«تحریک طالبان»!
۲۰۲۲/۰۶/۰۵
«تحریک طالبان»!
مرور کوتاه برعنوان منتشرۀ، “دوکتور م، عثمان تره کی”، می تواند طرح سوالات متعددی را مسبب شود، نمی توان دقیق فهمید که نویسنده از این چنین برداشتها، از وضعیت کنونی، چه اهدافی را، زیر نظر داشته باشد و چه می خواهد بگوید، وقتی اظهارات او با حقایق مطابقت کامل نشان ندهد. قرار سماعی نویسنده، فارغ التحصیل “رشتۀ حقوق” در فرانسه است. در مقالۀ اولی خود این عنوان طولانی را تعقیب می کند، که تحریف از “منشاء” حرکت “طالبان” و هم چنان از تمام انکشافات عمیق و وسیع بعدی محسوس است، که از نقش های بازیگران اصلی داخلی و خارجی، در بحران افغانستان چشم پوشی می کند. این انحراف ناشی از چه تمایل خواهد بود؟ دو تمایل انحرافی در اندیشۀ این شخص محسوس است، “راسیزم دینی” و “راسیزم قبیلوی” و یا “نسبی”ُ که بطور محسوس بر افکار او تسلط نشان می دهد. چنین محسوس است که ممکن آقای “تره کی” به نتائج تحقیقات جدید در بارۀ “نژادها”، رابطه میان “ادیان” و “سیاست” و حتی به روابط “اجتماع” و “دولت” هم توجه و باور نداشته باشد. برخلاف سابق “منشاء” همه انسان ها را از “قارۀ فعلی افریقا” یافته اند. حال به این عنوان «تره کی» با دقت توجه نمایند: «حلقه کوچک افراطی بی خبر از واقعیت های جهان تحریک طالبان را به جنگ با دنیا تشویق میکند.» نویسنده در تحت این عنوان طویل که یک برداشت شخصی او خواهد بود، بدون ثبوت تلاش دارد، تا یک “تشکل” “جدید” و “مستقلی” را در تحت عنوان: “تحریک اسلامی طالبان”، معرفی کند. در حالی که از همان آغاز، با نام “حرکت طالبان” یاد شده است و بصورت کافی معلومات در بارۀ “منشاء” این حرکت با اهداف “سازمان دهندگان اصلی” مرموز و آشکارای آنها، که “نظام اسلامی” یا یک “دولت دینی” می خواسته اند، منتشر شده موجود است و حال هم همان هدف را در پیش دارند. از روی منطق و مناسبات کنونی جهانی، که بخصوص پس از ختم جنگ دوم “جهانی” در توازن قوای بین المللی مسلط شده است، برداشت او خیلی منحرفانه و دور از حقایق شمرده می شود که، بطور شعوری می خواهد نقش «مستخدمان جنگ های نیابتی” را که توسط قدرت های بزرگ جهانی و متحدان منطقوی آنها، در عقب مردمان کشورهای کوچک، علیه همدیگر به پیش برده می شود، بپوشاند و به این «تحریک طالبان» که خود یاد کرده است، حیثیت یک «قدرت جهانی» “جنگی” و “آیدیالوژیکی” ببخشد. “پیشبرد” و یا “تشویق جنگ” با “بی خبری” و یا با “خبر داشتن” ارتباط نداشته، نه هر “بی خبر افراطی” «جنگی» است و نه هم “هر با خبر” حتماً صلح خواه و یا حتماً “جنگی” یاد شده می تواند. «جنگی بودن» و یا «جنگی نبودن» با «آگاهی» فرد ارتباط ندارد. رفتن به جنگ هم در حقیت حتما با تشویق صورت نمی گیرد. “اجیران جنگی” و “قاتلان حرفوی” هم از قماش های مختلف اند که با “افراطیون مذهبی” ممکن وجه مشترک فکری نداشته باشند. در آنصورت، چه مراکز قدرت این همه را در یک جبهه استخدام می کنند؟ درینجا نقل قول «مارشال و قهرمان» اردوی سابق آلمان را خدمت خوانندگان محترم تقدیم می داریم، به امید اینکه شاید «روستا تره کی» هم چنان، به این جمله متوجه شود: « در جنگ آیدیالوژیکی کسانی یکدیگر را قتل می کنند، که خود یکدیگر را نمی شناسند، اما به امر کسانی که یکدیگر را می شناسند، اما قتل نمی کنند.» (“ایروین رومل”). جنگ زادۀ بی خبری یا زادۀ با خبری نیست و هر فردی که اندیشۀ “افراطی” داشته باشد، حتماً تمام زندگی او هم، در جنگ سپری نخواهد شد.
واقعیت اینست که ممکن سازماندهان اصلی این “چنین جنگ ها” از “کلیشه های” مختلف فکری نیز در بخش تبلیغاتی کار گیرند. شخصی که از سالها قبل، در موضعگیری های “سیاسی” او “نوسانات” غیر عادی دیده شده است، حال مدعی چنین یک نتیجگیری بی اساس و مبتذل می گردد و سرنوشت جهان را در قدرت یک «حلقۀ کوچک افراطی بی خبر از واقعیت های جهان تحریک طالبان را به جنگ با دنیا تشویق میکند»، می سپارد. این شخص در کدام دنیا زندگی می کند و چه هدف دارد؟ موضوع اینکه این «تحریک طالبان» او چه وقت و در تحت رهبری کدام مراکز قدرت منطقوی و خارجی، وارد میدان “جنگ شده است”، به همگان، “حرکت طالبان” تعریف شده است. “طالبان پاکستانی” و “طالبان افغان” با سازماندهی متفاوت از همدیگر، معرفی شده اند. زمانی را بیاد داریم که محافظین مسلح “کاروان و سایط حامل اموال تجارتی از مسیر “کویته” – “قندهار” بسمت سرحد ترکمنستان، حین مواصلت به قندهار، نخست قندهار را اشغال کردند. درین “قطار” هم چنان، از همراهی “نصرالله بابر، وزیر داخلۀ حکومت خانم بی نظیر بوتو” در نومبر ۱۹۹۴م، نیز سخن گفته شده است. در حالی که مقامات نظامی و امنیتی پاکستان، شناخت دقیق از تمام “تنظیم های جهادی” داشته اند و از جانب دیگر در تشکل جنگی های نو در تحت نام “حرکت طالبان”، از همه بقایای تنظیم ها، با اذعان رهبران سابق آنها، عسکرگیری شده بود، باز هم ممکن درگیری، این افراد جنگی را، با شخصی با نام «سرکاتب» یکی از «قوماندان های» حزب اسلامی تحت رهبری «گلبدین حکمتیار»، در فاصلۀ بین “بولدک” و “شهر قندهار”، عمداً سازمان داده باشند. این هم ممکن است که برای مغشوش ساختن اذهان عامه بوده باشد، که گویا این “حرکت” کاملاً نو است و هدف اصلی، “خلع سلاح” گروپ های مسلح بوده باشد. درین سفر، برای نخستین بار «حرکت طالبان» شنیده شد، که بعضاً کلمۀ “تحریک” را اصلاً برای “طالبان پاکستانی”، بکار می برده اند. به یاد همگان است، که در دورۀ اول این “گروپ مسلح” با سرعت مناطق را “اشغال نموده اند” تا اینکه در جنگ داخلی یک گروپ عمده، در مقابله با “اتحاد شمال” و “شورای نظار احمد شاه مسعود” یاد می شده اند. در جبهات جنگ، این “حرکت طالبان” از همبستگی “افراطیون اسلامیست” جهانی، بشمول “القاعده” و “ملیشه های پاکستانی” و رهبری نظامیان پاکستانی نیز برخوردار بوده اند، چنانچه تا سال ۲۰۰۰م، حدود ۹۰ فیصد خاک افغانستان را تحت کنترول داشته اند. مطبوعات غربی از آنها به عنوان “شاگردان مکاتب قرآن” یاد می کرده اند. از جمله دیپلومات ها و فعالین مرموز سیاسی «حرکت طالبان» که بعداً “امارت اسلامی ” نامیده شد، فقط این تصاویر “مهره های” شناخته شده را بطور نمونه از نظر می گذرانیم.
در عکس سه نفری طرف چپ که از سالهای ۲۰۰۰م و ۲۰۰۱م، تا روز های «سقوط» در اخیر ۲۰۰۱م و آغاز ۲۰۰۲م، یاد شده است، حکایت ها و داستان موجود است، که حتی شخص با تکۀ “سیاه” بر چشم را “شپیگل دزد دریائی” نامیده است. از سمت چپ به راست: “احمد راتب پوپل” “Ahmed Ratib Popal” با نام مستعار “جمال” (Jamal) یاد شده است، در وسط “ملا عبدالسلام ضعیف” یگانه سفیر فعال “طالبان” در “اسلام آباد و “سهیل شاهین” معاون سفیر در اسلام آباد و حال کاندید در مقام نمایندگی “امارت اسلامی” در “سازمان ملل متحد” و در حال حاضر هم چنان سخنگوی “طالبان” در دفتر آنها در “دوحه” معرفی شده است. خلص گزارش “شپیگل” در بارۀ مصاحبه با این “احمد راتب پوپل” با نام مستعار “جمال”، نشان می دهد که سکونت اصلی او را ” قندهار” و هم از اقامت ده ساله در امریکا یاد شده است. ممکن هریک از خوانندگان محترم احساس کرده بتواند، که گذشته فعالیت های این سه شخص، فاقد اهمیت نخواهد بود، تا دیده شود که با چه شبکه ها و با کدام مراکز قدرت ارتباطات داشته اند. با سقوط حاکمیت قسمی “طالبان” در افغانستان، “ضعیف” به حکومت “پاکستان” درخواست پناهندگی سیاسی می دهد. علاوه از اینکه تقاضای او رد می گردد، بعد سرنوشت، او را به “گوانتانامو” می برد، اما در بارۀ “سهیل شاهین” و “احمد راتب” با نامهای احتمالی جعلی، مدت ها چیزی شنیده نشد، تا اینکه ” سهیل شاهین”، زمانی دیده شد که، در “قطر” برای “امارت اسلامی”، ” دفتر” باز شده است.
این دفتر بعد از انجام سفر “سید طیب آغا” به “مونشن” و دیدار او با مأموران “امریکائی”، افتتاح گردیده است. سهیل شاهین موی سیاه دارد، اما در چهره و سیمای “سفیر ملا عبدالسلام ضعیف” تغییر به مشاهده می رسد که بعد از اقامت در “گوانتانامو”، “کابل”، “دوحه” با این تغییر دیده می شود که در آخرین لحظات انتقال قدرت و ورود “جنگی های طالبان” از تماسهای تلیفونی او با “زلمی خلیلزاد” و دیگران نیز گزارش شده است. اینها کیانند؟
مؤسس اصلی این “گروپ مسلح” را، به نام “حرکت طالبان”، “جنرال حمیدگل”، رئیس وقت “آی اس آی”، یا استخبارات نظامی پاکستان، خوانده اند. برای “تسلیح”، “تجهیز” و “تمویل” آن، در همان لحظات نخست، از نشان دادن “چراغ سبز” از جانب ایالات متحدۀ امریکا خبر داده شد. تمویل و رهنمائی “آیدیالوژیکی” را عربستان سعودی و معلمان و فارغان “مدرسۀ دیوبند” و دیگر مدارس “پاکستانی” و “مصری” و هم چنان با سهمگیری رهبران “جماعت اسلامی پاکستان” (قاضی حسین احمد، که در اردو و استخبارات نظامی پاکستان از نفوذ و قدرت قابل ملاحظه برخوردار بوده، هم چنان به صفت پرورش دهندۀ گلبدین حکمتیار نیز شهرت داشته است) و “جمعیت العلمای پاکستان” (مولانا فضل الرحمن”) و شخصی به نام “سمیع الحق”، بدوش داشته اند. برای اینکه از رهبران “تنظیم های جهادی” افغانستان را با خود داشته باشند، برای “مولوی محمد نبی محمدی” نقش اساسی سپرده بودند، زیرا این شخص هم در زمان سلطنت در افغانستان، در پارلمان با هویت “ملا” عضویت داشته است و هم چنان خودش نیز در گذشته “طالبان” را تدریس می نموده است. حال به این پیشگوئی های تخیلی”روستا تره کی” ” توجه کنید: «اگر طالبان با تعامالت درون گروهی خود نتوانند جلو زیاده روی و دیکتاد یک مشت اشخاصی را که با صدور فتوا های جنجال برانگیز چانس بدست آمده صلح و ثبات را در افغانستان زیر سوال میبرند بگیرند و وحدت سازمانی خود را حفظ کنند، تحریک طالبان معروض به انشعاب خواهد شد. از بطن انشعاب یک جریان اسلامی و اعتدالی سر بلند خواهد کرد. جریان نو رهبری حکومت طالبان را بدست خواهد گرفت و تحریک طالبان را از حوزه نفوذ گروه های رادیکال مذهبی چون القاعده ، داعش و ده های دیگر مقیم پاکستان بیرون خواهد کشید. جریان نو فاصله ایجاد شده میان مکتب و مدرسه را از میان خواهد برد و به مرکز قوی جلب و جذب روشنفکران و متخصصین بدل خواهد شد. مسیر تعامل با جامعه بین المللی را دنبال خواهد کرد و زمینه مشروعیت داخلی و شناسایی بیرونی حاکمیت را مساعد خواهد ساخت. دسترسی فاتحانه بر قدرت سیاسی از طرف طالبان افغانی به منبع الهام به جنبش های مذهبی در دنیای اسلام بدل شده است. خطر خیزش قیام های ضد حکومت های برحال در دنیای اسلام و دسترسی شورشیان به سلاح کشتار جمعی از جمله سلاح اتومی خواب را از چشمان رهبران غرب ربوده است.» این تفکر به اصطلاح “سالاد” یا “سلاتۀ گدوله” قابل توجه بوده نمی تواند، زیرا این شخص “فرضیه هائی را” در ذهن می پذیرد، که با حقایق مناسبات بین المللی و توازن قوای بین المللی مطابقت نشان نمی دهد، فقط یک گمان می تواند صدق کند که ممکن کدام دستگاه استخباراتی، چنین یک نقشۀ عمل طرح کرده باشد و توسط این شخصبه عنوان نظر او اعلان کند. در صورت عدم تحقق، گفته شود، که همه پیشگوئی ها درست نخواهد بود. از جانب دیگر، در حقیقت شعارهای معمول “اسلامیستی” را در تحت نام “ضدیت با غرب ” تبلیغ می کند. “پیشگوئی های” او هم از نگاه علمی نا درست و “تخیلی” بی اساس شمرده شده می تواند و هم چنان از جهات “معتقدات اسلامی”، با “غیب گوئی” غیر مجاز و ممنوع شناخته شده می تواند. او “ختم” پروگرام های “جنگی”، قدرت های بزرگ، ایالات متحدۀ امریکا و متحدان را که با تعمیل “سپردن” ماهرانۀ “قدرت” به “حلقات مرموز” منتج شده است، “دسترسی فاتحانه بر قدرت سیاسی از طرف طالبان افغانی” مدعی می شود، صرفنظر از اینکه به جای کلمۀ “افغان”، که “هویت ملی” تعریف شده است، کلمۀ “افغانی” را بکار می برد. “افغانی” واحد “پولی” است که “کورس” تبادله با اسعار خارجی همواره در نوسان بوده می تواند که در نتیجه، نوسان قدرت خرید پول “افغانی” را نیز انعکاس می دهد، در حالی که “هویت ملی” با دیگر مفهوم یاد می شود. به ادامه حتی، طبق دلخواه “افراطیون اسلامی”، که شعار “تعیین شدۀ” آنهاست، شعار می دهد و می گوید که “به منبع الهام به جنبش های مذهبب در دنیای اسلام بدل شده است“. عجیب طرز تفکر. به هر صورت این شخص هم “حکومت دینی” و دیکتاتوری یک “دین” را تحت لوحۀ “اسلام” می خواهد. یعنی “اسلام سیاسی” که با “اسلام عقیدوی” هیچ ربطی ندارد. حال توجه خوانندگان محترم را به برداشت ها و نظرات علمی “فیلسوف” نامدار قرن بیست، که در بارۀ غیر علمی بودن “پیشگوئی” گفته است، جلب می کنیم: فیلسوف و متفکر “اتریش – انگلیسی”، ” کارل رایموند پوپر”، در یک مصاحبه با «شپیگل» چاپ آلمان می گوید: «جنگ ها را رهبری کردن برای صلح». مصاحبه که در ماه مارچ سال ۱۹۹۲م انجام یافته استَ، می گوید: «فلسفۀ تأریخی در آلمان، اقلاً از زمان “هیگل” ببعد، همیشه معتقد بوده است که بشکلی از اشکال باید پیغمبرانه باشد. من اینرا نا درست می شمارم. آدم از تأریخ می آموزد، لیکن امروز و همین حالا تأریخ به پایان می رسد. در برابر آینده، ما باید کاملاً نظر دیگری داشته باشیم، نسبت به آنچه که تلاش کنیم، که از تأریخ بر طبق قرائن و آمار، پیش بینی و یا قیاس کنیم و به عبارت دیگر مسیر تأریخ را در آینده تعقیب کنیم.» (“کارل رایموند پوپر.) او تأکید می ورزیده است، که: « من نظری را کاملاً اشتباه آمیز می شمارم که یک روشنفکر را بر طبق آنچه تخمین کرد، که آیا، خوب پیشگوئی می کند.»
حال بر می گردیم به وضعیت عینی کشور افغانستان. نویسندۀ این مطلب علاقمند نیست که به تبلیغات دروغین هر دو جانب متخاصم گوش دهد. نویسنده در مقالۀ قبلی خود در تحت عنوان: “«سیکولاریزم» راه حل است” تحلیل مختصر ارائه داشته است. فقط برین یک مفهوم مکرراً تأکید می ورزد. در صورتی که فرضیۀ “ختم جنگ” صدق کند، نویسنده بر گذشتۀ اینکه این وضعیت چگونه بوجود آمده، تکیه نمی کند. با “ختم جنگ”، باید “زبان جنگ خاموش” شود و صدای زبان “صلح” شنیده شود. آمادگی همه برای “اعمار مجدد” و برای “التیام” زخم های دیرینه با شدت جریان یابد. هیچ کسی باید درین وطن ویران برای خود مدعی استحقاق “امتیاز” نباشد. پروسۀ سیاسی – اجتماعی باید برای همه از نقطۀ “صفری” آغاز یابد. مشخصۀ سپردن وظیفۀ دولت، باید بر حسب، استعداد و توانائی کار و خواست و نیات نیک فرد متعهد، فارغ از هر نوع تبعیض باشد. “نه انقلابی”، طلب “مدال” و امتیاز به زبان آورد، نه هم “جهادی” و دیگران، طلب موقف نماید. دولت قانون باید استحکام یابد. قانون در برابر همه برخورد یکسان داشته باشد. این وطن به خدمتگار وطن و به انسانی ضرورت دارد که به مفهوم همزیستی همه پیروان ادیان و گروپ های اجتماعی این وطن پی ببرد. تصویر “کینۀ بیگانه” باید به خاطر انسان و انسانیت ازین جامعه برای همیشه، رخت سفر ببندد.
پایان
مرور کوتاه برعنوان منتشرۀ، “دوکتور م، عثمان تره کی”، می تواند طرح سوالات متعددی را مسبب شود، نمی توان دقیق فهمید که نویسنده از این چنین برداشتها، از وضعیت کنونی، چه اهدافی را، زیر نظر داشته باشد و چه می خواهد بگوید، وقتی اظهارات او با حقایق مطابقت کامل نشان ندهد. قرار سماعی نویسنده، فارغ التحصیل “رشتۀ حقوق” در فرانسه است. در مقالۀ اولی خود این عنوان طولانی را تعقیب می کند، که تحریف از “منشاء” حرکت “طالبان” و هم چنان از تمام انکشافات عمیق و وسیع بعدی محسوس است، که از نقش های بازیگران اصلی داخلی و خارجی، در بحران افغانستان چشم پوشی می کند. این انحراف ناشی از چه تمایل خواهد بود؟ دو تمایل انحرافی در اندیشۀ این شخص محسوس است، “راسیزم دینی” و “راسیزم قبیلوی” و یا “نسبی”ُ که بطور محسوس بر افکار او تسلط نشان می دهد. چنین محسوس است که ممکن آقای “تره کی” به نتائج تحقیقات جدید در بارۀ “نژادها”، رابطه میان “ادیان” و “سیاست” و حتی به روابط “اجتماع” و “دولت” هم توجه و باور نداشته باشد. برخلاف سابق “منشاء” همه انسان ها را از “قارۀ فعلی افریقا” یافته اند. حال به این عنوان «تره کی» با دقت توجه نمایند: «حلقه کوچک افراطی بی خبر از واقعیت های جهان تحریک طالبان را به جنگ با دنیا تشویق میکند.» نویسنده در تحت این عنوان طویل که یک برداشت شخصی او خواهد بود، بدون ثبوت تلاش دارد، تا یک “تشکل” “جدید” و “مستقلی” را در تحت عنوان: “تحریک اسلامی طالبان”، معرفی کند. در حالی که از همان آغاز، با نام “حرکت طالبان” یاد شده است و بصورت کافی معلومات در بارۀ “منشاء” این حرکت با اهداف “سازمان دهندگان اصلی” مرموز و آشکارای آنها، که “نظام اسلامی” یا یک “دولت دینی” می خواسته اند، منتشر شده موجود است و حال هم همان هدف را در پیش دارند. از روی منطق و مناسبات کنونی جهانی، که بخصوص پس از ختم جنگ دوم “جهانی” در توازن قوای بین المللی مسلط شده است، برداشت او خیلی منحرفانه و دور از حقایق شمرده می شود که، بطور شعوری می خواهد نقش «مستخدمان جنگ های نیابتی” را که توسط قدرت های بزرگ جهانی و متحدان منطقوی آنها، در عقب مردمان کشورهای کوچک، علیه همدیگر به پیش برده می شود، بپوشاند و به این «تحریک طالبان» که خود یاد کرده است، حیثیت یک «قدرت جهانی» “جنگی” و “آیدیالوژیکی” ببخشد. “پیشبرد” و یا “تشویق جنگ” با “بی خبری” و یا با “خبر داشتن” ارتباط نداشته، نه هر “بی خبر افراطی” «جنگی» است و نه هم “هر با خبر” حتماً صلح خواه و یا حتماً “جنگی” یاد شده می تواند. «جنگی بودن» و یا «جنگی نبودن» با «آگاهی» فرد ارتباط ندارد. رفتن به جنگ هم در حقیت حتما با تشویق صورت نمی گیرد. “اجیران جنگی” و “قاتلان حرفوی” هم از قماش های مختلف اند که با “افراطیون مذهبی” ممکن وجه مشترک فکری نداشته باشند.
در آنصورت، چه مراکز قدرت این همه را در یک جبهه استخدام می کنند؟ درینجا نقل قول «مارشال و قهرمان» اردوی سابق آلمان را خدمت خوانندگان محترم تقدیم می داریم، به امید اینکه شاید «روستا تره کی» هم چنان، به این جمله متوجه شود: « در جنگ آیدیالوژیکی کسانی یکدیگر را قتل می کنند، که خود یکدیگر را نمی شناسند، اما به امر کسانی که یکدیگر را می شناسند، اما قتل نمی کنند.» (“ایروین رومل”). جنگ زادۀ بی خبری یا زادۀ با خبری نیست و هر فردی که اندیشۀ “افراطی” داشته باشد، حتماً تمام زندگی او هم، در جنگ سپری نخواهد شد. واقعیت اینست که ممکن سازماندهان اصلی این “چنین جنگ ها” از “کلیشه های” مختلف فکری نیز در بخش تبلیغاتی کار گیرند.
شخصی که از سالها قبل، در موضعگیری های “سیاسی” او “نوسانات” غیر عادی دیده شده است، حال مدعی چنین یک نتیجگیری بی اساس و مبتذل می گردد و سرنوشت جهان را در قدرت یک «حلقۀ کوچک افراطی بی خبر از واقعیت های جهان تحریک طالبان را به جنگ با دنیا تشویق میکند»، می سپارد. این شخص در کدام دنیا زندگی می کند و چه هدف دارد؟ موضوع اینکه این «تحریک طالبان» او چه وقت و در تحت رهبری کدام مراکز قدرت منطقوی و خارجی، وارد میدان “جنگ شده است”، به همگان، “حرکت طالبان” تعریف شده است. “طالبان پاکستانی” و “طالبان افغان” با سازماندهی متفاوت از همدیگر، معرفی شده اند. زمانی را بیاد داریم که محافظین مسلح “کاروان و سایط حامل اموال تجارتی از مسیر “کویته” – “قندهار” بسمت سرحد ترکمنستان، حین مواصلت به قندهار، نخست قندهار را اشغال کردند. درین “قطار” هم چنان، از همراهی “نصرالله بابر، وزیر داخلۀ حکومت خانم بی نظیر بوتو” در نومبر ۱۹۹۴م، نیز سخن گفته شده است. در حالی که مقامات نظامی و امنیتی پاکستان، شناخت دقیق از تمام “تنظیم های جهادی” داشته اند و از جانب دیگر در تشکل جنگی های نو در تحت نام “حرکت طالبان”، از همه بقایای تنظیم ها، با اذعان رهبران سابق آنها، عسکرگیری شده بود، باز هم ممکن درگیری، این افراد جنگی را، با شخصی با نام «سرکاتب» یکی از «قوماندان های» حزب اسلامی تحت رهبری «گلبدین حکمتیار»، در فاصلۀ بین “بولدک” و “شهر قندهار”، عمداً سازمان داده باشند.
این هم ممکن است که برای مغشوش ساختن اذهان عامه بوده باشد، که گویا این “حرکت” کاملاً نو است و هدف اصلی، “خلع سلاح” گروپ های مسلح بوده باشد. درین سفر، برای نخستین بار «حرکت طالبان» شنیده شد، که بعضاً کلمۀ “تحریک” را اصلاً برای “طالبان پاکستانی”، بکار می برده اند. به یاد همگان است، که در دورۀ اول این “گروپ مسلح” با سرعت مناطق را “اشغال نموده اند” تا اینکه در جنگ داخلی یک گروپ عمده، در مقابله با “اتحاد شمال” و “شورای نظار احمد شاه مسعود” یاد می شده اند. در جبهات جنگ، این “حرکت طالبان” از همبستگی “افراطیون اسلامیست” جهانی، بشمول “القاعده” و “ملیشه های پاکستانی” و رهبری نظامیان پاکستانی نیز برخوردار بوده اند، چنانچه تا سال ۲۰۰۰م، حدود ۹۰ فیصد خاک افغانستان را تحت کنترول داشته اند. مطبوعات غربی از آنها به عنوان “شاگردان مکاتب قرآن” یاد می کرده اند. از جمله دیپلومات ها و فعالین مرموز سیاسی «حرکت طالبان» که بعداً “امارت اسلامی ” نامیده شد، فقط این تصاویر “مهره های” شناخته شده را بطور نمونه از نظر می گذرانیم. در عکس سه نفری پائین که از سالهای ۲۰۰۰م و ۲۰۰۱م، تا روز های «سقوط» در اخیر ۲۰۰۱م و آغاز ۲۰۰۲م، یاد شده است، حکایت ها و داستان موجود است، که حتی شخص با تکۀ “سیاه” بر چشم را “شپیگل دزد دریائی” نامیده است. از سمت چپ به راست: “احمد راتب پوپل” “Ahmed Ratib Popal” با نام مستعار “جمال” (Jamal) یاد شده است، در وسط “ملا عبدالسلام ضعیف” یگانه سفیر فعال “طالبان” در “اسلام آباد و “سهیل شاهین” معاون سفیر در اسلام آباد و حال کاندید در مقام نمایندگی “امارت اسلامی” در “سازمان ملل متحد” و در حال حاضر هم چنان سخنگوی “طالبان” در دفتر آنها در “دوحه” معرفی شده است. خلص گزارش “شپیگل” در بارۀ مصاحبه با این “احمد راتب پوپل” با نام مستعار “جمال”، نشان می دهد که سکونت اصلی او را ” قندهار” و هم از اقامت ده ساله در امریکا یاد شده است. ممکن هریک از خوانندگان محترم احساس کرده بتواند، که گذشته فعالیت های این سه شخص، فاقد اهمیت نخواهد بود، تا دیده شود که با چه شبکه ها و با کدام مراکز قدرت ارتباطات داشته اند.
با سقوط حاکمیت قسمی “طالبان” در افغانستان، “ضعیف” به حکومت “پاکستان” درخواست پناهندگی سیاسی می دهد. علاوه از اینکه تقاضای او رد می گردد، بعد سرنوشت، او را به “گوانتانامو” می برد، اما در بارۀ “سهیل شاهین” و “احمد راتب” با نامهای احتمالی جعلی، مدت ها چیزی شنیده نشد، تا اینکه ” سهیل شاهین”، زمانی دیده شد که، در “قطر” برای “امارت اسلامی”، ” دفتر” باز شده است. این دفتر بعد از انجام سفر “سید طیب آغا” به “مونشن” و دیدار او با مأموران “امریکائی”، افتتاح گردیده است. سهیل شاهین موی سیاه دارد، اما در چهره و سیمای “سفیر ملا عبدالسلام ضعیف” تغییر به مشاهده می رسد که بعد از اقامت در “گوانتانامو”، “کابل”، “دوحه” با این تغییر دیده می شود که در آخرین لحظات انتقال قدرت و ورود “جنگی های طالبان” از تماسهای تلیفونی او با “زلمی خلیلزاد” و دیگران نیز گزارش شده است. اینها کیانند؟
مؤسس اصلی این “گروپ مسلح” را، به نام “حرکت طالبان”، “جنرال حمیدگل”، رئیس وقت “آی اس آی”، یا استخبارات نظامی پاکستان، خوانده اند. برای “تسلیح”، “تجهیز” و “تمویل” آن، در همان لحظات نخست، از نشان دادن “چراغ سبز” از جانب ایالات متحدۀ امریکا خبر داده شد. تمویل و رهنمائی “آیدیالوژیکی” را عربستان سعودی و معلمان و فارغان “مدرسۀ دیوبند” و دیگر مدارس “پاکستانی” و “مصری” و هم چنان با سهمگیری رهبران “جماعت اسلامی پاکستان” (قاضی حسین احمد، که در اردو و استخبارات نظامی پاکستان از نفوذ و قدرت قابل ملاحظه برخوردار بوده، هم چنان به صفت پرورش دهندۀ گلبدین حکمتیار نیز شهرت داشته است) و “جمعیت العلمای پاکستان” (مولانا فضل الرحمن”) و شخصی به نام “سمیع الحق”، بدوش داشته اند. برای اینکه از رهبران “تنظیم های جهادی” افغانستان را با خود داشته باشند، برای “مولوی محمد نبی محمدی” نقش اساسی سپرده بودند، زیرا این شخص هم در زمان سلطنت در افغانستان، در پارلمان با هویت “ملا” عضویت داشته است و هم چنان خودش نیز در گذشته “طالبان” را تدریس می نموده است. حال به این پیشگوئی های تخیلی”روستا تره کی” ” توجه کنید: «اگر طالبان با تعامالت درون گروهی خود نتوانند جلو زیاده روی و دیکتاد یک مشت اشخاصی را که با صدور فتوا های جنجال برانگیز چانس بدست آمده صلح و ثبات را در افغانستان زیر سوال میبرند بگیرند و وحدت سازمانی خود را حفظ کنند، تحریک طالبان معروض به انشعاب خواهد شد. از بطن انشعاب یک جریان اسلامی و اعتدالی سر بلند خواهد کرد. جریان نو رهبری حکومت طالبان را بدست خواهد گرفت و تحریک طالبان را از حوزه نفوذ گروه های رادیکال مذهبی چون القاعده ، داعش و ده های دیگر مقیم پاکستان بیرون خواهد کشید. جریان نو فاصله ایجاد شده میان مکتب و مدرسه را از میان خواهد برد و به مرکز قوی جلب و جذب روشنفکران و متخصصین بدل خواهد شد. مسیر تعامل با جامعه بین المللی را دنبال خواهد کرد و زمینه مشروعیت داخلی و شناسایی بیرونی حاکمیت را مساعد خواهد ساخت. دسترسی فاتحانه بر قدرت سیاسی از طرف طالبان افغانی به منبع الهام به جنبش های مذهبی در دنیای اسلام بدل شده است. خطر خیزش قیام های ضد حکومت های برحال در دنیای اسلام و دسترسی شورشیان به سلاح کشتار جمعی از جمله سلاح اتومی خواب را از چشمان رهبران غرب ربوده است.» این تفکر به اصطلاح “سالاد” یا “سلاتۀ گدوله” قابل توجه بوده نمی تواند، زیرا این شخص “فرضیه هائی را” در ذهن می پذیرد، که با حقایق مناسبات بین المللی و توازن قوای بین المللی مطابقت نشان نمی دهد، فقط یک گمان می تواند صدق کند که ممکن کدام دستگاه استخباراتی، چنین یک نقشۀ عمل طرح کرده باشد و توسط این شخصبه عنوان نظر او اعلان کند. در صورت عدم تحقق، گفته شود، که همه پیشگوئی ها درست نخواهد بود. از جانب دیگر، در حقیقت شعارهای معمول “اسلامیستی” را در تحت نام “ضدیت با غرب ” تبلیغ می کند. “پیشگوئی های” او هم از نگاه علمی ناد درست و “تخیلی” بی اساس شمرده شده می تواند و هم چنان از جهات “معتقدات اسلامی”، با “غیب گوئی” غیر مجاز و ممنوع شناخته شده می تواند. او “ختم” پروگرام های “جنگی”، قدرت های بزرگ، ایالات متحدۀ امریکا و متحدان را که با تعمیل “سپردن” ماهرانۀ “قدرت” به “حلقات مرموز” منتج شده است، “دسترسی فاتحانه بر قدرت سیاسی از طرف طالبان افغانی” مدعی می شود، صرفنظر از اینکه به جای کلمۀ “افغان”، که “هویت ملی” تعریف شده است، کلمۀ “افغانی” را بکار می برد. “افغانی” واحد “پولی” است که “کورس” تبادله با اسعار خارجی همواره در نوسان بوده می تواند که در نتیجه، نوسان قدرت خرید پول “افغانی” را نیز انعکاس می دهد، در حالی که “هویت ملی” با دیگر مفهوم یاد می شود. به ادامه حتی، طبق دلخواه “افراطیون اسلامی”، که شعار “تعیین شدۀ” آنهاست، شعار می دهد و می گوید که “به منبع الهام به جنبش های مذهبب در دنیای اسلام بدل شده است“. عجیب طرز تفکر. به هر صورت این شخص هم “حکومت دینی” و دیکتاتوری یک “دین” را تحت لوحۀ “اسلام” می خواهد. یعنی “اسلام سیاسی” که با “اسلام عقیدوی” هیچ ربطی ندارد. حال توجه خوانندگان محترم را به برداشت ها و نظرات علمی “فیلسوف” نامدار قرن بیست، که در بارۀ غیر علمی بودن “پیشگوئی” گفته است، جلب می کنیم: فیلسوف و متفکر “اتریش – انگلیسی”، ” کارل رایموند پوپر”، در یک مصاحبه با «شپیگل» چاپ آلمان می گوید: «جنگ ها را رهبری کردن برای صلح». مصاحبه که در ماه مارچ سال ۱۹۹۲م انجام یافته استَ، می گوید: «فلسفۀ تأریخی در آلمان، اقلاً از زمان “هیگل” ببعد، همیشه معتقد بوده است که بشکلی از اشکال باید پیغمبرانه باشد. من اینرا نا درست می شمارم. آدم از تأریخ می آموزد، لیکن امروز و همین حالا تأریخ به پایان می رسد. در برابر آینده، ما باید کاملاً نظر دیگری داشته باشیم، نسبت به آنچه که تلاش کنیم، که از تأریخ بر طبق قرائن و آمار، پیش بینی و یا قیاس کنیم و به عبارت دیگر مسیر تأریخ را در آینده تعقیب کنیم.» (“کارل رایموند پوپر.) او تأکید می ورزیده است، که: « من نظری را کاملاً اشتباه آمیز می شمارم که یک روشنفکر را بر طبق آنچه تخمین کرد، که آیا، خوب پیشگوئی می کند.»
حال بر می گردیم به وضعیت عینی کشور افغانستان. نویسندۀ این مطلب علاقمند نیست که به تبلیغات دروغین هر دو جانب متخاصم گوش دهد. نویسند در مقالۀ قبلی خود در تحت عنوان: “«سیکولاریزم» راه حل است” تحلیل مختصر ارائه داشته است. فقط برین یک مفهوم مکرراً تأکید می ورزد. در صورتی که فرضیۀ “ختم جنگ” صدق کند، نویسنده بر گذشتۀ اینکه این وضعیت که چگونه بوچو آمده، تکیه نمی کند. با “ختم جنگ”، باید “زبان جنگ خاموش” شود وصدای زبان “صلح” شنیده شود. آمادگی همه برای “اعمار مجدد” و برای “التیام” زخم های دیرینه با شدت جریان یابد. هیچ کسی باید درین وطن ویران برای خود مدعی استحقاق “امتیاز” نباشد. پروسۀ سیاسی اجتماعی – سیاسی باید برای همه از نقطۀ “صفری” آغاز یابد. مشخصۀ سپردن وظیفۀ دولت باید بر حسب، استعداد و توانائی کار و خواست و نیات نیک، فارغ از هر نوع تبعیض باشد. “نه انقلابی”، طلب “مدال” و امتیاز به زبان آورد، نه هم “جهادی” و دیگران، طلب موقف نماید. دولت قانون باید استحکام یابد. این وطن به خدمتگار وطن و به انسانی ضرورت دارد که به مفهوم همزیستی همه پیروان ادیان و گروپ های اجتماعی این وطن پی ببرد. تصویر “کینۀ بیگانه” باید به خاطر انسان و انسانیت ازین جامعه برای همیشه، رخت سفر ببندد.
پایان