دوران “جنگ سرد” و اثرات آن بر افغانستان!(۶)

شمار خوانندگان این مطلب تا حال: 0

۲۰۲۲/۰۴/۲۸

دوران “جنگ سرد” و اثرات آن بر افغانستان!

(قسمت ششم)

یادداشت: این قسمت مقاله قبلاً  به تأریخ ۲۷ اپریل ۲۰۱۵م نشر شده است.   پس از  تصحیح اشتباهات ممکن تایپی، بار دیگر برای نشرتقدیم است.

«در بارۀ قدرت بزرگ “ایالات متحدۀ امریکا”، به عنوان یک طرف پیش برندۀ “جنگ سرد”، در قریب ۴۳ سال، بعد از ختم جنگ

دوم جهانی، که قبلاً نیز در مورد گفته شده است، مجلۀ “شپیگل” شکست آن قدرت بزرگ را در جنگ “هند – چین”، گزارش داده است، طور مختصر در پشتی مجله مشاهده می نمائید،  (۶)که گزارشگر می نویسد: (در سطر های پایان ضمیمۀ همین شماره ۱۵، سال ۱۹۷۵م، چنین افاده شده است:”  هند – چین امریکا، از هم فرو پاشید. امریکا  جنگ خود را می بازد.”(۶) در “پشتی” مجلۀ “شپیگل”، شمارۀ ۱۹ می بیند که مجسمۀ سمبول “آزادی”، دست شکسته را با بیرق ایالات متحدۀ امریکا، در گردن بسته و در عین حال افاده می گردد، که گویا “احساس بی اعتمادی” در برابر امریکا، حکم فرما گردیده باشد.

در نهایت” هند – چین سرخ شده است.“، که به هیچ صورت خواست آنکشور نبوده است. نویسندهٔ “شپیگل”، به نام “دیوید هلبیرستم” (David Halberstam)، به تأریخ ۵ ماه می ۱۹۷۵م، در بارۀ انجام این جنگ طولانی، تحت عنوان:” سقوط امریکا خارج از مرحمت“، سال های جنگ را، سال هایی خوانده است، که برای امریکا این جنگ همزمان با لحظاتی جریان داشته است، که از رسوائی “واترگیت” (Watergate) گرفته، تا سقوط کامل یک حکومت دست نشانده و تحت حمایهٔ  آن در ویتنام، دردناکترین (درگیری قرون) شمرده است. درین مقاله از خسارات این جنگ به حجم قریب به ۱۵۰ میلیارد دالر و مرگ ۵۶۰۰۰ امریکایی نیز یاد شده است. در تصویر بعدی، در شماره ۲۳ “شپیگل”، سال ۱۹۷۵م، که تا حدی نمایانگر فضای سیاسی آنزمان در “اروپا” نیز می باشد، در نتیجۀ جنگ “پرتگال” در مستعمرات افریقائی آن (آغاز جنگ سال ۱۹۷۴م)، درین کشورعضو ناتو، “افسران چپی” قدرت را بدست می گیرند. “شپیگل”، سؤالی را مطرح نموده است، که “آیا دولت عضو ناتو کمونیستی است؟” در متن توضیح شده است، که حلقات “چپی” در محاسبۀ نیروی خود، مرتکب اشتباه شده بودند و به زودی “شکست” خوردند. درینجا می تواند قابل ذکر باشد، با وقوع “کودتای بدون خونریزی” در افغانستان که به سقوط “رژیم سلطنتی چهل ساله” انجامیده است و بر آن “مهر” روابط و تمایلات با مسکو کوبیده بودند، دیری نه گذشته بود که “کودتای خونین چیلی” یک حکومت انتخابی ” داکتر الیندی سوسیالیست” را سقوط داده است. به همین ترتیب وقتی، اوضاع “پرتگال” به نسبت جنگ در “انگولا” متأثر” می شود، گروپ های “بنیادگرای اسلامی”، در افغانستان، مسمی به “اخوانی ها”، علیه اولین رژیم جمهوری، به کودتای نا فرجام متوسل می شوند، که توسط “گلبدین حکمتیار” این موضوع در سال ۱۹۸۱م، در مصاحبه با «پیتر شولاتور»، گزارشگر “شپیگل” بیان می گردد.

خلاصه اینکه وضعیت در افریقا و هم در «هند – چین»، برای ایالات متحده بدون درد سر نبوده است.  طوری که در سر مقالۀ مجله و در تصویر “پشتی مجله” می بینید، از قارۀ افریقا، “فرار سفید پوستان” را خبر می دهد. در داخل مجله، عنوان مطلب خود را قرار ذیل انتخاب نموده است: «افریقا: وداع برای میلیون ها سفید پوست.» در جملات خلص، قبل از گزارش می خوانیم: “انگولائی های سفید پوست، می خواهند بوسیلۀ ۲۵۰۰موتر و سائر وسایل نقلیه، کاروان ببندند، و به اروپا برگردند.” بعد از سقوط مستعمرۀ “موزمبیق” و “آنگولا”، آخرین سنگرها و قرارگاه های سفید پوستان در افریقا از هم پاشید. در شرایط و احوالی که در “یوگندا”، “سازمان وحدت افریقا”، به تدویر جلسه، می پرداخت، میلیون ها سفید پوست، مشغول آمادگی برای ترک از افریقا بوده اند. گزارشگر اوضاع افریقا را در آنزمان، با شکست، ایالات متحده در “ویتنام”، شباهت داده است، که در حالت خروج به آن روبرو بوده است.

تفصیل بیشتر را در قسمت چهارم مشاهده نمودیم. به همین ترتیب از “رودشیا” (بعداً زیمباوه)، ۲۷۰۰۰۰ و از افریقای جنوبی هم چنان ،۱۰۰۰۰۰ سفید پوست، این دو کشور را ترک کرده اند. ترجیح داده شد، تا این گرافیک را که، “شپیگل” در بارۀ “افریقا”، در سال ۱۹۷۵م، به ارتباط تناسب و ترکیب نژادی، مسکونین درین قاره، منتشر ساخته است، برای خوانندگان محترم نیز تقدیم گردد. درین گرافیک می بینیم که بطور نمونه، در افریقا،  با نفوس مجموعی ۲۱ میلیون، قدرت، فقط در دست ۴ میلیون سفید پوست بوده است. در “رودشیا”، در جمله نفوس کلی ۵۸۰۰۰۰۰، ۲۷۰۰۰۰ سفید پوست وجود داشته است. در “ملاوی” از جملهٔ ۸۴۰۰۰۰۰، صرف ۱۰۰۰۰۰ آن، سفید پوست بوده اند. در انگولا هم چنان از جملهٔ ۵۵۰۰۰۰۰ فقط ۵۰۰۰۰۰ سفید پوست حاکمیت می نموده اند. در جنوب غرب افریقا، از جملۀ ۶۷۰۰۰۰، فقط ۱۰۰۰۰۰ سفید پوست اند. این قاره در صف کشورهای دیگر آسیا و افریقا، قربانی استبداد استعمار بوده است. در سده های طولانی توسط “سفید پوستان” اداره می شده اند و ازین قاره، “برده” در سراسر دنیا، بخصوص در “امریکا”، مانند مال تجارتی، به فروش می رسیده اند. از نیمۀ دهۀ هفتاد به بعد، درین قاره، قیام ها و مبارزات وسیع برای “آزادی” و به خاطر طرد و دفع، مناسبات تبعیض “نژادی” و “اپارتاید”، صورت پذیرفته است، که “همبستگی بین المللی”، در آزادی اکثریت آنها، نقش عمده ایفاء نموده است. “همبستگی بین المللی”، شامل تهیۀ “اسلحۀ اتحاد شوروی”، حتی عساکر “کیوبائی”، در پروسۀ آزادی این کشورها، وظایف ضد “استعماری”، انجام داده اند. سال ۱۹۷۶م را، “شپیگل” در سیاست جهانی، سال پر خطر دانسته، ایجاب بلند نمودن صدای “هوشداری” را لازم دانسته است. با نشر “عکس کاسترو”  که او را یک “عسکر” ( مانند عساکر “روم قدیم” خوانده)، سوالی را مطرح نموده است، که آیا افریقا سرخ خواهد شد؟ از افراد او بنام اجیران “انقلاب جهانی”، که این قاره را در یک جنگ غرق خواهند توانست، یاد شده است. واشنگتن با صدور اخطاریه جواب داده است، لیکن کاری نمی توانسته است. اگر کیوبائی ها، به “مارش” ادامه دهند، این قارۀ سیاه، سرخ خواهد شد؟ افریقائی های جنوب، با منشاء اروپائی، ترس داشته اند. در دیدار “کیسینجر” وزیر خارجۀ ایالات متحده با صدراعظم افریقای جنوبی، “فورستر” (Vorster)، در “جنگل بایرن”، صدراعظم رژیم “اپارتاید”، هر گونه اصلاحات یا “ریفُرم” را، در افریقای جنوبی، رد نموده است. طوری که از محتوای “گرافیک” نیز ترجمه شده است، در جملهٔ ۲۱میلیون سیاه پوست، فقط چهار میلیون سفید پوست، همه اختیارات، منابع و دارائی های کشور را در دست داشته و سیستم “اپارتاید” را مستقر ساخته بودند. در منطقۀ “بحرانی” دیرینۀ شرق میانه، سفر نا گهانی “سادات” به کشور دشمن قدیمی، “اسرائیل”، پس از یک صد سال، تمام جهان را به حیرت انداخته و در حلقات رهبری “اعراب”، باعث بروز اختلافات جدید سیاسی نیز گردیده است. اینکه کدام یک از “انکشافات” بین المللی در تحت نفوذ کشور های بزرگ، بر بروز “بحران” اخیر افغانستان، اثرات مشهود و دقیق داشته باشد، نیازمند یک تحلیل “علمی” و همه جانبه می باشد، که بر اساس اسناد دقیق و قابل باور تهیه شده باشد، نه بر اساس “حدسیات” و یا تمایلات، “بد بینی” و”خوشبینی”. در جملۀ تمام عوامل مؤثر ممکن، یکی عدم توجه لازم به منافع کشور و متضرر ساختن مناسبات با یکی از “قدرت های بزرگ” که حد اعظمی کمک های “علمی – تخنیکی” و انکشافی می نموده است و علاوه از اینکه با کشور افغانستان در آنزمان سرحد طولانی داشته است، در رقابت آنکشور بزرگ با ایالات متحدۀ امریکا، بر نقش “کیوبا” در افریقا اعتراض نماید.

در چنین وضعیت، لازم بود که این کشور، خاموشی اختیار می کرد و کشور و مردم خود را  که در یک وضعیت مشابه با دانۀ کندم در بین دو سنگ آسیاب قرار داشت، به مخاطره روبرو نمی ساخت.. در آنجا، بر ضد بقایای استعمار و مقابله با برتری نژادی و “اپارتاید” عمل انقلابی جریان داشته است. اما رهبری در افغانستان، ذهن خود را با مفاهیمی مصروف ساخته است، که آیا “کیوبا” عضو جنبش عدم انسلاک باشد و یا نه؟ عجیب؟ تکیه کلام و یا مقولۀ مشهور است، که می گویند، در یک وضعیت معین، می تواند، دو نوع اظهار صورت گیرد، که یا خوشبینانه و یا بد بینانه باشد. فرض کنیم “گیلاس” و “بوتلی” در اختیار داشته باشیم، که تا نیم آن، مایع جای داده شده باشد. ممکن یکی به نسبت بد بینی، بگوید: “نیمه خالی” است، دیگری با خوشبینی بگوید، “نیمه پرُ است”. حال ۴۲ (حال ۴۹) سال از “سقوط سلطنت چهل ساله”، بدون خونریزی و “سی و هفت” سال هم (حال ۴۴ سال) از “سقوط خونین رژیم جمهوری” تحت رهبری “سردار محمد داؤد خان” می گذرد. در کشور ما تا اکنون “صلح و امنیت” برقرار نشده است، تا متخصصان حرفوی، بدون وابستگی و بدون واهمه و هم چنان، در تحت شرایط امکان دسترسی به هر نوع اسناد لازم، تحلیل و ارزیابی های دقیق از پرابلم های جامعۀ ما داشته باشند. چنین یک ارزیابی، نه باید، با “شعار ها” و “تخیلات” و یا اندیشه های فردی و گروپی، محدود، لفافه دریافت نماید، بلکه تحلیل ها و ارزیابی هایی باشد، که هر کس آنرا، با علاقمندی، مطالعه بتواند و به درستی آن، باور داشته باشد. این نویسنده، بار ها، می شنود و یا می خواند، که گویا “سقوط رژیم ها” در دست این و یا آن، بوده است. چنین یک “ادعا” می تواند، به سادگی “ارائه شود”، اما وقتی مدرک “ثبوت” نباشد، در کمترین فرصت، مانند، خط بر آب، نا پدید می گردد. یکی از موضوعات، “تمایلات رژیم سقوط یافته” در سالهای “قبل “از حادثه، با “شاه ایران” و از طریق “شاه ایران” با  “غرب” یاد می گردد. با تأسف که نویسنده، دسترسی به “اسناد آرشیف های” وطن ما، ندارد. اما، مروری بر منابع “نشراتی خارجی”، نشان می دهد، که اوضاع جهان، در آن “پنج سال” حاکمیت جمهوری، با معضلات بزرگ، منطقوی و بین المللی نیز روبرو بوده است. اگر در قدم اول “ایران” آنزمان را در مناسبات با افغانستان در نظر بگیریم،) موضوع قوای  “بوتو” و  “شاه”  در جنگ علیه، جنبش  “بلوچ” و موضع افغانستان هم فراموش نه شود، که درین رابطه، نه کدام “پروتوکول ملاقات” وجود دارد و نه هم کدام “طرح “قرارداد. هر کس در وجود “ایران”، بصورت عمده، از ناحیۀ “نفت”، یک “توانمندی”، می دیده است، هر نوع “حدس” را هم ممکن درذهن خود، راه می داده است. همه می دانند که “رژیم شاه چرا و توسط، کدام نیروها، سقوط داده شده است. به این گزارش تأریخ ۲۸ جولای ۱۹۷۵م، “شپیگل”، شمارۀ ۳۱ آن مجله، توجه نمائید. در پایان عکس شاه، قریب “سه سال” قبل از سقوط “رژیم جمهوری” افغانستان و نزدیک به “سه ونیم سال” قبل از “سقوط رژیم خودش”، شپیگل می نویسد:” پادشاه پارس ،مخالف همه پلان ها…” عنوان مطلب را چنین انتخاب نموده است:” ایران  یک فشار می آورد.” در سطر پائینتر می خوانیم:” نیشۀ پطرودالر پارسی ها پریده است، شاه مجبور به صرفه جوئی شده است.” در همین متن بصراحت، گفته می شود، که” تا یک سال قبل هنوز چشمۀ پولی خسته ناپذیر، بنظر می رسید. سعود ذات شاهانۀ اعلیحضرت، محمد رضا پهلوی، بسوی با قدرت ترین در جهان، غیر قابل توقف،  متصور بوده است.”

جای شک نیست که نوسان در حجم عاید پولی، تابع “نرخ” است، اما در مجموع تابع “ظرفیت ها” و دیگر عوامل نیز بوده می تواند. مجله از آدرس “شاه” در همان شماره، حکایت می کند: ” نه چندان دیر، شاه مدعی شده بود، که عواید نفت، ایران را الی سال ۱۹۸۵م، در قطار یکی از پنج کشور صنعتی جهان خواهد رساند. اما نیشۀ نفت خود را، پارسی ها، حتی در تابستان سال گذشته، در پلان پنج ساله (مارچ ۱۹۷۳م تا مارچ ۱۹۷۸م) تجدید نظر نموده اند. مصارفات در بخش انکشاف اقتصادی باید از رقمی که در آغاز ۳۶ میلیارد دالر بوده است، به ۶۹٫۶ میلیارد دالر ارتقاء داده شود.” به همین ترتیب از تخفیف در حجم تولید و هم حجم صادرات، که ارقام بزرگی از بخش عواید را، می بلعیده است، سخن زده شده است. حال آیا معقول است، که به آمار اقتصادی توجه شود و یا حدسیات هر مبلغ معیار قضاوت در روند واقعی حوادث، تعیین گردد. این تذکر فقط، بخاطری اختصاص داده شده است، که این “نسل”، بلاخره باید اقلاً در پهلوی تکرار موضوعات قبل از سه دهه، به اندیشه هایی هم رجوع کند، که راه حل مسایل امروزی را ممکن سازد. قبلاً یاد آوری شد که از سال ۱۹۷۳م، سال سقوط “سلطنت” چهل ساله در افغانستان، بطور نمونه، درین نشریه، هیچ مطلب دیگر در بارۀ افغانستان، نشر نه شده است. حتی در دیگر مطالب هم، هیچ جا نام افغانستان ذکر نه شده است. از جانب دیگر، در کشور هایی که “مطبوعات آزاد” و هم دانشمندان مسلکی ورزیده دارند، امکان بیشتر موجود است، تا از لابلای نشرات، به حد اقل “فکت ها” و “حقایق” دسترسی حاصل شود، اما در رژیم های عقبمانده و دیکتاتوری های متنوع، این امر ممکن نمی باشد. در گزارش مفصل این نشریه در بارۀ، وقایع معمول، شرایط جنگ و وضعیت “غالب و مغلوب” در افریقا، معلومات داده شده است که درین نوشته گنجایش ندارد. فقط بطور نمونه، از فرار “سفید پوستان” از کشور های مختلف افریقائی، مثال هائی را بطور نمونه، نقل می کنیم: درین لحظات، از “موزمبیق”، که به تأریخ ۲۵ جون، استقلال کشور خود را حاصل نموده است، حاضر ۲۰۰۰۰۰ سفید پوست، این کشور را ترک گفته اند. اضافه از ۱۰۰۰۰۰ “انگولائی” و قبلاً هم، ازین کشور۶۰۰۰۰۰ سفید پوست “انگولا” را ترک نموده بودند. در جایی هم می خوانیم که “رئیس جمهور “زائیر،””موبوتو” (Mobutu)، امر اخراج ۳۰۰۰۰ تاجر “پرتگالی”، “یونانی” و “پاکستانی” را صادر نموده است. در چنین شکست های ایالات متحده، طوری که تبصره های متعدد، بر وقایع بعدی دیده می شود، چنان انتباه حاصل می گردد که گویا این کشور، در جستجوی، تلافی باید بوده باشد. چنانچه این موضوع در بیش از سی سال اخیر، وسیعاً یاد شده است. در شماره های بعدی خواهیم دید، که وقوع چه نوع حوادث، “فرصت” مساعد را ، به جای “ملک فیصل”،  بر اساس گزارش “شپیگل”، “شیخ های عرب”، پُر کرده، باز کشور های غربی را به “تحریم نفت” تهدید می نموده اند.

همین مجله با نشر مطلبی تحت عنوان:” جنگ علیه شیخ های نفت؟”،  طوریکه در شماره ۳، ۱۹۷۵م آن، می بینیم، می نویسد: “آیا جنگ جدید در شرق میانه واقع خواهد شد.” یک تحریم ۰۱ قریب به معین شدن، خبر داده شده است. این تحریم، قوی ترین کشورهای صنعتی در جهان را، در سرحد فاجعۀ اقتصادی خواهد کشانید، زیرا شیخ های “فیئودال” در خلیج فارس، چنین می خواهند. “هینری کیسینجر” (Henry Kissinger)، واضح ساخته است، که امریکا در چنین حالت، انتخاب آخری را برای خود باز می گذارد – اشغال مناطق نفتی”. در پشتی مجله می نویسند: “امریکا تهدید می کند: ضربه علیه شیخ های نفت.” با صرفنظر از انکشافات بعدی در جهان، انتخاب رئیس جمهور جدید در “ایالات متحده”، “جیمی کارتر” (۱۹۷۶م) از “حزب دیموکرات”، و “چهرۀ نو” در رهبری “چین”، به نام “تینگ” (Teng)، هم چنان از انکشافات مهم شمرده می شود، که از یک طرف تمام جهان همیشه متوجه سیاست ایالات متحده بوده است و هم چنان، تغییرات سیاسی در “چین”، که افغانستان، با آن کشور بزرگ همسرحد  نیز است، قابل توجه شمرده می شود.

“شپیگل” در سر مقالۀ آن، در بارۀ  تعیین ” تینگ”، عنوان مطلب را از یک “نقل قول تینگ”، استخراج می کند: «”تینگ” :”مهم اینست که گربه موش می گیرد.”» در جملات قبل از گزارش مفصل می خوانیم: « “چوینلای” مُرد، “ماؤ” در حالت مرگ: چین کشور مفکوره های جدید و مردهای پیر، توسط حکومت “تینگ هیساو پینگ” (Teng Hsiao-ping) رهبری می گردد، که گارد سرخ را در انقلاب فرهنگی رهبری می نموده است – نمایندۀ طبقۀ عاملین نو، واقعبین و قریب به سرمایدار(Kapitalist). بعد از مرگ “ماؤ”، نامربوط (احمقانه) (absurd) بنظر می رسد، ضد ماؤ (Anti-Mao) در پایان تصویر می خوانیم: «”چو”، “جای نشین تینگ” : “مهتاب را در آسمان نهم گرفتن“» و بعد اً، همین نشریه از مرگ “ماؤ” گزارش می دهد و سؤال مطرح می شود که: “از چین، چه جور خواهد شد؟” و در همان سال خبر های “کودتایی”، “باند چهار نفری به رهبری بیوۀ ماؤ”، نیز یک مدت، مطبوعات جهان را با خود، مصروف نگه داشته است.

در آغاز سال ۱۹۷۷م، “جیمی کارتر”، رئیس جمهور دیموکرات ایالات متحدۀ امریکا، طوری که “شپیگل” در شمارۀ ۱۶ آن مجله، درست، به تأریخ ۱۱ اپریل ۱۹۷۷م به نشر می سپارد، در بیانیۀ معمولی، “صد روزه”، مشی جدید کشور خود را اعلان نموده است.

“شپیگل” در عنوان مطلب آن:” عدالت در یک دنیای گناهکار” می نویسد و سؤالی را هم در پشتی مجله، با عکس رئیس جمهور کارتر، طرح می کند: “آیا ختم تشنج زدائی است؟” در سطور پائینتر می خوانیم: «”کارتر”: حرکت صلیبی برای حقوق بشر» هیأت تحریر این نشریۀ معتبر در سطر های معمول قبل از گزارش مفصل می نویسد: «”جیمی کارتر”، از قریب سه ماه به این طرف در مقام رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکاست. غیر مترقبه یک آتشبازی را علیه اتحاد شوروی شعله ور می سازد. “حرکت صلیبی ” او، “برای حفظ حقوق بشر”،

می تواند برای سیستم شوروی، به عنوان تهدید علیه موجودیت آن، ثابت گردد و دیپلوماسی دشوار تخفیف تسلیحاتی او با “مسکو”، در حاصل میوۀ تشنج زدائی منتظره، نشان دهد.» قریب دو ماه بعد، درست به تأریخ ۶ جون ۱۹۷۷م، “شپیگل” از “کنفرانس امنیت و همکاری اروپا ” (KSZE)، حال بعد از ختم جنگ سرد (“سازمان” امنیت و همکاری اروپا”) (OSZE)، گزارش می دهد، که گفته شده است: «”نه پیروز و نه مغلوب وجود دارد.”، “بریژنف”، آنرا یک “مصالحۀ معقول” خوانده است. لیکن “روح هیلسنکی”، براین مخالفین بلاک شرق، با براه انداختن فعالیت های نو مردم برای حقوق بشر، جرأت می بخشد. تصامیم “کنفرانس امنیت و همکاری اروپا”، برای بلاک شرق، یک بار مزاحمت است. هر گاه به تأریخ ۱۵ جون، در کنفرانس بعدی در “بلگراد”، تدویر گردد، باید نشان دهد که آیا سیاست “هیلسنکی” ادامه یافته می تواند و یا شرق و غرب به یک مقابلۀ نو درگیر می شود.»  در تحت چنین شرایط نو، بعد از جنگ “ویتنام” و هم چنان “رژیم های چپ” در “هند – چین” و بخصوص، وضعیت کاملاً نو در سیاست “جمهوری مردم چین”،  درست به تأریخ ۲۷ اپریل سال ۱۹۷۸م، “کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷هجری شمسی” در افغانستان، بوقوع پیوست، که در نتیجۀ آن  “بحران” افغانستان وارد مرحلۀ جدیدی گردید. تا اکنون، صرفنظر از “حدسیات”، حقایق روشن در دست نیست که آیا کدام قدرت “بیرونی” درین “سقوط” دست داشته است و یا خیر؟ اگر خارج از حلقات داخلی، کسی درین سقوط دخیل بوده باشد، پس این چه قدرت “بیرونی” باید بوده باشد. منفعت آنها ازین سقوط جمهوری، “سردار محمد داؤد خان”، باید در کدام ابعاد نهفته بوده باشد. در چنان یک موضوع حیاتی باید، بطور مشخص و مستند، ثبوت ارائه شده بتواند. عقیدۀ شخصی انسان، که چیزی را می پذیرد، بدون آنکه، ثبوت ارائه بتواند، در مسایل سیاسی و “دینایی”، که موضوع “قدرت “مطرح می باشد، مصلحت نخواهد بود. از جریان این حادثه، مجلۀ “شپیگل”، در شماره ۱۹ نشریۀ خویش، به تأریخ ۰۸/۰۵/۱۹۷۸، درست ۱۲ روز بعد از وقوع حادثه، خبری را تحت این عنوان: “افغانستان – زهر پاشی شده است” با تصاویر، منتشر می سازد. در “شمارۀ ۱۸”، از جریان سفر رسمی “بریژنف” در رأس “هیأت دولتی “آنکشور، به “بن” گزارش یافته است. هیأت تحریر مجله در سطور قبل از متن اصلی خبر آن می نویسد: “یک حکومت کمونیستی، اولین در جنوب آسیا قدرت را بدست گرفت. پاکستان و ایران، خود احساس می کنند که توسط یک “کیوبای “ممکن، در سرحدات آنها مورد تهدید قرار خواهند گرفت.” خیلی محتمل است، که از واهمهٔ، کیوبا، به خاطری ذکر شده باشد، که در سالهای قبل، قوای “جنگی” آن، در قارهٔ افریقا حضور داشته و هم چنان، بعد از انقلاب “کیوبا”، در فضای “جنگ سرد”، بر سر “کیوبا”، خطر جدی، برخورد دو قدرت بزرگ “هسته یی”، متصور بوده است.

در پایان تصویر” رئیس جمهور داؤد“، “تمام فامیل به قتل رسیده اند.” (“شپیگل” شماره ۱۹، سال ۱۹۷۸م ،صفحۀ ۱۶۰) مجله، گزارش مفصلی را با این جمله آغاز می کند که بعضی از جملات آن، چنین بیان می گردد: «کشوری است که در آن تقریباً هر فرد سلاح حمل می کند… نقطۀ مهم عبور سرحدی – درۀ خیبر-  در تاریکی مسدود است، به سبب خطرات تهدید دزدان راه ها. حتی از طرف روز وسایط راجستر می شوند، تا بتواند کنترول شود که آیا، به سمت دیگر می رسد. بر بلندی های سنگلاخ ها، در هر دو طرف، مرد های جنگی، با لنگی های کلان و تفنگ های با «کالیبر» قوی نشسته اند، که حتی در ربع اخیر قرن بیست، مشتاق غنیمت، بوده اند. این مسیر از هزاران سال به اینطرف، راه عبور قشون شناخته شده است، که حتی اسکندر کبیر نیز زمانی بر این مسیر مارش داشته است … افغانستان یکی از عقبمانده ترین و فقیر ترین، اما در عین حال از پُر ماجرا ترین کشور دنیاست. مساحت آن دونیم برابر، جمهوری فیدرال آلمان است… بدون خط آهن و بدون راه مدخل به بحر می باشد… در خارج از شهر های معدود، هنوز مناسبات قرون اوسطایی مسلط است… زن ها رو پوشیده اند. انتظار متوسط زندگی تا هنوز به ۴۰ سال هم نمی رسد … هیچکس نفوس کشور را دقیق نمی داند، می تواند ۱۳ میلیون و یا ۱۹ میلیون باشد… با قدرت های متخاصم جهانی، “اتحاد شوروی” و “چین” و هم در منطقۀ پُر کشش مانند ایران که معتاد به تمایلات مبدل شدن به قدرت بزرگ است و هم با پاکستان که به از هم پاشیدگی مورد تهدید می باشد، هم سرحد است”…

در خبر اولی مجله عکس “رهبر کودتا” را نشر ننموده است، بعداً در شمارۀ ۳۶ سال ۱۹۷۸م ،عکس العمل او را در برابر محتوای نشرات خارجی، که از رژیم او “کمونیست”، یاد شده بود منتشر می سازد. در تحت عنوان اینکه: «هیچگاه صفینه نخواهد بود“، مجله می نویسد که: ” مانند ایران در کشور همسایه، افغانستان هم، یک مقاومت ملا ها وجود دارد. آنها، حکومت را مجبور می سازند، تا از مسکو فاصله بگیرد.”) در پایان عکس می نویسد: « رئیس جمهور تره کی، خانم های افغان پوشیده با چادری: ” ما به اسلام احترام می کنیم.” (“شپیگل”، شماره ۳۶، ۱۹۷۸م.) » (۲۷ اپریل ۲۰۱۵م).

ادامه دارد…