “البرت آینشتاین” را که دو انسان از جنس متفاوت، یعنی مذکر و مؤنث بوده اند، بر حسب “زن” و یا “مرد” تقسیم شده نمی تواند. محصول کار آنها دارای ماهیتی است، که از آن ارزشها، همه انسانها، از آن بهره برده می توانند، چه رن باشد و چه مرد…) در عین حال مشابه با این مفهوم از “مارشال” معروف آلمانی، “اِروین رومل” که در دو جنگ جهانی از شهرت خاص برخوردار بوده است، حکایت می کنند که گفته است: “من از هیچ تقصیر خودم شعوری واقف نیستم. در هیچ یک جنایت سهیم نبوده ام، من فقط  در طول تمام عمرم، به پدروطنم خدمت کرده ام.” هم چنان از آدرس او در بارۀ “جنگهای آیدیالوژیکی” نقل می کنند: « در جنگ آیدیالوژیکی، کسانی یکدیگر را قتل می کنند، که یکدیگر آنها را نمی شناسند، به امر آنانی که، یکدیگر را می شناسند، اما قتل نمی کنند.» در “جنگ

آیدیالوژیکی” افغانستان که برادرکشی و مسلمان کشی در تحت شعار”اسلام” ادامه دارد و حال همان مجریان “جنگ”، از ویرانی های جنگ، طلب امتیاز

برای جرایم آنها دارند، آنها علیه همدیگر، آنچه را انجام داده اند، که در واقعیت امر حتی همه پل های عقبی را بسوی زندگی عنعنوی و نورمهای اخلاقی، ویران کرده اند و “راسیزم” خطرناک را با اشکال مختلف، رهنمای عمل خود ساخته اند. درینجا، به چند نمونه از تصاویر که درین سلسله عمدتاً از سالهای ۲۰۰۱م و ۲۰۰۲م جمع آوری شده است،  نظر اندازید که خود آنانرا، در صف رهبران “سیاسی” مطرحی تبلیغ می کنند و مدعی اند که تقسیم قدرت را بر اساس وابستگی “قومی”، “زبانی”، “مذهبی” و هم چنان بر اساس حساب “میله های تفنگ” دست داشته، صورت بخشند. به این چند تصویر عاملان “جنگ” نظر اندازید. مجلۀ “شپیگل”  “فرد” با “پکول” و ریش سیاه را که در صفحۀ قبلی می بینید، یک “جنرال تاجیک” نامیده و نام او را “عطا” خوانده است، که در حلقۀ بنیادگرایان “اسلامی” در تحت نام “جمعیت اسلامی”، ملوث با افکار “راسیزم دینی و نژادی”، شناخته شده است. او و امثال او با “زندانیها” چنین رفتار کرده اند که باید “نشسته” می خوابیده اند. حال در حکومت “مشارکتی” مطابق نورمهای “حقوق بشر” در برابر این “زندانیان” مخالف خود، و در برابر بازماندگان آنانی که در “کانتینرها” تیر باران و یا زنده در چاها و دشتها زنده زیر خاک شده اند، چه جواب خواهند داشت؟ حال پس از بیست سال تغییر چهره نموده است. اینکه آیا، تغییر عقیده نموده باشد که در امر ایجاد یک دولت متمدن، برای صلح و همزیستی همه انسانهای وطن، بدون تبعیض موافق خواهد بود، شک و تردید وجود دارد. به این چهرۀ دیگر نظر اندازید: ژورنالیست «شپیگل»، به عنوان نویسندۀ مطلب، “ایریش فولات”، ۵۲ ساله، با کسی که در گذشته (۱۹۹۶م)، یکی از قدرتمداران بوده است‌ و توسط طالبان، به فرار از کابل متوسل شده است، در تبعیدگاه «تهران» – صدراعظم سابق گلبدین حکمتیار، ۵۳ ساله (۲۰۰۱م)، که

به نسبت رفتار بی رحمانه علیه مردمان ملکی، بیمناک یاد گردیده، ملاقات نموده است. حکمتیار می کوشد، تا خود و طرفدارانش را که تا هنوز در افغانستان زندگی دارند، به عنوان «سومین قوت» در پهلوی طالبان و اتحاد شمال جاگیر سازد. او شک دارد، که ایالات متحدۀ امریکا درین جنگ برنده شود: “آنها در یک دام سوق داده شده اند، مثل آنکه یک زمان شورویها، به دام افتاده اند.” این شخص قسمت زیاد “بیست” سال را در مخالفت با “حاکمیت تحت حمایت خارجیها” و دور از انظار، گذشتانده است. در تلاش خود که درجه سوم در قدرت شود، با وجود “توافق” با “حاکمیت”، مؤفق نشد. او در طول زمان، با “خارجیها” متحدانه علیه مردمان کشور ما عمل کرده است. اگر مطابق خواست خود در حاکمیت سهیم شود، در آنصورت موضوع “حضور” و یا “عدم حضور خارجی”، نزد او مطرح نخواهد بود. «قوماندان جبهه دوستم: “بعد تهاجم بزرگ را آغاز می کنم”، شپیگل ۴۲/۲۰۰۱م»، سؤال اینجاست، که در بیست سال قبل تهاجم بزرگ را به امر کی، سلاح کی، مهمات و معاش کی باید انجام می داد؟ و حال هم به همان متن صحبت می کند و منتظر “اجازه” است. فیلسوف معروف قرن بیست، “کارل رایموند پوپر”، “انگلیسی – اتریشی” گفته است: “انسان حق دارد، که برای یک هدف زندگی خودش را با خطر روبرو سازد، اما نه زندگی دیگران را“. اگر این شخص خودش را آنقدر شایستۀ انجام عمل سالم، به نفع همه اعضای جامعه می بیند، پس چرا منتظر “امر” دیگران” است. این خود یک نوع “بزدلی” و واهمۀ سرپوشیده در باطن او را برملا می سازد، که در انجام عمل پر خطر خود، تلاش می کند

تا در مسؤولیت دیگران را هم سهیم سازد. درین رابطه، باز به “مارشال رومِل” گوش می دهیم که گفته است: “جٌرئت  آنست، که  توسط آن، آدم بر ترس غلبه حاصل می کند.” این درک و فهم و خواست این شخص، که حال “احساس مارشالی” بر او غلبه کرده است، نه با خواست عمومی “کتگوری اجتماعی”، که یک “ایتنی” تعریف شده می تواند، و نام آنرا “ازبیک” یا “اٌزبک” می خوانند و به عنوان یک جمعیت “ثقافتی” و “کلتوری”، بی تفاوت از اینکه درین کتگوری ها، چه پیروان دینی هم داشته باشد، مانند سائر جمعیتهای دیگر در قدم اول، به همۀ این مجموعه، در کل، این نویسنده سر تعظیم فرود می آورد و در کلتور و ثقافت آنها، که خود با آن زندگی می کنند، و احساس خوشبختی می کنند، به عنوان پدیدۀ مقدس می شناسد.

ادامه دارد.